شاه‌مقصود‌های فلکه دوم گلشهر مردم چشم‌به‌راه بازگشت بی‌آرتی‌ها به خیابان فارغ‌التحصیلان مشهد شهرداری مشهد حامی حمل‌ونقل پاک | راه‌اندازی ایستگاه شارژ دوچرخه و موتور برقی در سال ۱۴۰۴ معاون محیط زیست و خدمات شهری شهرداری مشهد: رویکرد شهرداری تقویت رابطه بین شهرداری و سرمایه‌گذاران است حضور استاندار خراسان رضوی در جمع کودکان تحت حمایت مؤسسه توانبخشی همدم انعقاد اولین قرارداد سرمایه‌گذاری بازی‌های کابلی در چهار بوستان شهر مشهد + فیلم ثبت تخلف بیش از ۱۳ هزار موتورسیکلت‌ در مشهد عضو شورای اسلامی شهر مشهد مقدس: سیاست‌های شورای ششم در حوزه مدیریت پسماند در مسیر تحقق است سهم ۷۳.۳ درصدی پراید از خودرو‌های آلاینده در مشهد هوای کلانشهر مشهد امروز سالم است (۳۱ فروردین ۱۴۰۴) همه‌چیز درباره پروژه خط ۳ متروی مشهد، با هزینه ۱۰۰ همتی | راه‌اندازی بزرگ‌ترین جزیره ایستگاهی کشور در مشهد رفع گره ترافیکی میدان امام‌حسین (ع) در مشهد با بهره‌برداری از دوربرگردان شرقی ابوطالب (۳۱ فروردین ۱۴۰۴) روایتی درباره پیکر نادرشاه افشار که چند‌بار دفن شد | قصه نادرِ جنازه «نادر» ایستگاه شهید فکوری خط ۲ مترو مشهد، اردیبهشت ۱۴۰۴ به بهره‌برداری می‌رسد رونمایی از قدیمی‌ترین ظرف سفالی خراسان رضوی هوای کلانشهر مشهد امروز پاک است (۳۰ فروردین ۱۴۰۴) اعمال قانون و سامان‌دهی موتورسیکلت‌ها در پیاده‌رو‌های منتهی به حرم امام‌رضا(ع) برگزاری دومین دوره مسابقات موشک آبی با مشارکت گسترده دانش‌آموزان مشهدی + فیلم درباره حسین‌آقاخان خزاعی که نخستین فرمانده لشکر خراسان است | میرپنج شرق سهم فضای سبز مشهد و کاشت چمن از مصرف آب چقدر است؟ | کاشتن یا نکاشتن؟ رئیس کمیسیون خدمات شهری شورای اسلامی شهر مشهد: حفظ بافت‌های تاریخی برای احیای هویت تاریخی مشهدالرضا(ع) یکی از ضرورت‌هاست
سرخط خبرها

یادگاری بر دیوار بهشت

  • کد خبر: ۱۸۴۷۵۹
  • ۲۷ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۱
یادگاری بر دیوار بهشت
یک افسانه قدیمی هست که‌  می‌گویند هرکسی براساس اسمی که  روی آن می‌گذارند، خلق وخوی آدمی را‌  می‌گیرد که  برای اولین  بار آن اسم رویش گذاشته شده است و  انگار خیابان بهشت در مشهد توانسته خلق وخوی بهشتی را  بگیرد که  آدم از  آن رانده شد و  به  ما وعده اش را داده اند.

«دهه ۴۰، شهر به این وسعت نبود و امکانات هم بالطبع کم بود. مثلا از همین خیابان ابومسلم تا گل کاری تقی آباد را که قدم می‌زدی، بیست خانوار بیشتر زندگی نمی‌کردند. بیشتر ساکنانش هم صاحب منصب بودند؛ یعنی شهردار، استاندار، درجه دارها، دکتر‌ها و مهندس ها. در اصطلاح عوام آن زمان، «بهشت» محله سکونت لُرد‌ها بود.

البته پیش از سکونت نامداران شهر در این محله، اینجا هم مثل خیلی از قسمت‌های حاشیه‌ای که حالا به بخشی از مشهد تبدیل شده اند، بیابان بود و خالی از امکانات اولیه. حتی آب و برق و گاز نداشت. آب را سقا‌ها توی بشکه‌های بیست لیتری می‌آوردند و به مردم می‌فروختند یا چند جوی روان داشت که مردم برای شست و شو و حتی استحمام از آن استفاده می‌کردند. ولی از انصاف نگذریم آب و هوای خوبی داشت.

