تصدقت گردم نقره جانم، میگویم این تابستان هم عجایب خلقتی است، آفتاب میخورد توی فرق کله ات و مخت را بخار میکند. عرق چکان میرسی خانه و دوست داری هرچه را دم پرت باشد، از عصبیت و بی حوصلگی رنده کنی، تخم مرغ بزنی تنگش و بریزی توی تابه سرخش کنی و بدهی گربههای محل سقش بزنند؛ ولی خداوکیل وقتی به میوهایش میرسی، اصلا دلت باز میشود و قربان صدقه تابستان میروی با همه جزئیاتش. حالا بگذریم که با تصمیمات مشعشع آقایان شام را که میخوری، نیم نعلبکی تخمه نشکستی و بادگلوی شام را نزده ای، باید وضو بگیری و چشم باز میکنی از خواب و به ساعت نگاه میکنی، میبینی هنوز پنج صبح است، ولی یک جوری خورشید درست وسط آسمان ایستاده است که تو را یاد ساعات و شب و روز سن پطرزبورغ میاندازد.
میگویم نقره خانم، از شما چه پنهان، در چشم ما تابستان یک زن خوش سلیقه و زیبا و جاافتاده است، درست عین شما، یک زنی که بلد است از لنگه گیوه گوشه انباری هم چنان مربایی به عمل بیاورد که به وقت صبحانه انگشت هایت را هم با آن بخوری و حواست نباشد. تابستان عین شما از آن زن هاست که اگر غم عالم روی دل مردش باشد، به یک شربت خاکشیر یخ مال از دل بیرون میکند و یک دست به سر مردش میکشد و میگوید درست میشود، غصه نخور، بعد مردش گمان میبرد که پادشاه جهان است.
شما در نظر بگیر گیلاس را مثلا یا همین آلبالو و شاه توت و قیصی و زردآلو را. کدام نقاش و رنگرزی میتواند این چنین رنگ به عمل بیاورد؟! شما طعم را ببین. کدام قناد و آشپز و شربت کاری میتواند چنین طعمی تیار کند؟! چه ترکیبی دارد نقره جانم.
یادش به خیر، یک رفیقی داشتیم چهارصباح رفته بود فرنگستان چهار کلاس در فاکولته درس خوانده بود، در برگشت شده بود منکر همه چیز و زده بود زیر کرسی و سفت و سخت میگفت آی معاذا... زبانم لال خدایی به کار نیست و هرچه هست، حاصل یک انفجار بزرگ است و بیگ بنگ است و چه میدانم چه و چه! گوشش را پیچاندیم، گفتیم فلان فلان شده، غوره نشده مویز شدی؟
خیلی خوش عطری دم پنجره هم مینشینی؟ گفت کل فرنگستان همین را معتقدند و همین است که پیشرفت کرده اند کلی، چون کارشان را خودشان انجام میدهند و هی با دعاوثنا نمیخواهند کار از پیش ببرند. گفتم پدرسوخته تو کل فرنگستان را جمع کن، من نقودش را میدهم. هرچه شد، یک کارخانه درست کنند از این طرف پهن و کود و خاک و آب بریزیم، از آن طرف فقط یک دانه گیلاس بدهد. اگر ساختند، من میشوم طرف دار همان بیگ بنگ کوفتیای که میگویی. نقره جانم، بد دماغش را سوختیم. کیف کردیم.
شما خودتان خوبید؟ آقاجان خوب اند؟ من یک جوال آلبالو تازه محضرتان ارسال میکنم، نمک بزنید در سایه خشک کنید تا در شبهای زمستان میل کنید، مزه میدهد. ما را هم یاد کنید.