سرخط خبرها

شرح حال و خاطرات نویسنده محله سعدآباد

  • کد خبر: ۱۸۴۶۱
  • ۰۳ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۹
شرح حال و خاطرات نویسنده محله سعدآباد
دکتر سیدابوالقاسم حسینی نویسنده‌ای است که سال‌های طولانی‌ای از عمرش را علاوه‌بر طبابت صرف تحقیق و پژوهش کرده است و اکنون در هشتاد و سومین سال زندگی‌اش هنوز بر تحقیق در این زمینه پافشاری می‌کند.
زمانی - با همان قدم اول در اتاق کارش متوجه خواهی شد که نزد فردی رفته‌ای که با کتاب مأنوس است. اتاقی مملو از کتاب و لوح‌های سپاسی که صاحب آن با هر کدام خاطراتی دارد. خاطراتی از روز‌ها و بزرگانی که در کنارشان به کسب تجربه پرداخته، آن‌هایی که هرگز از یاد دکتر نویسنده و واقف کتاب بیرون نخواهند رفت.
 
دکتر سیدابوالقاسم حسینی نویسنده‌ای است که سال‌های طولانی‌ای از عمرش را علاوه‌بر طبابت صرف تحقیق و پژوهش در زمینه بهداشت روانی، روان‌پزشکی، روان‌شناسی اسلامی و حکمت اسلامی کرده است و اکنون در هشتاد و سومین سال زندگی‌اش هنوز بر تحقیق در این زمینه پافشاری می‌کند. به گفته خودش تصمیم دارد علاقه‌مندان به این حوزه را آموزش دهد تا این علوم همچنان گسترش یابند. ما نیز ساعاتی را در جوار ایشان به گفتگو پرداختیم.

آموزش عربی و فقه
حسینی سال ۱۳۱۵ در همدان به دنیا آمده است. او دراین‌باره می‌گوید: من به‌عنوان اولین فرزند خانواده در خانه‌ای چشم به جهان گشودم که مربوط به اجداد پدری‌ام می‌شد و پدرم آن را نوسازی کرده بود. او کارمند شرکت مخابرات بود و زمانی‌که سال سوم ابتدایی را می‌گذراندم به کرمانشاه منتقل شد.
 
پس از اتمام سال ششم ابتدایی، پدرم به من پیشنهاد داد که در کنار درس‌های مدرسه، درس‌های عربی را هم آموزش ببینم. من هم با کمال میل به پیشنهاد پدر احترام گذاشتم و به همین دلیل به مدرسه حاج شهبازخان رفتم و در تعطیلات تابستان عربی، فقه و اخلاق را آموختم. این دوره برایم بسیار آموزنده بود و باعث شد نمراتم در درس‌های عربی، فارسی، املا و انشا خوب شود و نسبت به تمام همکلاسی‌های خود از رتبه بالاتری برخوردار باشم.
 
من احساس می‌کردم دانستن این اطلاعات و فهم قرآن و مفاهیم اسلامی برایم ضروری است. پس از اتمام سال ششم طبیعی در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم و در سال ۱۳۳۴ به همراه خانواده به تهران نقل مکان کردیم. ملی‌شدن صنعت نفت پدیده‌ای عظیم برایم محسوب می‌شد و زمانی‌که تاریخ آن را مرور کردم به این نتیجه رسیدم برخی افرادی که سال ۱۳۲۹ در این حوزه فعالیت داشتند دکتر بودند و به همین دلیل به پزشکی علاقه‌مند شدم. آن زمان فکر نمی‌کردم غیر از رشته طب در رشته‌های دیگر هم مقطع دکترا وجود داشته باشد و بعد‌ها به این موضوع پی بردم.
 
در سال چهارم در نمازخانه دانشگاه اعلامیه‌ای از کانون تشیع دیدم که مرحوم استاد محمدتقی جعفری در آنجا تدریس می‌کردند؛ بنابراین در جلسات ایشان شرکت کردم و به این ترتیب با ایشان آشنا شدم. ایشان آموزش‌های خوبی درباره اسلام‌شناسی و فلسفه ارائه می‌کرد. استاد سهم امام نمی‌گرفت و از طریق فروش کتاب‌هایش زندگی ساده‌ای را می‌گذراند. ساده‌زیست بود و در روز ۱۳ تا ۱۴ ساعت کار می‌کرد. می‌نوشت یا نوشته‌های خود را ماشین می‌کرد و به چاپخانه تحویل می‌داد.
 