شاید باورتان نشود، اما در بیشتر روز‌ها به ویژه در ایام تعطیل از اینجا تا الندشت و کوهسنگی را که چشم می‌کشیدی، جمعیت بود که فرش و زیراندازی پهن می‌کردند و روزشان بیرون از شهر به گردش در طبیعت سپری می‌شد.»

این چند خط، خاطره یک نفر از خیابان بهشت است که سال ۹۶ در شهرآرامحله چاپ شده است، از آن خاطره‌ها نزدیک پنجاه سال گذشته است، خیابانی که حالا باید نزدیک به شش دهه باشد که احمدآباد را به ابن سینا وصل می‌کند، خیابانی که‌ می‌توان از شلوغی احمدآباد به سکوت آن گریخت، می‌توان غرق در رد درختان کهن سال آن شد، می‌توان صدای خنده و چیدن میز را از پنجره‌های باز خانه‌های یک طبقه آن شنید. خیابانی که هنوز تعداد خانه‌های ویلایی اش، تعداد درخت هایش ردی از بهشت را نشان می‌دهد.

یک افسانه قدیمی هست که‌ می‌گویند هرکسی براساس اسمی که روی آن می‌گذارند، خلق وخوی آدمی را‌ می‌گیرد که برای اولین بار آن اسم رویش گذاشته شده است و انگار خیابان بهشت توانسته خلق وخوی بهشتی را بگیرد که آدم از آن رانده شد و به ما وعده اش را داده اند.

«علت نام گذاری محله ما به «بهشت» در آن دوران، به گمانم ریشه در «مُدرن» بودن آن داشت؛ در توضیح این کلمه باید بگویم که ما در آن دوران جزو محلات برخوردار و بالا دستِ شهرِ مشهد محسوب می‌شدیم که در برنامه ریزی‌های دولتی قرار بود، جزو محلات دارای امکانات پیشرفته و به روز شهری باشد. در واقع وجود امکانات به روز و نام «بهشت» روی آن به نوعی، زندگی در «بهشت برین» را برای ساکنان آن تداعی می‌کرد.» این را هم «فرزان» خانم یکی دیگر از ساکنان قدیمی همین خیابان گفته است، نمی‌دانم چقدر می‌تواند دقیق باشد، اما درست و بجا شش سال پیش این را گفته و حالا در خدمت قصه است.

خیابان بهشت خاصه در بهار که «بودن به از نبود شدن» است، خیابان بهشت در اردیبهشت با این اوصاف انگار جان می‌دهد برای عاشق شدن. سعید در قصه دایی جان ناپلئون جمله‌ای دارد که هرسال ۱۳ مرداد تکرار می‌شود؛ «من یک روز گرم تابستان دقیقا یک ۱۳ مرداد حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم.» من، اما اگر بخواهم ردّ عاشق شدن خودم را بزنم، شاید در همین خیابان بود، جایی که دوان دوان با «ز» داشتیم می‌رفتیم جهاد دانشگاهی تا خودمان را به شب شعری برسانیم که بهانه اش خیام بود و اصلا آدمی که‌ می‌رود جایی که از خیام بشنود حتما یک جای مغزش ایراد دارد و همان آدم بالاخره کاری دست خودش می‌دهد.

ما از قاسم آباد خودمان را رسانده بودیم، جایی حوالی تقی آباد و بعد نمی‌دانم چرا تصمیم گرفته بودیم با اینکه دیرمان شده بود، اما پیاده خودمان را از بهشت به همایش خیام برسانیم. دقیقا نمی‌دانم چندم اردیبهشت بود، یا ما کجای خیابان بهشت بودیم، اما انگار من لحظه‌ای صدای خنده‌ای را از پنجره‌ای در خیابان شنیده ام و بعد در خیامانه‌ترین حالت ممکن به برق چشم‌های «ز» خیره شده ام و بعد هم احتمالا در آن همایش یک نفر از خیام خوانده بوده است: «گر عاشق و‌ می‌خواره به دوزخ باشند / فردا بینی بهشت همچون کف دست» و بعد خب نتیجه چیزی بوده که خیابان بهشت را برای من بدل کرده به خاطره‌ای روشن از نوع خاطراتی که ژان پل گفته؛ «خاطره، تنها بهشتی است که‌ نمی‌توانند ما را از آن طرد کنند.»

حالا شانزده سال است که در یکی از دیوار‌های خیابان بهشت تکه‌ای از ما جا مانده است، تکه‌ای روشن، تکه‌ای آرام مثل پنجره‌ای که نورش کوچه را روشن می‌کند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->