صحبت‌های معاون سیما درباره ساخت چند مجموعه تاریخی جدید «علی دهکردی» در جمع بازیگر سریال «مهمان‌کُشی» «هرچی تو بگی»، در راه چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر دنباله «میلیونر زاغه‌نشین» ساخته می‌شود رونمایی از «ناخن‌کشیدن روی صورت شفیع‌الدین» اثر قاسم فتحی، در مشهد «حلقه عشاق» به یاد رضا مافی | گزارشی از یک نمایشگاه نقاشی خط در مشهد پیام وزیر ارشاد به هنرمندان پیشکسوت شاعر پادشاه فصل‌ها، پاییز‌های مشهد را دیده بود درباره جمشید و نادر مشایخی، بازیگر و آهنگ‌ساز ایرانی به بهانه زادروز پدر و پسر هنرمند پرونده «توماج صالحی» مختومه اعلام شد رویکرد اصلی دکه مطبوعات، فروش نشریات و کتاب است انتشار «آتش نهان» آلبوم جدید پرواز همای بازیگران جایگزین سارا و نیکا در سریال پایتخت ۷ معرفی شدند + فیلم و عکس رقابت فیلم سینمایی «احمد» در جشنواره بین‌المللی فیلم مسلمانان کانادا ماجرای تغییر ناگهانی سالن اجرای نمایش «خماری» و حواشی آن چیست؟ بازگشت چهره‌ها به چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر درگذشت «سیداحمد مراتب»؛ نخستین ایرانی که بر بام خانه کعبه اذان گفت + فیلم
سرخط خبرها

لمس رنگ ها

  • کد خبر: ۱۶۵۹۵۷
  • ۰۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۸:۵۷
لمس رنگ ها
معلممان می‌گوید: خدا شما نابینا‌ها رو بیشتر دوست داره، چون نمی‌بینید. ولی من گفتم: خانم اگه مارو دوست داشت چرا ما رو نابینا کرد تا اونو نبینیم.

معلممان می‌گوید: خدا شما نابینا‌ها رو بیشتر دوست داره، چون نمی‌بینید. ولی من گفتم: خانم اگه مارو دوست داشت چرا ما رو نابینا کرد تا اونو نبینیم. بعد گفت: خدا دیدنی نیست، ولی همه جا هست. آسمون، جنگل، گل، برگ، تو بال پروانه، دریا، ماهی ها، مرغای آبی... می‌تونید اون رو حس کنید. گفت: شما با دستاتون لمس می‌کنید، با گوشتون می‌شنوید و با قلبتون می‌بینید.

حالا من همه جا را می‌گردم تا یک روزی بالاخره دستم به خدا بخورد. آن وقت بهش می‌گویم، هرچه توی دلم هست بهش می‌گویم.
صدای بال زدن کبوتر‌ها را می‌شنوم؛ می‌نویسم سفید!

مارجان می‌گفت: این جایی که می‌ری خدا خیلی نزدیک‌تر از جا‌های دیگه است
صدای گریه‌های یک زن را می‌شنوم؛ می‌نویسم بنفش
مارجان می‌گفت: اونجایی که می‌ری صاحبش عزیز خداست
صدای خنده‌های یک بچه را می‌شنوم، می‌نویسم صورتی.
مارجان می‌گفت: اونجا هرچی خواستی بگو، هرچی خواستی بخواه.

صدای همهمه و رفت و آمد اطرافم را پر کرده، عده‌ای صلوات می‌فرستند؛ می‌نویسم آبی.
مارجان گفت: رفتی سلام کن، می‌شنوه، جواب می‌ده. بلند سلام می‌کنم. بوی عطری شبیه گل یاس‌های حیاط مارجان می‌خورد به دماغم
صدای یک آهنگی بلند می‌شود، مردم می‌گویند: نقاره می‌زنن؛  حالم خوب است؛ می‌نویسم سبز.
حالا می‌خواهم هر چه توی دلم هست را بگویم! بگویم چشم هایم... بگویم من رنگ‌ها را خیلی دوست دارم اما...
اما....
اما نه! می‌گویم مارجانم سلام رساند.

عکس: صادق ذباح

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->