مرد پرکاری بود و این جنبه پرکاری و خستگی‌ناپذیری از ویژگی‌های استاد به شمار می‌آمد طوری که امام خمینی (ره) درباره ایشان گفتند: «آقای جعفری ابن سینای زمان ما هستند.» سال ۴۰ دانش‌آموخته شدم و همان سال برای خدمت سربازی به رشت رفتم. سال ۴۲ دوره نظام تمام شد و من به‌عنوان پزشک عمومی در سازمان بیمه‌های اجتماعی شاهرود شروع به کار کردم.

قدم در دنیای روان‌پزشکی
اواسط سال ۴۴ کتابی به نام آینده یک پندار از فروید، توجه مرا به خود جلب کرد و آن را خریدم. در آن کتاب ادعا شده بود که «تفکر دینی» یک «تفکر هذیانی» است.
 
این مطلب را به استاد جعفری (ره) منتقل کردم و ایشان به من گفت: «برای شما تکلیف است تا وارد عمل شوید و علیه این عقاید اقدام کنید.» به همین دلیل تخصص روان‌پزشکی را انتخاب کردم و در همان سال ۴۴ در دانشگاه تهران پذیرفته شدم. از جمله استادانی که نزد آن‌ها شاگردی می‌کردیم، استاد دکتر صناعی روانکاو بود. موضوع را با ایشان در میان گذاشتم.
 
وی گفت که «فروید معتقد بود خداوند الگوی تعالی‌یافته پدر است.» با این صحبت به ذهن من رسید که فروید نخواسته خدا را نفی کند بلکه خواسته راه رسیدن کودک به خدا را تبیین کند و فهمیدم مترجم، کتاب را درست ترجمه نکرده است. این کتاب باعث شد تا در مسیر دفاع از دین، روان‌پزشکی را انتخاب کنم.
 
سال ۴۷ فارغ‌التحصیل شدم و تا ۵۰ در دانشگاه ملی تهران تدریس کردم. آن زمان در کنار تدریس معاونت بیمارستان آقای دکتر رضاعی استادم را نیز به عهده داشتم و در بیمارستان ایشان به درمان می‌پرداختم. سال ۵۰ به عنوان استادیار در دانشگاه مشهد پذیرفته شدم و تا سال ۷۹ که بازنشسته شدم، ضمن دریافت مدارج دانشگاهی به کار تدریس و تحقیق در دانشگاه اشتغال داشتم.

فعالیت‌های بهداشت روانی
سال ۵۵ تدریس درس بهداشت روانی در دانشکده علوم تربیتی دانشگاه فردوسی به من واگذار شد. این درس ۳ واحد بود و گرچه غیرالزامی تدریس می‌شد، اما تمام دانشجویان می‌توانستند در آن حضور داشته باشند. به یاد دارم تعداد دانشجویان این درس پس از انقلاب فرهنگی و بازگشایی دانشگاه به ۴۰۷ نفر رسید.
 
روزی به هنگام تدریس در یکی از آمفی‌تئاتر‌ها دانشجویی گفت «ما می‌خواهیم در حوزه بهداشت روانی از نظر‌های اسلامی هم اطلاع داشته باشیم.» حرف درستی بود به همین دلیل با یکی از استادان حوزه علمیه به نام حجت‌الاسلام دهشت تماس گرفتم و موضوع را با ایشان مطرح کردم و از ایشان تقاضا کردم که از برخی ائمه جماعات و طلابی که در سطح بالای حوزه هستند دعوت شود و من در آنجا مباحثی را که به دانشجویان آموزش می‌دهم برای آن‌ها هم مطرح کنم و از آن‌ها بخواهم تا نظرات اسلامی را درباره مطالب مطرح شده کشف کنند.
 
خوشبختانه ایشان از ۴۴ نفر دعوت کردند و این برنامه طی ۸ تا ۱۰ ماه انجام شد. در همین زمینه در نامه‌ای از استاد فقید محمدتقی فلسفی درخواست کردم تا اجازه دهند از کتاب‌های کودک و نوجوان ایشان در تألیف کتاب بهداشت روانی استفاده کنم و خوشبختانه ایشان هم با کمال بزرگواری موافقت کردند.
 
در نهایت سال ۶۰ کتابی را به نام «اصول بهداشت‌روانی» تألیف کردم. پس از انتشار کتاب اشاره‌شده، به این نتیجه رسیدم که اصول مشخصی در کتاب وجود ندارد؛ بنابراین از آن پس در تمام جلساتی که با استادان، آشنایان، خانواده و... داشتم این سؤال را مطرح کردم که آیا برای زندگی سالم قاعده و قانونی وجود دارد یا خیر؟ به این ترتیب تا سال ۶۱ تعداد ۱۳ قانون و اصل برای بهداشت روانی کشف کردم.
 
