پخش مجموعه نمایش «پرونده‌های جانی دالر» از رادیو اکران «کج پیله» در سینما‌های خراسان جنوبی متوقف شد! آغاز فیلمبرداری فصل جدید «بامداد خمار» از اواخر آبان ماه پوستر «شاه نقش» منتشر شد درنگی بر حضور فریبا نادری در برنامه «پامپ» که با واکنش‌های منفی افکار عمومی همراه شد مسجد، بستری برای شکوفایی تئاتر مردمی | گفت‌و‌گو با داوران و هنرمندان جشنواره سراسری «بچه‌های مسجد» در مشهد آموزش داستان نویسی | چشم های دکمه ای من (بخش دهم) کتاب‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، همچنان در صدر علاقه‌مندی کودکان جشنواره لوتوس؛ صحنه رقابت فیلم‌ها و سریال‌های شاخص سال امین حیایی با شمایل مجری به نمایش خانگی می‌آید پیمان معادی با «بالاتر از سیاهی» به سینماها می‌آید سریال‌های قدیمی، ناجی صدا و سیما شدند مشارکت گسترده عکاسان در جشنواره سینماحقیقت | ۱۶۰۶ قطعه عکس به دبیرخانه مسابقه «از قاب تا روایت» رسید تیزر فیلم «تارزان» جعلی ازآب در آمد! «هم‌خوان»؛ گامی تازه در مسیر عدالت فرهنگی و ترویج مطالعه بازگشت سید علی صالحی، با دفتر شعری تازه
سرخط خبرها

لمس رنگ ها

  • کد خبر: ۱۶۵۹۵۷
  • ۰۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۸:۵۷
لمس رنگ ها
معلممان می‌گوید: خدا شما نابینا‌ها رو بیشتر دوست داره، چون نمی‌بینید. ولی من گفتم: خانم اگه مارو دوست داشت چرا ما رو نابینا کرد تا اونو نبینیم.

معلممان می‌گوید: خدا شما نابینا‌ها رو بیشتر دوست داره، چون نمی‌بینید. ولی من گفتم: خانم اگه مارو دوست داشت چرا ما رو نابینا کرد تا اونو نبینیم. بعد گفت: خدا دیدنی نیست، ولی همه جا هست. آسمون، جنگل، گل، برگ، تو بال پروانه، دریا، ماهی ها، مرغای آبی... می‌تونید اون رو حس کنید. گفت: شما با دستاتون لمس می‌کنید، با گوشتون می‌شنوید و با قلبتون می‌بینید.

حالا من همه جا را می‌گردم تا یک روزی بالاخره دستم به خدا بخورد. آن وقت بهش می‌گویم، هرچه توی دلم هست بهش می‌گویم.
صدای بال زدن کبوتر‌ها را می‌شنوم؛ می‌نویسم سفید!

مارجان می‌گفت: این جایی که می‌ری خدا خیلی نزدیک‌تر از جا‌های دیگه است
صدای گریه‌های یک زن را می‌شنوم؛ می‌نویسم بنفش
مارجان می‌گفت: اونجایی که می‌ری صاحبش عزیز خداست
صدای خنده‌های یک بچه را می‌شنوم، می‌نویسم صورتی.
مارجان می‌گفت: اونجا هرچی خواستی بگو، هرچی خواستی بخواه.

صدای همهمه و رفت و آمد اطرافم را پر کرده، عده‌ای صلوات می‌فرستند؛ می‌نویسم آبی.
مارجان گفت: رفتی سلام کن، می‌شنوه، جواب می‌ده. بلند سلام می‌کنم. بوی عطری شبیه گل یاس‌های حیاط مارجان می‌خورد به دماغم
صدای یک آهنگی بلند می‌شود، مردم می‌گویند: نقاره می‌زنن؛  حالم خوب است؛ می‌نویسم سبز.
حالا می‌خواهم هر چه توی دلم هست را بگویم! بگویم چشم هایم... بگویم من رنگ‌ها را خیلی دوست دارم اما...
اما....
اما نه! می‌گویم مارجانم سلام رساند.

عکس: صادق ذباح

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->