یکی از معارف زیبای دینی ما، داستان اولیای الهی و اصحاب حق است. در این میان، قصه یاران حقیقی پیامبر اکرم (ص) و شیعیان خاص امیرالمؤمنین (ع)، جذابیتهای دیگری دارد.
در میان اصحاب خاص پیامبر خدا و شیعیان امیرالمؤمنین (ع)، ابوذر جایگاه ویژهای دارد که روایات خاصی در شأن و منزلت وی وجود دارد. او همان شخصی است که پیامبر خدا دربارهاش فرمودهاند: «آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین کسی را بر پشت خود قرار نداد که راستگوتر از ابوذر باشد».
روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی (ع) به اصحاب خود فرمودند: «دلم خیلی به حال ابوذر غفاری میسوزد. خدا رحمتش کند! اصحاب پرسیدند: برای چه؟ مولا فرمودند: آن شبی که مأموران بهمنظور بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه او رفتند، چهار کیسه اشرفی به او دادند تا با خلیفه بیعت کند. ابوذر خشمگین شد و به مأموران گفت: شما دو توهین به من کردید؛ اول آنکه فکر کردید من «علیفروشم» و آمدید مرا بخرید.
دوم آنکهای بیانصافها! آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟ شما با این چهار کیسه اشرفی میخواهید من «علیفروش» شوم؟ تمام ثروتهای دنیا را که جمع کنید، آن را با یک تار موی «علی» عوض نمیکنم. سپس آنها را بیرون کرد و در را محکم بست.
سپس مولا گریه کردند و فرمودند: به خدایی که جان علی در دست اوست قسم! آن شبی که ابوذر در خانه را محکم به روی سربازان خلیفه بست، سه شبانهروز بود که او و خانوادهاش هیچ نخورده بودند».
چگونه میشود که انسان به چنین ایمانی دست پیدا کند و اینچنین شیفته و شیدای مولای خود باشد؟ درحالیکه افراد زیادی درکنار این بزرگواران زندگی میکردند، افرادی مانند ابوذر شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسند.
یکی از ویژگیهایی که ابوذر را از بقیه افراد زمان خود متمایز میکرد، این بود که پیرو بیچونوچرای سنتهای پیشینیان نبود و پیرو عقل و منطق بود که این موضوع در همه روزگاران، کارایی و مصداق دارد.
در ماجرای رویگردانی ابوذر از بتپرستی که قبل بعثت پیامبر خدا (ص) در آن مناطق مرسوم بود، آمده است:وی سالها قبل از اسلام، بتپرست بود و بتی داشت به نام «مناه» که همان بت قبیلهاش «بنیغفار» بود. روزی برای بت خود مقداری شیر برد و در نزد او گذاشت و خودش کناری رفت تا ببیند که «مناه» با آن شیر چه میکند و در این هنگام مشاهده کرد روباهی آمد و شیر را خورد و سپس کنار بت «مناه» آمد و پای خود را بلند کرد و بر آن بت ادرار کرد و رفت.
دیدن این منظره، ابوذر را به فکر فروبرد و وجدان خفته توحیدی او را بیدار کرد. به خود آمد و با خود گفت: این بتی که به این اندازه ناتوان و مفلوک است که روباهی میتواند غذای او را بخورد و این جرئت و جسارت را به او روادارد که بر سر و روی او ادرار کند، چگونه میتواند معبود من باشد و زیان و ضرر را از من و انسانهای دیگر دفع بکند و همین موضوع سبب شد او دست از بتپرستی بردارد و به خدای جهان ایمان آورد. امروز هم انسان باید از مظاهر این بتپرستی دوری کند و به توحید و اطاعت از اولیای خدا روبیاورد.
شخصی که بهدنبال برآورده کردن نیازهای حقیقی خود با مظاهر دنیایی است، به شکل دیگری دچار همین بتپرستی است. باید دانست که ظرف خواستها و نیازهای فطری انسان را تنها عبادت و اطاعت از خدای یگانه میتواند پر کند؛ همان خدایی که با وجود شکم گرسنه، چنان ابوذر را حفظ میکرد که میتوانست آنگونه محکم به دنیا و دنیاداران و دنیاپرستان نه بگوید و مولای خود را دوستدار و توصیفگر خویش کند.
از خداوند بزرگ میخواهیم ما را نیز در پیروی از عقل و منطق و راستگویی و شیعهگری مانند ابوذر قرار بدهد. انشاءا...!