در آن زمان رئیس انتشارات دانشگاه علوم‌پزشکی بودم و همان ۱۳ اصل را پس از بررسی‌شدن توسط استادان به عنوان جلد دوم کتاب «اصول بهداشت روانی» منتشر کردم. در همان زمان استاد فقید، آیت‌ا... مهدی نوقانی به من پیشنهاد کرد که در کلاس درس ایشان با عنوان «اصول فقه» شرکت کنم و به همین دلیل دو جلد کتاب اصول فقه مظفر را نزد ایشان شاگردی کردم.
 
پس از اتمام درس اشاره‌شده به اتفاق سه نفر از دوستان، کتاب «شرح لمعه» را نزد حجت‌الاسلام منتظری از استادان حوزه علمیه مشهد آموختم. این کتاب ۱۰ جلد است و ما کتاب‌هایی را انتخاب می‌کردیم که به مسائلی مانند ازدواج، بهداشت خانواده، دیات و قصاص می‌پرداخت. با استفاده از معلومات به دست آمده از این دوره‌ها و قواعد فقه درنهایت ۴۰ اصل برای دستیابی به بهداشت روانی کشف کردیم که در تجدید چاپ جلد دوم اصول بهداشت روانی منتشر شد و خوشبختانه چاپ ششم آن تاکنون انتشار یافته است.

پس از انتشار آن کتاب‌ها به لطف الهی به ذهنم خطور کرد که آیا مطالبی که جمع‌آوری شده‌اند مطالب پراکنده‌ای هستند یا از یک روان‌شناسی خاص پیروی می‌کنند؛ بنابراین با یکی از همکارانم به نام دکتر خالصی که دکترای روان‌شناسی بالینی داشت حدود ۷ تا ۸ ماه در این زمینه بحث کردیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که روان‌شناسی اسلامی پشتوانه این اصول است و اولین همایش روان‌شناسی اسلامی در سال ۶۲ در دانشکده ادبیات مشهد برگزار شد و بیشتر استادان فعال در ستاد انقلاب فرهنگی نیز در آن شرکت کردند.

حضور در کشور‌های مختلف برای آموزش
سال ۵۷ در یک دوره بهداشت روانی و روان‌پزشکی پیشگیری در سازمان جهانی بهداشت شرکت کردم. این دوره در کشور‌های سوئیس، دانمارک، انگلیس، چکسلواکی، هند و آلمان برگزار شد و در نهایت به عنوان کارشناس بهداشت روانی سازمان جهانی بهداشت انتخاب شدم.
 
در سال ۶۵ با کمک ۴ نفر از استادان طرح بهداشت روانی کشور را نوشتیم. ادغام بهداشت روانی در بهداشت عمومی، اساس این طرح است. سال ۶۸ مسئولیت اجراکردن طرح موردنظر در استان خراسان را پذیرفتم و به عنوان سرپرست بهداشت روانی استان خراسان با معاونت بهداشت استان همکاری می‌کردم.
 
من باید به تمام شهر‌های خراسان بزرگ شامل خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی می‌رفتم و با کمک همکاران بهداشت این طرح را به پزشکان و مربیان آموزشگاه‌های بهورزی ارائه می‌دادیم و سپس آن‌ها مطالب را به بهورزان و رابطان بهداشتی آموزش می‌دادند. این‌کار نتایج مثبتی دارد و از طریق بیماریابی و پیگیری بیماران از بروز عوارض بیماری‌ها جلوگیری می‌‍‌کند.

از سال ۵۸ تا ۷۹ در مرکز بهداشت روانی و روان پزشکی شفا وابسته به دانشگاه علوم پزشکی مشهد در میدان فلسطین فعالیت داشتم و ریاست آن مرکز به عهده من بود. از سال ۶۴ به بعد هرسال ۱۰ نفر دانشجوی تخصصی را ثبت‌نام می‌کردیم و در حقیقت در هر مقطعی ۳۰ نفر دانشجوی تخصصی داشتیم که تدریس آن‌ها گروهی انجام می‌شد. در سال ۶۱ نیز من به عنوان مشاور بهداشت و درمان استاندار در خراسان فعال بودم و به شهر‌های دیگر سرکشی می‌کردم.

