شهرآرانیوز - بیایید قبول کنیم که برخی موضوعات برخلاف ظاهر انتزاعی شان، کاملا کاربردی هستند و نتیجه شان را بی واسطه در زندگیهای روزمره مان میبینیم. نمونه کلی اش مباحث مدیریتی و نمونه جزئیتر آن رویکرد تصدیگری است. تصدیگری یعنی اینکه بگوییم، چون یک عرصه برایمان خیلی مهم است، پس باید صفرتاصد آن در دست خودمان باشد؛ مثل حوزه آموزش. نظام آموزشی ما مصداق بارز اجرای رویکرد تصدیگرانه است و اکنون با گذشت چند دهه از اتخاذ این رویکرد، میشود خوب بودن یا نبودن آن را از روی نتایجش قضاوت کرد.
بر اساس دادههای موجود، بودجه امسال آموزش وپرورش به حدود ۲۰۶ هزار میلیارد تومان میرسد. جالب است بدانید حدود ۴۰درصد کارمندان دولت در این وزارتخانه مشغول به کار هستند. محتوا و چاپ کتابهای درسی نیز با نظارت کامل و مستقیم دولتی و حاکمیتی انجام میشود. حتی ایجاد زیرساختهایی مثل مدرسه هم از شمول این نظارتهای مستقیم خارج نیست. بااین حال، چرا والدین از مدارس ناراضی اند و کیفیت آموزشها محل انتقاد است؟
ممکن است یک پاسخ این باشد که، چون بودجه و نیروی انسانی این وزارتخانه کافی نیست و اگر سهم بیشتری از کارکنان دولت، در آموزش وپرورش مشغول به کار بودند و به بودجه این وزارتخانه، چندهزارمیلیارد تومان دیگر اضافه میشد، وضعیت طور دیگری میبود. نه فقط بنده به عنوان کسی که سالها تجربه کار فرهنگی دارم، بلکه کارشناسان بسیاری با دیدگاه یادشده مخالف اند و معتقدند منشأ این نارضایتیهای چندجانبه به رویکرد تصدیگرانه در این وزارتخانه بازمی گردد. اینکه بگوییم همه کارها را خودم انجام میدهم، مگر این خود، چقدر توان دارد؟!
در مقابل تصدیگری، رویکرد دیگری نیز وجود دارد که در برخی کشورها اجرا شده و جواب داده است. نمونه اش نظام آموزشی در غرب و در کشورهایی مانند فنلاند و نروژ است که با تنظیمگری توانسته اند دانش آموزانشان را مطابق با ارزشهای مدنظر خود بار بیاورند. روش کارشان هم این طور است که چند شاخص کلی تعریف کرده اند؛ اینکه دانش آموز در پایان فلان مقطع باید این آموزشها را یاد گرفته باشد.
به عنوان مثال این سطح از ریاضی، این سطح از بازی، این سطح از علوم و فلان آموزشها درباره ارزشهای فرهنگی مدنظر این نظام که البته ممکن است از نظر ما ضدارزش به حساب بیاید. حال اینکه مدرسه برای آموختن موارد یادشده از چه رویکردی، چه شیوهای و مبتنی بر کتابهای کدام شرکت مجوزدار استفاده کند، به انتخاب خودش بستگی دارد.
نتیجه این است که میبینیم خروجی دانش آموزان در این نظام آموزشی از نظر فرهنگی تفاوت فاحشی با هم ندارد و همگی فارغ از اینکه کجا درس خوانده اند، ارزشهای غربی مدنظر را فراگرفته اند. نظامهای آموزشی یادشده سوای مباحث فرهنگی، نیروهای کار ماهر تحویل میدهند. به این دلیل که در دوره متوسطه، دانش آموزان تواناییهای خود را شناخته اند و بسته به علاقه خود، به سمت عرصههای علمی دانشگاهی یا کارهای عملی و فنی میروند.
این میشود همان رویکرد تنظیمگری که هزینه هایش نیز به مراتب کمتر از رویکرد تصدیگری است و رقابت ایجاد کرده است بین مدارس و شرکتهای ارائه دهنده خدمات آموزشی، برای جلب نظر والدین و دانش آموزان. مقایسه این وضع با مدارس دولتی ما، کیفیت خدمات و خروجی اش، نکات تأمل برانگیزی دارد که ناگفته پیداست و آن را به خواننده فهیم این سطرها واگذار میکنیم.
ما تلاش کردیم از این تجربههای جهانی در طرحهای فرهنگی مشهد استفاده کنیم و رویکرد درستی را در برنامه ریزیها در پیش بگیریم. در دهه گذشته، برنامههای متنوعی در شهر اجرا شده که رویکرد آن، تصدی گرانه بوده است. بررسی اینها و نتایج بلندمدتش، دست اندرکاران بخش فرهنگی مدیریت شهری را به این باور رسانده است که رویکرد صحیح، تنظیمگری هوشمندانه است. طرح «مهارتهای اجتماعی نوجوان امروز» که به اختصار، مانا خوانده میشود، یکی از طرحهای فعال است که با رویکرد تنظیمگری درحال اجراست.
تاکنون بیش از یک دهم نوجوانان کلان شهر مشهد که در مقطع متوسطه اول تحصیل میکنند، در این طرح مشارکت کرده اند. پنجاه تشکل همکار در اجرای آن نیز پلههای رشد را بالا میروند. اگر در اطرافیانتان نوجوانی دارید که هنوز به این طرح نپیوسته است، سامانه مانا به نشانی nojavan-mana.ir را به او معرفی کنید، با آسودگی از اینکه طرح یادشده پشتوانه کارشناسی عمیقی دارد. به امید تسری این دیدگاه در برنامههای کلانتر فرهنگی کشور.