شهرآرانیوز - مسیر طولانی بود، اما همهشان آمده بودند. خودشان را هرطور بود، به باغ یکی از پیشکسوتان رسانده بودند تا برای مهربانی برنامه بریزند. رضا زینلی که میآید، همهشان دم در تجمع میکنند و برایش تونل عشق میبندند. دست میزنند و میخندند. برایش میخوانند و پیرمرد عصابهدست که دست روزگار، روزگارش را سیاه کرده است، لبخند به لبش مینشیند. مثل همه سالهایی که در فوتبال بود، دلش غنج میرود و صدای خندهها و دلخوشیاش همه فضا را برمیدارد.
آقارضا را که «قارقار» صدا میکنند، خوشحال میشود. میگوید این لقب من است و ناراحتی ندارد. راحت بنویسید: «رضا قارقار»! او یک عمر برای فوتبال این شهر و برای جوانانش داخل و بیرون مستطیل سبز سروصدا کرده است. حنجرهاش که هیچ، جانش را گذاشته است. اینجا میهمانی دورهمی پیشکسوتان فوتبال خراسان برای مردی است که بیش از نیمقرن به فوتبال این شهر خدمت کرده است و امروز...
قاسم زردکانلو بزرگتر جمع است، اما از همه زودتر آمده. فریدون مهریار و اسماعیل خرسندی هم هستند و عنان مراسم را در دست گرفتهاند. مرادی، پیشکسوت فوتبال شهر، باغش را برای دل آقارضا آذین بسته است. شاگردان آقارضا همه هستند؛ هدفگلکاریهایی که در دهه ۶۰ به همت همین رضا زینلی گرد هم آمدند و تاریخ فوتبال یک باشگاه را نوشتند. البته بهجز هدفگلکاریها، رقیبان فوتبالی هم آمده بودند؛ پیامیها و ابومسلمیها، هواپیماییها و آدنیسیها، توربوییها و دیگران هم بودند. تیم منتخب خراسان در شمایلی جدید برای رضا زینلی گرد هم آمده بودند. آنها آمده بودند تا دستگیر دل آقارضا باشند؛ دستگیر دلی که این روزها دلگیر جبر روزگار است.
پیشکسوتان و عصاره فوتبال شهر در سالن وسط باغ دور هم مینشینند. بزرگترها لب به سخن میگشایند. ابتدا فریدون مهریار و بعد اسماعیل خرسندی خیرمقدم میگویند و از رضا زینلی. مهریار میگوید: «آقارضا نه برای تکتک ما، برای فوتبال مشهد زندگیاش را گذاشته است. افتخار میکنیم به رضا زینلی که زندگیاش را برای ما گذاشته است.»
اسماعیل خرسندی هم حرفهایش را تکمیل میکند: «رضا زینلی برای این تیم زندگیاش را گذاشته است. داد زده، محروم شده، جنگیده و امروز او نمونه بارز ازخودگذشتگی است. هرکسی از هر نهادی میتواند به این عزیزان که امروز در چنین وضعیتی هستند، کمک درخوری انجام دهد، باید به آن افتخار کند.» نوبت به قاسم زردکانلو میرسد که به گفته رضا اعلمی، این روزها پرچمدار پیشکسوتان فوتبال شهر شده است.
زردکانلو میگوید: «امروز بهخاطر رضا زینلی دور هم جمع شدهایم، اماای کاش به جای اینکه اینجا دور هم باشیم، در آمفیتئاتر ادارهکل ورزشوجوانان یا هیئت فوتبال استان این دورهمی گرفته میشد. کاش مسئولان ما به فکر این دورهمی و کمک به امثال رضا زینلی بودند. مثل رضا زینلیها خیلیها را داشتیم که امروز زیر خاک هستند. ما همیشه گفتهایم که پهلوان زنده را عشق است. کسی که از دیده رود، از دل میرود.»
وی میافزاید: «امروز اگر رئیس هیئت فوتبال و سرپرست ورزشوجوانان را اینجا بیاورید، بهسختی ۱۰ نفر از این جمع را بشناسند! بعد ما چطور انتظار داریم مشکلات فوتبال ما را حل کنند!» زردکانلو تصریح میکند: «متأسفانه غریبهها آمدند و پدر فوتبال خراسان را درآوردند. حالا در ساختار مدیریتی هم کسانی آمدهاند که این روند را کامل کردهاند؛ آدمهایی که از ورزش و فوتبال هیچ نمیدانند. تا متحد و یکپارچه نشویم و به کانون پیشکسوتان کمک نکنیم، به جایی نمیرسیم.»
هاشم رهباردار فقط یک جمله میگوید و بغض گلویش را میفشارد: «آقایان هدفگلکاری و ما نباید حق نمک رضا زینلی را فراموش کنیم.» رضا اعلمی هم با گلایه از بیتوجهی مسئولان به امثال رضا زینلی میگوید: «ما فقط فوتبالمان مشکل ندارد، بلکه دیگررشتههایمان نیز همین وضعیت را دارد. اصل سرمایه در همهجا نیروی انسانی است. مشکلات رضا زینلی با جمعی که اینجا و جاهای دیگر هستند، بهراحتی حل میشود و نیازی به متولیان استان نیست. ما به آنها امیدی نداریم.»
برای آقارضا جشن میگیرند، تشویقش میکنند، هدیه میدهند و شاگردان قدیمی دستگیرش میشوند. نوبت به صحبتکردن او میرسد. بغض دارد و نگاهش خیس است. اینطور شروع میکند: «۵۵ سال زندگیام را در راه ورزش این شهر خرج کردم، اما اگر میدانستم ورزش اینقدر با من ناسازگاری دارد، هیچوقت سراغش نمیرفتم....»