در زمان جنگ داوطلبانه در عملیات بدر شرکت کردم و آن زمان ریاست بیمارستان شهید رهنمون اهواز که در محل دانشکده کشاورزی فعال بود برعهده من بود. در سال ۱۳۶۴ کتابی با عنوان «بررسی مقدماتی اصول روان‌شناسی اسلامی» را به چاپ رساندم و پس از آن کتاب مورد تجدیدنظر و تجدید چاپ قرار گرفت و چاپ چهارم آن نیز در سال ۱۳۹۶ توسط دانشگاه علوم‌پزشکی مشهد به چاپ رسید. در طول اشتغال در دانشگاه، عنوان دانشیار نمونه، استاد نمونه دانشگاه علوم پزشکی و استاد نمونه کشوری و پزشک نمونه کشوری را دریافت کردم.

شکر نعمت‌های خدا
دکتر حسینی به خاطرات خود در دوران طبابت هم اشاره می‌کند و می‌گوید: سال‌هایی را در درمانگاه ویژه بیمارستان قائم به طبابت می‌پرداختم. به یاد دارم خانمی همراه با فرزند چهارساله‌اش به من مراجعه کرد. او روی یک صفحه کاغذ ۷ تا ۸ جنبه منفی در زندگی خود را نوشته بود.
 
با دیدن آن کاغذ از او پرسیدم «چرا شما به هیچ جنبه مثبتی در زندگی‌تان اشاره نکرده‌اید.» او گفت: «هیچ نکته مثبتی در زندگی من وجود ندارد، اگر داشت که نزد شما نمی‌آمدم.» از او پرسیدم که «این دختر، فرزند شماست؟» و او در پاسخ گفت «بله» گفتم «اگر خداوند متعال به شما پیشنهاد دهد در مقابل این فرزند تمام امکانات رفاهی کشور را در اختیارتان قرار دهد، حاضرید با آن عوض کنید؟» سکوت کرد و من ادامه دادم «اگر تمام بانک‌ها را به شما بدهند و بگویند در ازای تحویل دخترتان هر اندازه می‌خواهید برداشت کنید آیا قبول می‌کنید؟» او گفت «خیر» در ادامه به او گفتم «اگر تمام امکانات جهانی در اختیارتان قرار گیرد آیا حاضر به این معامله هستید؟» پاسخ داد «خیر» از او پرسیدم «اگر کهکشان‌ها را هم به شما دهند آیا حاضر نیستید؟»
 
اوجواب داد «البته که خیر، این دختر نَفَس من است و با هیچ چیز او را عوض نمی‌کنم.» آن لحظه به او گفتم: «این دختر تنها یک جنبه مثبت در زندگی شماست و شما حاضر نیستید این جنبه مثبت را با هیچ چیز در دنیا مبادله کنید.» خداوند در قرآن مجید می‌فرماید: «اگر نعمت‌های خدا را بشمارید، هرگز نمی‌توانید آن‌ها را احصا کنید.» از او پرسیدم: «آیا شما تاکنون خدا را شکر کرده‌اید؟» گفت: «بله وقتی نماز می‌خوانم به سجده می‌روم و ۱۰۰ بار شکر خدا را می‌کنم»
 
به او گفتم: «من فکر می‌کنم غربی‌ها بهتر از ما تشکر می‌کنند. آن‌ها عادت دارند بلافاصله بعد از تشکر کردن، دلیل آن را هم ذکر کنند. شما هم در هر تشکری که می‌کنید بهتر است دلیل آن را هم نام ببرید و به این شکل به جنبه‌های مثبت در زندگی خود پی خواهید برد.» گرچه بحث ما نیم ساعت طول کشید، اما در نهایت او با احساس رضایت و شادابی مطب را ترک کرد.
 
یک کتاب را هم می‌توان وقف کرد
پاتوقی برای گفتگو‌های علمی
او در ادامه بیان می‌کند: پدرم سال ۶۵ از دنیا رفت و من به یادبود ایشان سعی کردم جمعه‌های آخرماه قمری را به بحث و گفتگو با دوستان و استادان درباره مسائل روان‌شناسی اسلامی بپردازم و هنوز هم این روند ادامه دارد. ما در این جلسات درباره اصول بهداشت روانی و روان‌شناسی اسلامی بحث می‌کنیم. یکی از نتایج این جلسات، کتابی با عنوان «حکمت اسلامی و عرفان اسلامی» بود که با یکی از همکاران خود به نام محمد حسین‌پور آن را به چاپ رساندیم. به ذهنم رسید که کتاب روان‌شناسی اسلامی را به زبان عربی هم تجربه کنم تا افراد بیشتری از آن استفاده کنند.
 
