دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: تقویت فرهنگ عمومی راهی برای افزایش هم‌بستگی اجتماعی است فرهنگ عمومی، زیربنای سلامت جامعه است درگذشت «کوئینسی جونز» تهیه‌کننده آثار مایکل جکسون در ۹۱ سالگی تسهیلات تبصره ۱۸ وزارت فرهنگ به چه کسانی تعلق می‌گیرد؟ اکران سیار «آسمان غرب» میلیاردی شد «سعیداسلام‌زاده» مدیر روابط عمومی معاونت هنری شد دلیل تعطیلی برنامه «شیوه» شبکه چهار چه بود؟ نگاهی به مجموعه‌داستان «نیمۀ تاریک ماه» هوشنگ گلشیری نگاهی به ذات سیال «فرهنگ عمومی» و آیین‌نامه‌های بدون ضمانت اجرایی صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ «دزدان دریایی کارائیب» جدید بدون حضور جانی دپ پیام رئیس انجمن بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان منتشر شد انتشار نسخه مجازی آلبوم عاشقانه «نوازشگر» چرا «سفره ایرانی» کیانوش عیاری پس از ۲۰ سال هنوز اکران نشده است؟ حکایت آبی که صدراعظم نخورد درباره عکاسی تئاتر که پس از ۷ سال به جشنواره رضوان اضافه شد معرفی چند کتاب برای علاقه ­مندان به یادگیری وزن شعر | آراستن طبع موزون
سرخط خبرها

حکایت سیم خاردار

  • کد خبر: ۱۷۰۶۸۲
  • ۰۱ تير ۱۴۰۲ - ۱۴:۴۹
حکایت سیم خاردار
امید مهدی نژاد - شاعر و نویسنده

در روزگاران قدیم در یکی از نواحی جنگلی واقع در سرزمین‌های دور، ماری غیرسمی در لانه اش که عبارت بود از سوراخی در زیر یک درخت کهن سال، به صورت تنها و سینگل زندگی می‌کرد و خودش به تنهایی به رتق وفتق امور خودش می‌پرداخت. روزی خارپشت اندوهگینی که از آن ناحیه عبور می‌کرد، به لانه مار رسید و او را دید که در خانه اش نشسته است و به رتق وفتق امور می‌پردازد. پس از سلام و احوالپرسی گفت:‌ای مار، دوستان من مرا به جرم داشتن این خار‌ها از خود طرد کرده اند و من اینک تنها و بی خانمانم.

اکنون که تو نیز تنها، ولی باخانمانی، آیا میل داری باهم هم خانه شویم و همدیگر را از تنهایی دربیاوریم و در تأمین مخارج زندگی باهم شریک شویم؟ مار گفت: بدم نمی‌آید، اما لانه من کوچک است و شاید برای دو نفر جا نداشته باشد. خارپشت گفت: ایرادی ندارد. یک مقدار مهربان‌تر می‌نشینیم. خدا بزرگ است.
مار قبول کرد و خارپشت را به لانه اش راه داد. خارپشت پس از آنکه وارد لانه مار شد، گفت: می‌دانی اگر من و تو باهم ازدواج کنیم، بچه مان چی می‌شود؟ مار گفت: سیم خاردار.

خارپشت گفت: از کجا می‌دانستی؟ مار گفت: ویدئوی آن را در یکی از شبکه‌های اجتماعی غیرمجاز دیده بودم. پس از ساعتی مار تصمیم گرفت به ادامه رتق وفتق امور بپردازد، اما احساس کرد از بس جا تنگ است، خار‌های خارپشت در داخل تنش فرو می‌رود. گرچه دردش نمی‌آمد تا اینکه ناگهان یکی از خار‌های خارپشت در چشم مار فرورفت. مار رو به خارپشت کرد و گفت:‌ای خارپشت، اکنون می‌فهمم که چرا دوستانت تو را طرد کرده اند. اینکه چرا این قدر خار داری، دست خودت نیست، اما اینکه چرا این قدر تکان می‌خوری که دست خودت است. وی افزود: خارهایت را جمع کن، چشمم را کور کرد. خارپشت گفت: دوست من، «ایتز نان آو مای بیزینس». مار گفت: یعنی چی؟ خارپشت گفت: یعنی این مشکل توست.

اگر ناراحتی برو و برای خودت لانه‌ای پیدا کن. مار گفت:، اما اینجا لانه من است. خارپشت گفت: اینجا قبلا لانه تو بود و اکنون لانه ما دوتاست و هردو به یک اندازه در آن سهم داریم. مار گفت: عجب. وی سپس افزود: آن بالا را نگاه کن. خارپشت به بالا نگاه کرد. در این لحظه مار از سمت شکم خارپشت که خار نداشت به وی حمله کرد و نخست او را نیش زد و سپس او را خورد.

آنگاه عکسی از یکی از خار‌های خارپشت گرفت و در صفحه اش در یکی از شبکه‌های اجتماعی غیرمجاز پست کرد و جمله زیر را به عنوان کپش در زیر آن عکس درج کرد:عادت‌ها نخست مهمان خانه ما می‌شوند، اما در ادامه، خود را صاحب خانه می‌پندارند و خارهایشان را در چشم ما فرومی کنند. در اولین فرصت به حساب آن‌ها برسید. سپس به ادامه رتق وفتق امور پرداخت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->