امروز تصمیم گرفتیم برویم سراغ موتورسوارانی که کلاه ایمنی سرشان نیست تا ببینیم چرا سر خودشان کلاه نگذاشته اند؟
یک جوان بی کله: مامان و بابام بهم میگن «همیشه بی کله موتورسواری میکنی!» قاعدتا من که بی کله رانندگی میکنم، کلاه ایمنی هم لازم ندارم.
یک نفر که خیلی تیز است: من خودم گرگ بازارم و تا حالا اجازه ندادم کسی سرم کلاه بذاره. بعد شما میفرمایین من خودم با دستای خودم کلاه سر خودم بذارم؟ حرفش رو نزنین.
یک خورنده ارثیه: من یه کلاه ایمنی خیلی نو دارم که از پدرم به ارث رسیده و پدرم از پدربزرگم به ارث برده و من هم میخوام همین طور نو نگه دارم تا برسه دست پسرم. بهترین راه هم برای اینکه نو نگهش دارم، اینه که مثل پدر و پدربزرگم ازش استفاده نکنم.
یک نوع دوست: اگه قرار باشه همه موتورسوارا کلاه ایمنی سرشون بذارن، افراد کمتری ضربه مغزی میشن و آمار اهدای عضو هم میآد پایین. نکنه شما دوست دارین اهدای عضو کم بشه؟
یک آدم ترسو: من هم به خاطر ترس از قضاوت زودهنگام دیگران کلاه ایمنی سرم نمیذارم. آخه توی فیلمای تلویزیون هر موتورسواری که کلاه ایمنی سرشه، دزده و منتظره گوشی کسی رو بزنه.
یک قانون گریز: کلاه ایمنی مال موتورسواراییه که توی خیابون تردد میکنن، ولی من و امثال من که پیاده رو، قلمروشونه، عابرای پیاده مزاحمشون هستن و نمیشه با سرعت رانندگی کنیم و روی همین حساب، اتفاقی هم برامون نمیافته.
یک آدم استخوان ترکانده:ببینین! چون من رو خیلی دیر از شیر گرفتن، کلسیم بدنم خیلی زیادتره و تحمل ضربه پذیری استخونام خیلی زیاده. به خاطر همین کلسیم زیاد، الان استخون جمجمه خودم از کلاه ایمنیای موجود در بازار خیلی قرص و محکم تره.
یک مو قشنگ: من تازه از آرایشگاه اومدم بیرون. میدونین به خاطر سشوار آخرش چقدر از من پول گرفت؟ بعد من بیام موهای سشوارکشیده به این قشنگی رو با کلاه ایمنی خراب کنم؟ حیف نیست؟