انسان حیوان مضطربی است. مطالعات بسیاری نشان میدهند که مغز، دستگاهی است که برای بقا ساخته شده و تمام هم و غمش مدیریت تهدیدات است. جهان مدرن، جهان تهدیدات ناشناخته است. بشر هزاران سال تجربه کرد تا به حداقلی از ادراک آرامش بخش در مواجهه با هستی برسد؛ اما عقل مدرن با به هم ریختن حداکثری سیستم طبیعت با هدف تسخیر آن، همه چیز را درهم و برهم کرد. در این بلبشو، حالا بشر بیش از هر چیزی دوباره محتاج حداقلهای آرامش است.
تهدیدات محیط زیستی که بر هم زنندگان طبیعی آرامش بودند، پیچیدهتر و مخربتر شده اند و غیر قابل پیش بینیتر به صحنه باز گشته اند؛ اما حالا فرصتها و تنوع بی نظیر فراهم شده در رؤیاهای جهان صنعتی شده خود به تهدیدی تازه برای آرامش ما بدل شده است. فرصتهایی که در عمل بعد از یک دوره مشخص میشود که هیچ هستند و بیهوده اند؛ اما پیش از آن ما را ناآرام و پریشان میکنند. کودکی من در جهانی میگذشت که قرنها به همان شکل ادامه داشت.
بیش از چند صد سال بود که کوزهها گلین و کاسهها از مس بودند؛ اما به یک باره تنوع صنعتی با اطوار و رفتاری مغولانه در همه عرصهها خودنمایی کرد؛ مغولان جذابی که هر کدام با جاذبههای متفاوت، سعی در تسخیر و نابود سازی نیشابورهای ذهنی ما داشتند و به راحتی هم موفق میشدند یکی پس از دیگری ذهنیتهای به سالیان شکل گرفته ما را منهدم کنند. جهان سنتی با همه دانشها و علوم و ابزارهایش به سرعت و بی هیچ مقاومتی فروپاشید و ما در مقابل هجوم صنعت و تجارت مدرن تنها و برهنه و ویران باقی ماندیم. حالا هر دست فروشی به راحتی میتوانست کاسهها و آفتابههای مسین را از ما بخرد و ظروف ملامین و پلاستیکی را تحویل ما بدهد.
رنگها و پارچهها و مشاغل سنتی که قرنها تجربه و دانش و روح و نفس پدران و مادران ما هزینه شکل گیری و قوام یافتن آنها شده بود، به سادگی از بین رفتند و ما در دنیایی از ناشناختههای شگفت انگیز و جذاب غرق شدیم؛ اما به مرور و بعد از یکی دو دهه معلوممان شد که چه کلاه گشادی بر سر ما رفته است. استاد مرتضی فرهادی، جامعه شناس یگانه دوران، به تنهایی شمایلی از آن تمدن از دست رفته را با همه صنایع و ایدهها و محصولات نمایندگی میکند و ما را به ویرانههای پر از گنجینه آشنا میکند؛ ویرانههایی که میتوانند ما را از آوار صنعت و تجارت غیرانسانی مدرن نجات دهند.
هفته گذشته در حاشیه رونمایی ویرایش سوم «انسان شناسی یاریگری» به خبرنگار تلویزیون گفتم که مرتضی فرهادی شاعری است که به یاری دانش و دانشمندان ما آمده است تا ذات و هستی شاعرانه تمدن ایرانی را از زیر آوار تحلیلها و تعبیرهای مدرن دربیاورد و دانش ما را زنده کند. بر هر ایرانی واجب است که مقدمه ارجمند «انسان شناسی یاریگری» را بخواند، در این زمانه که از زمین و آسمان همه و همه تلاش دارند تا انسان را حیوانی در رقابت و نزاع و تنازع تعریف کنند و فراتر از این هستی را میدان درگیری بشناسانند. مرتضی فرهادی حضور بی پایان مهربانی و یگانگی و وحدت و همکاری و یاریگری را در گیاه و انسان و حیوان متذکر میشود. قدر امثال استاد مرتضی فرهادی را بدانیم.