دهلی نو محفل شاعرانه در پاسداشت حضرت زهرا(س) شد تأکید معاون وزیر فرهنگ در حمایت از تولید محتوای قرآنی در مناطق روستایی و عشایری آیت الله مکارم شیرازی: حوزه علمیه در استفاده از هوش مصنوعی پیشگام باشد مشکل معیشت طلاب حل شود | انتقاد از برخورد گزینشی رسانه‌ها نسبت به روحانیت مشهد، میزبان برگزاری دهمین کنگره ملی اعتکاف تجهیز کتابخانه آستان قدس رضوی به تولیدات پژوهشی بنیاد بین المللی امام رضا(ع) جشنواره «میقات» فرصتی برای شناسایی هنر زائران در ایام حج غسال ۸۰۰ شهید دفاع مقدس به فرزند شهیدش پیوست هزار و ۴۲۲ اثر به اجلاسیه سراسری نماز ارسال شد حماسه‌ساز حماس | درباره «شیخ احمد یاسین» نماد مقاومت فلسطین شرح جزئیات اولویت‌ها و هزینه اولیه ثبت‌نام حج ۱۴۰۵ داشته‌ها و نداشته‌ها ملاک محبت خداوند است؟! در پناه بی‌کرانگی | مروری بر نتایج رفتاری درباره توحیدباوری نمایشی که فاصله نسل‌ها را شکست تولیت آستان قدس رضوی: قهرمانی تیم‎‌های ملی کشتی، گسترش وحدت و همدلی را در جامعه رقم زد قطار مهربانی چه مکان‌هایی برای اقامه نماز مکروه است؟ سخن رهبر انقلاب درباره مجتهدان زن، صرف توصیه نیست بلکه الزام‌آور است «نقاره‌چی»؛ داستان زندگی زنده‌یاد احمد قوام شکوهی و پیوند تاریخ، حرم امام رضا(ع) و ادبیات نوجوان تولیت آستان قدس رضوی: رسالت علمای دینی، افشای توطئه‌های دشمنان و حفظ کیان اسلام است
سرخط خبرها

حرم، آخر دنیا

  • کد خبر: ۱۷۳۸۹۷
  • ۲۱ تير ۱۴۰۲ - ۱۶:۴۰
حرم، آخر دنیا
آن روز‌ها که من کوچک بودم، فکر می‌کردم همه چیز به حرم خلاصه می‌شود. حرم برای من همه چیز بود.

قدیم‌تر‌ها آخر مسیر همه اتوبوس‌های مشهد حرم بود. مثلا روی تابلو پیشانی اتوبوس نوشته بود: «میثم شمالی- ۴۸ - حرم».

آن روز‌ها که من کوچک بودم، فکر می‌کردم همه چیز به حرم خلاصه می‌شود. حرم برای من همه چیز بود؛ بالاشهر بود، ته دنیا بود. با مادر سوار اتوبوس‌های خط ۴۸‌ می‌شدیم تا برویم حرم. بعد اتوبوس فلکه طبرسی نگه می‌داشت. ایستگاه آخرش بود.

پیاده می‌شدیم و من لحظه شماری می‌کردم که برسیم به دکه نان رضوی تا مادر برایم از آن کیک‌های شکری بخرد که یک کاغذ قهوه‌ای داشت. هنوز دنبال طعم آن کیک می‌گردم. خوش مزه‌ترین خوراکی‌ای بود که خورده بودم. نمی‌دانم خاصیت روز‌های بچگی بود یا مواد اولیه آن روز‌ها با امروز فرق دارد. بعد همین طور که از خوردن کیک لذت می‌بردم و دست دیگرم چادر مامان را گرفته بود، می‌رفتیم حرم.

مادر دعای ورود به حرم را می‌خواند و چشم من دنبال کبوترانی بود که آن سوتر داشتند گندم می‌خوردند. مادر سلام می‌داد و من غرق در شکوه گنبد و پنجره فولاد بودم. مادر زیارت نامه می‌خواند و من غرق در آینه کاری‌ها و کاشیکاری‌های دارالولایه بودم. مادر داشت با امام رضا (ع) درددل می‌کردم و من گیج ضریح و حال خوش اطرافش بودم.

حالا هم که تنها می‌روم حرم، همین است. می‌روم دارالولایه. همان جایی که با مادر همیشه می‌نشستیم، نماز می‌خوانم و بعد می‌نشینم به یاد آن روز‌ها زل می‌زنم به آینه‌ها و کاشی ها.

یک دوره‌ای هم گیج فرش‌های بزرگ دارالولایه شده بودم. وجب می‌کردم ببینم طول و عرض این فرش چند وجب است. معمولا وسط کار اشتباه می‌کردم و خودم را با رنگ و طرح قالی‌ها سرگرم می‌کردم.

آن روز‌ها آب خوری‌های برقی صحن جمهوری اسلامی برای من اوج پیشرفت فناوری بود. باورم نمی‌شد که وقتی دستم را می‌بردم زیر شیر، آب جاری می‌شد.

حرم برای من جایی است که انگار زمان در آن متوقف شده و این از بخت خوش من است که امامی دارم که هروقت دلم می‌گیرد، خودم را دخیل حرمش می‌کنم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->