به گزارش شهرآرانیوز «می خواهیم برای زندگی واقعی توانمند شویم.» خلاصه حرفهای خودمانی روی سایت میشود همین جمله. آن طور که پیداست، اینجا از یکجانشستن و کلاسهای کسل کننده آموزشی خبری نیست. هرچه هست، هیجان است و تکاپو و تجربههایی که شاید هیچ وقت فرصت چشیدن آن را نداشته ای.
«مانا» مخاطب خاص دارد و برای کلاس هفتمی ها، هشتمیها و نهمیها تعریف شده است؛ گروه سنیای که جایی بین کودکی و جوانی قرار دارند و برای اثبات «می توانم» هایشان فرصتهای واقعی میخواهند. جواب سؤالاتتان درباره مانا را بین گفت وگویمان با محمود خدیوی، مدیر این طرح، پیدا خواهید کرد. او سی وچهارساله و مدیر فرهنگ سرای گفت وگوست و به دلیل تجربه مشارکتش در برنامههای نوجوانانه دورههای مختلف شهرداری، از پس سؤال هایمان به خوبی برمی آید.
دبیرخانه اش ۲۵ خرداد پارسال ایجاد شد و نشست خبری و اطلاع رسانی هایش یکی دو ماه قبل از این تاریخ.
نوجوانهای دختر و پسر در پایههای هفتم، هشتم و نهم.
حدود ۹۰ هزار نفر.
به جز تبلیغات شهری، پیامک و تبلیغات در فضای مجازی، در شهرآرا هم جسته گریخته اطلاع رسانیهایی داشته ایم. علاوه بر اینها به ۱۸۵ مدرسه متوسطه اول وارد شده ایم. تعداد این مدارس در مشهد به حدود دویست مدرسه میرسد. به بیان دیگر، حدود ۹۰ درصد مخاطبانمان میدانند مانا چیست. با پنجاه تشکل هم کار میدانی مشترک داشتیم.
حدود ۱۰ هزار نوجوان دست کم در یکی از موقعیتهای تجربه محور مانا شرکت کرده اند.
بینشان همه جوره اش را داریم؛ از هیئت تا کانون فرهنگی هنری، گروههای تخصصی هنری، مسجد، انجمن ها، بسیج دانش آموزی، کانون نخبه پروری آموزش وپرورش و....
مثلا جشنهای دودقیقهای برای عید غدیر در چهارراههای مهم شهر. نوجوانهای درگیر با تشکلها چهارپنج ساعت مستقر بودند، هر دوسه دقیقه یک مولودی میگذاشتند، دست میزدند و فضا را شاد میکردند. درخت کاری در مدارس نمونه دیگرش بود که از چاله کندن تا کاشتن، آب دادن و نگهداری اش با نوجوانها بود.
ما میگوییم فرصتهای تجربه محور و میدانی از نوجوان ما گرفته شده است؛ حالا به هر دلیل یا بهانهای که میخواهد باشد. ما نقشی برای نوجوان در برنامه هایمان قائل نشدیم و صرفا او را به عنوان خدمت گیرنده دیده ایم. در مانا برنامه مان این است که سازمانها و نهادها و گروههای تربیتی متوجه شوند که برنامه برای نوجوان اثرگذار نیست، مگر اینکه او حس کند اثرگذار است و دیده میشود.
باید زیرساختهای جذاب و مسئله محور برای نقش آفرینی نوجوان ایجاد شود. ما در شهر این گم شده را داریم. زیرساختی مثل پاتوق نوجوانانه نداریم. برنامه دهه آخر صفر در میدان شهدا میتواند یک نمونه و یک شروع خوب باشد برای نشان دادن اینکه میشود به نوجوان مسئولیت داد.
نه. درست است که مخاطب مانا (مخفف مهارتهای اجتماعی نوجوان امروز) و برنامههایی که نام بردید، نوجوان است، اما یک تفاوت اساسی بینشان وجود دارد. در همه پروژههایی که تا الان در شهرداری مشهد برای نوجوانان تعریف شده بود، نگاه تصدیگرانه وجود داشت. خود شهرداری نیرو میگرفت، دبیرخانه تشکیل میداد و خودش مستقیم با نوجوانها ارتباط میگرفت و حلقه میانی وجود نداشت.
