نقشه گوشی ام میگوید از منزل ابوزید تا حرم پنج کیلومتر راه است و یک ساعت و هفده دقیقه طول میکشد که برسم، از خانه که بیرون میزنم جمعیت بولوار حی النصیر کچل است و تنک، خورشید وسط مغزم میتابد، کلاه اگر سر بگذارم جلو هوا را میگیرد و عرق مثل دوش از سر و رویم جاری میشود، اگر نگذارم هم انگار اتو روی کله ام گذاشته باشند، هرچه هست عشق است، راه را طی میکنم.
کم کم جمعیت انبوه میشود، به خودم میآیم مسیری که قرار بود یک ساعت و هفده دقیقه در راه باشم سه ساعت است راه میروم و نرسیده ام، به این روایت امام صادق (ع) یقین میآور م در این سالهای متعدد که در ایام اربعین زمین کربلا فراخ میشود و کش میآید، مسیر فرقی نکرده، ازدحام جمعیت بسیار است، بالاخره میرسم به بین الحرمین.
دو چرخ بال بالای سر جمعیت در حرکت اند، رنگ سبز زیتونی قشنگی دارند، رنگ شارم. توی بین الحرمین اینجا قیامت عظما ست، بساط چای و نذری به راه است. تا اذان چیزی نمانده، خیلی کار دارم. میروم روی سقف هتلی در بین الحرمین که استودیو برنامههای رادیو اربعین است. محمد، رفیقم، آنجا کارگردان است. یک لیوان آب میدهد. به معده نمیرسد همان توی دهان بخار میشود از حرارت جگرم زل میزنم و اشکم. گنبد جلو چشمانم است در چند ده متری حرمم.
چند بار زیارت اربعین میخوانم به نیابت از پدر و مادرم، به نیابت از درگذشتگانم در بم، حاج قاسم، استاد شجریان. جمشید مشایخی، علی انصاریان، به نیت همه فالورهای اینستاگرامم. به نیابت رهبر، به نیابت شهدا، به نیابت همه آنهایی که خون دادند و نوشتند که «کربلا کربلا ما داریم میآییم». محسن را میبینم دارد روضه گودال میخواند، بساط اشک برقرار است. میگویم: دو خط ام البنین بخوان. یک دوبیتی میخواند که به این مصرع ختم میشود: گل ام البنین شیرم حلالت... از بین الحرمین میزنم بیرون. خسته ام. این اربعین هم تمام شد. موکبها را یکی یکی جمع میکنند.
اهالی موکب عکس یادگاری میگیرند. تا سال دیگر که مرده و که زنده؟ پاهایم دو ستون سیمانی است. هر کدام هزار کیلو. از بین الحرمین میزنم بیرون. یکی دوباری نفیسه را گم میکنم. در هیاهوی هیئت پاکستانی ها... حالا رسیده ایم به خانه ابو زید. اتاق را بوی ژل رزماری پر کرده. من رمق به انگشت هایم نمانده این یادداشت را تمام کند.
تلویزیون روشن است. خیل جمعیت را شبکهای در عراق مستقیم نشان میدهد. عراق دو نهر بزرگ دارد. دجله و فرات. آه از فرات. تصویر جمعیت را نشان میدهد و کارگردان هنری و خوش ذوق برنامه زیر نویس جمعیت نوشته است: نهر الثالث، نهر من ذهب. رودخانه سوم رودخانهای از طلا. از مردم. انگشت هایم بیشتر از این قدرت تایپ ندارد. یک نقطه میگذارم و این یادداشت را همین جا تمام میکنم.