یک نکته ناگفته از صلح امام حسن(ع) جنون یک مرغ مهاجر ضمانت رسول مهربانی (ص) برای موفقیت و پیشرفت چیست؟ چشم‌هایت را به من قرض بده! | راهکارهای جلوگیری از خود محوری و استبداد رأی در کلام رسول خدا (ص) راهیابی ۱۲۵ متسابق به مرحله استانی چهل‌وهشتمین دوره مسابقات قرآن در خراسان رضوی ۲۵ هزار بسته تحصیلی به دانش‌آموزان نیازمند اهدا شد + فیلم دیوار ندبه چیست و پیامبر اسلام(ص) چه ارتباطی با این دیوار دارند؟ برپایی نمایشگاه عکس «شکوه قم در قاب تاریخ» در قم نقش خانواده در پرورش نسل آینده از دیدگاه امام رضا(ع) خاطره‌ای که ده سال حاجی‌زاده را در لیست شهدا نگاه داشت برپایی دوره‌های آموزش عمومی قرآن کریم در مساجد سراسر کشور آموزش سواد رسانه‌‌ای در مساجد مشهد بیست‌و‌دومین جشنواره فرهنگی‌هنری امام‌رضا(ع) در ۳۱ استان برگزار می‌شود اجرای طرح مساجد جامعه‌پرداز در مشهد ماجرای یک بانوی تونسی و قرآنی که به مشهد رسید | وقتی شفای یک بیمار به هنر پیوند خورد دیدار تولیت آستان قدس رضوی با خانواده آتش نشان فداکار مشهدی به من مشورت بدهید! کلید طلایی برای ساختن سرنوشتی روشن | مروری بر فواید مشورت در زندگی وقف، از سنت دیروز تا موتور توسعه امروز آیت‌الله علم‌الهدی: مجتمع‌های آموزشی ویژه بانوان درمناطق حاشیه‌ای برای جذب نسل جوان ایجاد شود
سرخط خبرها

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

  • کد خبر: ۱۸۲۷۳۲
  • ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۱
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
بعد از نماز مغربی که در حرم مولا خوانده ایم نشسته ایم توی ماشین، عمود مشقی‌ها را رد کنیم و بزنیم به طریق، این عمود مشقی‌ها هم حکایتی دارد، که اگر ندانی یک کوچولو توی ذوقت می‌خورد، حالا قصه چیست؟
حامد عسکری
خبرنگار حامد عسکری

هوا گرم است و این گزاره آن قدر قطعی و محکم است که هر جمله توصیفی بگویی به روایتت ضربه زده ای. بعد از نماز مغربی که در حرم مولا خوانده ایم نشسته ایم توی ماشین، عمود مشقی‌ها را رد کنیم و بزنیم به طریق، این عمود مشقی‌ها هم حکایتی دارد، که اگر ندانی یک کوچولو توی ذوقت می‌خورد، حالا قصه چیست؟
از حرم مولا که راه می‌افتی سمت کربلا پلاک‌هایی سبز رنگ را روی تیربرق‌ها می‌بینی، راه می‌افتی و از وسط وادی السلام می‌روی سمت کربلا، نجف تمام می‌شود.

می‌رسی به جاده اصلی نجف کربلا، به خودت می‌بالی که صدوهشتادوخرده‌ای عمود آمده‌ای و اول جاده کربلا یکهو دوباره تابلو عمود شماره یک را می‌بینی، پوکر فیس می‌شوی و تمام خستگی به جانت می‌ماسد، حرفه‌ای تر‌های اربعین این را می‌دانند و دیگر توی ذوقشان نمی‌خورد، تنبل‌هایی مثل من هم ماشین می‌نشینند و از یک واقعی شروع می‌کنند، از یک واقعی شروع کردیم، تا اذان صبح رفتیم. هوا گرم شده، شب روی بهتر می‌چسبد، هم خنک است هم خوردنی کمتر است، هی نمی‌ایستی خندق بلا پرکنی.