منظورم تشکلهایی است که به صورت دائمی و مستقیم با بچهها در ارتباط هستند. ما در برنامههای گذشته مثل همان آهوانه یا زنگ کار که اسم بردید، تشکلها را خیلی بازی نمیدادیم. یکی از معایب تصدیگری این بود که به رشد مجموعههای میانی کمک نمیشد.
چند روز پیش گزارش خوبی چاپ کردید از چند فعال مسجدی در مشهد که برای حرفه آموزی نوجوانها برنامه داشتند. یکی از آنها آقای احمدزاده نامی بود. شهرداری مشهد هم چند سال پیش در برنامه «زنگ کار» مشابه این ایده را اجرا کرد. اگر آن زمان از احمدزادهها حمایت میکردیم و بسترها برایشان فراهم میشد، الان مشهد دهها احمدزاده داشت که با نوجوانها کار میکردند.
طرح زنگ کار و امثال آن تمام شد، اما احمدزادهها همیشه هستند. اگر توانمند میشدند، مسئله کودک کار هم به شکلی که امروز هست، نمیماند. به جای آن، شهر نوجوانهای کاری با تجربههای اجتماعی داشت. این کار را نکردیم. در نتیجه با رفتن یک فرد یا رویکرد، طرح خوابید. نمونه هایش زیادند، از مشهد دوست داشتنی بگیر تا مسجدیها و....
برای مشی این دوره از مدیریت سازمان فرهنگی، عنوان تنظیمگری هوشمندانه مناسب به نظر میرسد. توضیح ساده اش میشود خدمت مردم به مردم. یعنی فضا را فراهم کنیم و زیرساختها را در اختیار گروههای مردمی قرار بدهیم که دارند به مردم خدمت میدهند.
داریم تماس میگیریم با آن هفتادهشتادهزار نوجوانی که در مدارس در مسابقات ما شرکت کردند، برای اینکه بیایند در سایت، فراخوانها و جوایز را ببینند، از برنامهها استفاده کنند و مسیر تجربهها را پیش ببرند.
نه. چند عملیات میدانی هم تعریف کردیم. دست کم ۲ هزار نوجوان در دهه آخر صفر در عرصه میدان شهدا در موکب نوجوانان مشهدی شرکت میکنند. بیست خدمت برای دختران و پسران نوجوان تعریف شده است؛ از واکس زدن تا سقایی زوار، جمع آوری و تفکیک زباله، تولید و ارائه سوغات هنری رایگان برای زائران کمتر از ۱۰ سال، عکاسی و خبرنگاری گوشههایی از این خدمات است.
بله، بیاید در سایت. آنجا پانزده فراخوان معرفی شده است، مثل ایمن باش، اردوی هنرستان کشاورزی، نوجهادانه، گنجهای پنهان شهر و.... به انتخاب خودش در یکی یا هر چند تا که مایل بود، شرکت کند. ظرفیت هر فراخوان که تکمیل شود و مثلا به چهل برسد، با او تماس گرفته میشود برای اعلام روز و ساعت شرکت در آن رویداد تجربه محور. حالت گروهی اش هم این است که بنده نوعی به عنوان مسئول تشکل با هر تعداد نوجوانی که کار میکنم، در یک یا چند فراخوان شرکت میکنم.
نه، اصلا. یکی دیگر از تفاوتهای مانا با سایر برنامههایی که پیش از این برای نوجوانان ترتیب داده شده بود، این است که در مانا، نوجوان فقط خدمت نمیگیرد، بلکه مسئولیت دارد و خدمت اجتماعی ارائه میکند. نمونه عینی اش چای خانه حضرت قاسم (ع) در میدان شهداست. این طور نیست که روضه گوش کند و برود. آنجا نوجوان به صورت کامل یک خدمت اجتماعی را ارائه میدهد. چای دم میکند، چای میریزد، استکان میشوید و از مردمی که به آنها خدمت میکند، بازخورد میگیرد درباره خدمتش.
