وقتی خبرنگار صفحه حوادث بودم و حادثهای اتفاق نیفتاده بود تا خبرش را کارکنم، میگفتند: تو اگر واقعا خبرنگار حوادث باشی برای تولید محتوا باید خودت شخصا چاقو برداری و بروی خیابان و چند نفر را زخمی کنی.
وقتی هم دستم پر از خبر حوادث بود که میگفتند چقدر بد است آدم نانش را با نوشتن درد و بلاهایی که سر مردم میآید در بیاورد.
وقتی خبرنگار صفحه اقتصاد بودم و درباره تورم و گرانی مینوشتم می گفتند: یعنی واقعا یک خبر مثبت اقتصادی هم نبود که بازتابش بدهی.
وقتی هم درباره ثبات قیمت یک چیزی مینوشتم میگفتند: این همه چیز گران شد تو فقط گیر دادهای به همین یک قلم که قیمتش ثابت مانده.
موقع مصاحبه هم اگر ساکت بودم و توی حرف مسئول محترم نمیپریدم بعد مصاحبه به من میگفتند تو خبرنگار بودی یا فقط نقش پایه میکروفون را داشتی؟
اگر هم وسط حرف مسئولی که آمار میداد میپریدم و سؤالی درباره آن میپرسیدم، مسئول ناراحت میشد و مصاحبه نصفه کاره میماند.
اگر حقوقم دیر واریز میشد و اعتراض میکردم، میگفتند کاش همان اندازه که دغدغه معیشت خودت را داشتی، برای معیشت اقشار فرودست هم نگران بودی.
اگر هم اعتراض نمیکردم میگفتند: این حتی نتوانست حق خودش یک نفر را مطالبه کند، چطور میتواند حق و حقوق مردم یک جامعه را مطالبه کند. اگر اعتراض میکردم که چرا سردبیر خبری را که نوشته ام شخم زده و در آن کاشت و برداشت انجام داده است، میگفتند تو اصول حرفهای خبرنگاری و روزنامه نگاری و سلسله مراتب را بلد نیستی.
اگر هم اعتراض نمیکردم، همکارانم میگفتند: خبرنگاری که نتواند از مسئول بالادست خودش انتقاد کند، مطمئنا از بقیه مسئولان هم نمیتواند انتقاد کند.
اگر درباره خبرهای زرد مینوشتم میگفتند از دنیای خبرنگاری هیچ چیز نمیداند اگر هم درباره خبرهای جدیتر مینوشتم میگفتند همیشه اخبار کسل کننده و تکراری مینویسد.