دم دمای اذان صبح سیدعلی گفت: من دیگر نمی‌کشم به نظرم بزنیم کنار نماز بخوانیم. چند ساعتی بخوابیم و بعد دوباره یا علی از تو مدد. گفتم عشق است. گوشی اش را از پرشالش در آورد. شماره‌ای را گرفت و چند جمله عربی و بعد گفت: رفیق هایم چند عمود جلوتر موکب دارند.

گفته ام یک اتاق خالی کنند. رفتیم و رفتیم تا رسیدیم، حال و احوال معمول و خداقوت و خسته نباشید‌های متداول انجام شد. ما را به اتاقی در انتهای موکب برد که محل استراحت خودشان بود. اتاقی آراسته و مجلل با کولرگازی روشن و عطر عود عربی و دیسی میوه و نسکافه و حلویات، کوله را در اتاق گذاشتیم.

کفش در آورده و دمپایی پوشیدیم که برویم خستگی پا‌ها را بسپاریم به خنکای آب، توی مسیر سرویس بهداشتی صدای ماغ کشیدن گاوی بُراقم کرد، من هم بیابانمرد. رفتم سمت صدا. سیدجوله که دید راه کج کرده ام، همراهم شد.

سید رسول موکب دار فهمید پی گاو‌ها می‌گردیم راهنمایی مان کرد. محوطه‌ای پشت دیوار موکب را نشانمان داد. پانزده تا گوساله زبر و زرنگ داشتند نشخوار می‌کردند. گفتم: سیدجوله گاوداری زده سید رسول؟ یک چیزی به رسول گفت و دوتایی خندیدند، گفتم: حرف بدی زدم؟

گفت: نه بابا این‌ها را خریده این ده روز بکند توی دیگ. گفتم: پانزده تا گاو؟ گفت: چیه مگه؟ گفتم: آخه خیلی زیاده، پونزده تا گاو. سید حرف هایم را به عربی ترجمه کرد برایش. گفت: اینکه چیزی نیست، زندگی ام مال حسین (ع) است. کار می‌کنم این ۱۰ روز را بگذرانم. ما زاده شده ایم که نوکر باشیم. از کی پذیرایی کنیم، من هرسال سی، چهل تا می‌کشتم. امسال یک خرده بازارم به هم ریخت. مالم را توی دبی بالا کشیدند.

تا الان سه تا کشتم و احتمالا دوتای دیگر هم می‌کشیم. روز‌های آخرهم ممکن است یکی دوتا بدم به مواکب همسایه.

نمی‌توانم نگهشان دارم برای سال دیگر گوشتشان دیگر لطافت ندارد. این‌ها هم دلشان می‌شکند که قرار بود قربان قدم‌های زائران حسین (ع) شوند و نشدند. شما رفتید کربلا بگویید امسال حسین (ع) آدم حسابمان نکردی که این‌ها را خرجت کنیم. از دستم ناراحتی عیب ندارد، ببخش.

بغض بیخ گلویم را فشار می‌داد، ما صبح‌ها هزارتومان صدقه می‌دهیم توقع داریم خدا و اهل بیت از جمیع بلایا و مصائب و سختی نجاتمان دهند و طرف سالی یک قلم سی تا گاو می‌کشد، بعد خجالت می‌کشد که هیچ کاری برای اربابش نکرده است و آدم می‌فرستد که بروید از طرف من معذرت خواهی کنید.‌

می‌روم توی سایت قیمت گاو را نگاهی بیندازم. از ۳۰ میلیون تومان دارد تا ۵۰ میلیون، میانگینش را هم بگیریم دانه‌ای ۴۰ میلیون تومان. یعنی می‌کند به عبارتی سالی بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ میلیون تومان ما، پول برای موکب داری، برنج و روغن و نمک و نان و برق و گاز را حساب نمی‌کنم.

اصلا بساط امام حسین (ع) چرتکه ور نمی‌دارد. قشنگی این بساط این است که درهم می‌خرد، به قول سید جلال دست و دلباز بودن به زیاد خرج کردن نیست به این است که هرچه داری خرج کنی.

تیتر: مصرع غزلی از حافظ

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->