دقیقا. دست نوجوان و مجموعههای فرهنگی را در دست هم میگذارد. یکی از این مجموعهها به عنوان مثال، کتاب پردازان است. دیگری سازمان تبلیغات اسلامی است که نوجوانها را میبرد به اردوی جهادی. اینها مجموعههایی هستند که برای عموم برنامه دارند. نوجوان که در یک برنامه شان شرکت کند، ممکن است با خودش بگوید چه جالب، در فلان دوره شان هم شرکت میکنم. باب این آشنایی را مانا باز میکند. مانا هم نباشد، ارتباط اینها ادامه پیدا میکند.
بله، نیست. چهارپنج روزه تمام میشود و میرود. باید زیرساختهای دائمی و ماندگار آن ایجاد شود؛ مثل چای خانه. ایجاد پارک نوجوان و موکب سوغات نوجوان ایدههایی است که انجام آن را شدنی میبینیم.
در نگاه تنظیمگری باید برود سمت ایجاد زیرساختهای موردنیاز برای آن حوزه. در موضوع صحبت ما باید به سمت ایجاد زیرساختهایی مثل پاتوق نوجوان برود. قاطع میگویم که ما نه فقط در مشهد، بلکه در کل کشور جایی به اسم پاتوق نوجوان نداریم؛ جایی که ویژه نوجوانان باشد با قوانین ویژه خودش و والدین آسوده از حضور فرزندانشان در آن محیط. جایی باشد که هم خدمت گیرندهها نوجوان باشند و هم خدمت دهنده ها.
بله. نمونه خوبی است برای پاتوق نوجوان ها. یازده ماه از افتتاح آن میگذرد و در این مدت، ۱۵۰۰نوجوان دست کم یک بار حضور و خدمت در آن را تجربه کرده اند. میشود روبه روی آن، موکب سوغات ایجاد کرد برای دختران نوجوان تا با دوخت یک عروسک کوچک، جانماز، ساخت دستبند یا چیزهایی مشابه، آن را به ضمیمه یک دل نوشته به زائران کم سن وسال حضرت هدیه بدهند.
یعنی اینکه یک ریال بابت هزینههای جاری اش از شهرداری بودجه نمیگیرد. مردم خودشان کمک میکنند. هیئت نوجوانانشان ثبت شده است. خانواده بچهها پای کار آمدند. میآیند میگویند چای و قند کم نیست؟ روز عاشورا چند ساعتی فقط با آب سرد از مردم پذیرایی شد، چون چای تمام شده بود. در عوض خدمتی با کمکهای مردمی و نیروهای مردمی به مردم ارائه شد.
اینها تشکلهایی هستند که در حوزه نوجوان برنامههای تجربه محور اجرا کرده اند. آن کار میدانی اثرگذار، جدید و جذاب است که او را رشد بدهد. اینها اگر شاخصههای مدنظرمان را داشته باشند، روی سایت قرار میگیرند. از طرف دیگر، برای نوجوانان که مخاطب ما هستند، جوایزی گذاشتیم که بیایند روی سایت و در فراخوانها مشارکت کنند و جایزه بگیرند. این جوایز زیرساختهای شهرداری هستند از قبیل بلیت استخر، پارک و.... انگیزه را برای دوطرف ایجاد میکنیم تا این ارتباط شکل بگیرد.
نه. تفاوت شهرداری که شبه دولتی است و روزانه سیصدچهارصد خدمت ارائه میدهد، با سازمان تبلیغات، فرهنگی سپاه و... این است که ما به موضوع توانمندکردن تشکلها وارد نمیشویم و صرفا بسترها را در اختیارشان قرار میدهیم.
نه. نظارت کلی سرجایش هست. در مانا هم همین است. شاخصهای اولیه مثل مجوزها و اخذ تأیید حراست با ماست. سطح کیفی خدماتی که تشکل تا امروز انجام داده است و بررسی میزان توانمندی هایش نیز همین طور. حین کار با ابزارهای متنوع، عملکرد تشکل و رضایت مردمی از فعالیت هایش را بررسی میکنیم.