بر این اساس، در سال ۸۴ کتاب «دراسته فی علم النفس الاسلامی» را منتشر کردم و آقای دکتر ناصر نجفی آن را ترجمه کرد. یکی از همکارانم پیشنهاد داد که خود مروری بر کتاب داشته باشم و من نیز این کار را کردم و احساس کردم که باید در ۲۴ مورد تغییراتی لحاظ شود، بنابراین با موافقت مترجم، در اصلاح ترجمه همکاری و مشارکت کردم. پس از آن انتشارات در تهران که در زمینه چاپ کتاب‌های روان‌شناسی و بهداشت‌روانی برای عموم فعال است از من خواست تا تألیفی داشته باشم و من هم کتاب «سبک و روش زندگی استاندارد» را به صورت سؤال و جواب تألیف کردم که خوشبختانه چاپ دوم آن دردسترس است. در سال ۷۴ من امتیاز انتشار مجله‌ای را به نام «اصول بهداشت روانی» از وزارت ارشاد اسلامی دریافت کردم و اولین نسخه آن را در سال ۷۸ چاپ کردم.
 
به مدت ۵ سال این مجله را انتشار دادم، اما دوست داشتم امتیاز آن را به دانشگاه علوم‌پزشکی مشهد بدهم که در نهایت آن‌ها در سال ۸۳ قبول کردند و این امتیاز به آن‌ها داده شد و اکنون به عنوان یک مجله علمی‌پژوهشی توسط وزرت بهداشت کشور پذیرفته شده است و من نیز مدیر مسئول آن هستم. در حوالی سال ۸۰ به ذهنم رسید که اگر سایتی را به وجود آورم مفید خواهد بود، به همین دلیل سایتی را ایجاد کردم که از سال ۸۲ به ۳ زبان انگلیسی، فارسی و عربی فعال است. زمانی که به آدرس‌هایی که در آن وارد شده توجه کردم دیدم که مطالب سایت مخاطبان غیرفارسی زبان هم داشته است و از کشور‌های مختلف به آن مراجعه شده که جای بسی خشنودی برای من است و من را به ادامه کار امیدوار می‌کند.

وقف کتاب
سال گذشته وقتی از جلوی اداره اوقاف و امور خیریه مشهد عبور می‌کردم دیدم نوشته است که شما حتی یک کتاب را می‌توانید وقف کنید؛ بنابراین من به واحد فرهنگی آنجا مراجعه کردم و آن‌ها مرا راهنمایی کردند و متوجه شدم که می‌توانم کتاب‌هایی را وقف کنم و اکنون به این موضوع رسیده‌ام که می‌توان یک کتاب را هم وقف کرد؛ بنابراین تعداد ۱۰۰ جلد از هر یک از کتاب‌های خود را وقف کردم. پس از آن متوجه شدم که واحدی به نام واحد کتابخانه‌های استان هم وجود دارد و تمام کتابخانه‌های استان را پوشش می‌دهد و در کنار آن‌ها گروهی با نام «خیران کتابخانه‌ها» هم وجود دارند که به کتابخانه‌ها کتاب می‌دهند و از آن‌ها حمایت می‌کنند.

من نیز از آن روز با آن‌ها تعامل دارم و از این ارتباط حس خوبی دارم.
سال ۹۳ مطب را تعطیل کردم و به نوشتن ادامه دادم و تصمیم گرفتم در حوزه روان‌شناسی کار کنم. در این راستا با مرکز مشاور آستان قدس صحبت کردم و تصمیم دارم به ۲۰ نفر از دانشجویان مقطع کارشناسی‌ارشد و دکترای روان‌شناسی آموزش دهم تا آن‌ها هم به دیگران آموزش دهند. هفته‌ای ۳ شب با دوستان جلسه می‌گذاریم و در آنجا درباره مسائل بهداشت روانی، روان‌شناسی اسلامی و حکمت اسلامی بحث می‌کنیم. کار گروهی باعث می‌شود بدون خستگی کار را انجام دهیم و به همین دلیل این‌کار برایم حس خوبی دارد.
 
 
قصد دارم این کتاب‌ها را به صورت سی‌دی هم منتشر کنم، زیرا قیمت کاغذ و کتاب بسیار است. از اینکه کتابی را وقف کرده‌ام حس خوبی دارم، زیرا کتاب می‌ماند. کتابخانه‌ها با هم تعامل دارند و این‌کار خوبی است. وقف کتاب را هر فردی می‌تواند انجام دهد تا نیاز‌های دیگران را در این زمینه برآورده کنند. همه می‌توانند در این زمینه کمک کنند و همه می‌توانند در خرید کتاب و هدیه‌کردن آن به دیگران مفید باشند فقط کافی است آن را تجربه کنند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->