۲۵ هزار بسته تحصیلی به دانش‌آموزان نیازمند اهدا شد + فیلم دیوار ندبه چیست و پیامبر اسلام(ص) چه ارتباطی با این دیوار دارند؟ برپایی نمایشگاه عکس «شکوه قم در قاب تاریخ» در قم نقش خانواده در پرورش نسل آینده از دیدگاه امام رضا(ع) خاطره‌ای که ده سال حاجی‌زاده را در لیست شهدا نگاه داشت برپایی دوره‌های آموزش عمومی قرآن کریم در مساجد سراسر کشور آموزش سواد رسانه‌‌ای در مساجد مشهد بیست‌و‌دومین جشنواره فرهنگی‌هنری امام‌رضا(ع) در ۳۱ استان برگزار می‌شود اجرای طرح مساجد جامعه‌پرداز در مشهد ماجرای یک بانوی تونسی و قرآنی که به مشهد رسید | وقتی شفای یک بیمار به هنر پیوند خورد دیدار تولیت آستان قدس رضوی با خانواده آتش نشان فداکار مشهدی به من مشورت بدهید! کلید طلایی برای ساختن سرنوشتی روشن | مروری بر فواید مشورت در زندگی وقف، از سنت دیروز تا موتور توسعه امروز آیت‌الله علم‌الهدی: مجتمع‌های آموزشی ویژه بانوان درمناطق حاشیه‌ای برای جذب نسل جوان ایجاد شود آزادی ۱۵۰۰ زندانی خراسان رضوی به مناسبت سالروز میلاد پیامبراسلام(ص) | آغاز پویش «به عشق پیامبر(ص) می‌بخشم» + فیلم نماز باران در حرم مطهر امام‌رضا(ع) اقامه شد هجرت تاریخی حضرت معصومه(س) به قم و پیام‌های ماندگار آن برای جهان اسلام خراسان رضوی، پیشگام در بهره‌برداری از انرژی خورشیدی و طرح‌های نوین آبیاری با سرمایه وقف رشد فکری و ایجاد نشاط اجتماعی به سبک پیامبر مهربانی | بررسی جلوه‌ها و آثار مشورت در سیره پیامبر ختمی‌مرتبت(ص)
سرخط خبرها

حرم، آخر دنیا

  • کد خبر: ۱۷۳۸۹۷
  • ۲۱ تير ۱۴۰۲ - ۱۶:۴۰
حرم، آخر دنیا
آن روز‌ها که من کوچک بودم، فکر می‌کردم همه چیز به حرم خلاصه می‌شود. حرم برای من همه چیز بود.

قدیم‌تر‌ها آخر مسیر همه اتوبوس‌های مشهد حرم بود. مثلا روی تابلو پیشانی اتوبوس نوشته بود: «میثم شمالی- ۴۸ - حرم».

آن روز‌ها که من کوچک بودم، فکر می‌کردم همه چیز به حرم خلاصه می‌شود. حرم برای من همه چیز بود؛ بالاشهر بود، ته دنیا بود. با مادر سوار اتوبوس‌های خط ۴۸‌ می‌شدیم تا برویم حرم. بعد اتوبوس فلکه طبرسی نگه می‌داشت. ایستگاه آخرش بود.

پیاده می‌شدیم و من لحظه شماری می‌کردم که برسیم به دکه نان رضوی تا مادر برایم از آن کیک‌های شکری بخرد که یک کاغذ قهوه‌ای داشت. هنوز دنبال طعم آن کیک می‌گردم. خوش مزه‌ترین خوراکی‌ای بود که خورده بودم. نمی‌دانم خاصیت روز‌های بچگی بود یا مواد اولیه آن روز‌ها با امروز فرق دارد. بعد همین طور که از خوردن کیک لذت می‌بردم و دست دیگرم چادر مامان را گرفته بود، می‌رفتیم حرم.

مادر دعای ورود به حرم را می‌خواند و چشم من دنبال کبوترانی بود که آن سوتر داشتند گندم می‌خوردند. مادر سلام می‌داد و من غرق در شکوه گنبد و پنجره فولاد بودم. مادر زیارت نامه می‌خواند و من غرق در آینه کاری‌ها و کاشیکاری‌های دارالولایه بودم. مادر داشت با امام رضا (ع) درددل می‌کردم و من گیج ضریح و حال خوش اطرافش بودم.

حالا هم که تنها می‌روم حرم، همین است. می‌روم دارالولایه. همان جایی که با مادر همیشه می‌نشستیم، نماز می‌خوانم و بعد می‌نشینم به یاد آن روز‌ها زل می‌زنم به آینه‌ها و کاشی ها.

یک دوره‌ای هم گیج فرش‌های بزرگ دارالولایه شده بودم. وجب می‌کردم ببینم طول و عرض این فرش چند وجب است. معمولا وسط کار اشتباه می‌کردم و خودم را با رنگ و طرح قالی‌ها سرگرم می‌کردم.

آن روز‌ها آب خوری‌های برقی صحن جمهوری اسلامی برای من اوج پیشرفت فناوری بود. باورم نمی‌شد که وقتی دستم را می‌بردم زیر شیر، آب جاری می‌شد.

حرم برای من جایی است که انگار زمان در آن متوقف شده و این از بخت خوش من است که امامی دارم که هروقت دلم می‌گیرد، خودم را دخیل حرمش می‌کنم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->