محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز؛ اگر قرار باشد به سه موضوع فراگیر و مهم که برای جامعه امروز ایران به مسئله -و حتی بحران- تبدیل شده اند، اشاره کنیم، پدیده مهاجرت حتما یکی از آن هاست. همه آمارهای رسمی و غیررسمی از افزایش گرایش به مهاجرت و گسترده شدن طیف اقشار درگیر با این مسئله خبر میدهند.
چنین وضعیتی طبیعتا بار سنگینی بر دوش هنرمندان مینهد و ذهنهای حساس اهالی سینما را درگیر موضوع مهاجرت میکند. «ستاره بازی» یکی از واکنشهای سینمای ایران به موضوع مهاجرت در چند سال اخیر محسوب میشود که در هفتههای گذشته اکران بی سروصدای خود را آغاز کرده است؛ اثری که یک بحران بالقوه اجتماعی را به قالب سینما ریخته، اما آن قدر گنگ و سر به هواست که گروهی از مخاطبان و حتی منتقدان پنداشته اند که با فیلمی درباره اعتیاد یا تربیت فرزند یا رابطه زوجها و طلاق طرف هستند، درحالی که هسته مرکزی «ستاره بازی» و روح حاکم بر آن از مسئله مهاجرت نشئت میگیرد.
هاتف علیمردانی کارگردانی است که مهاجرت برایش به مسئله تبدیل شده و پس از فیلم «کلمبوس» که لحنی طنز داشت، حالا با یک اثر تلخ درباره دوران حساس یک خانواده ایرانی پس از مهاجرت، راه پرده نقرهای را در پیش گرفته است.
«ستاره بازی» قصه اعضای یک خانواده ایرانی کم جمعیت است که به ایالات متحده مهاجرت میکنند و نمیتوانند خودشان را با شرایط جدید زندگی منطبق کنند؛ به همین خاطر درگیر بحرانهای متعدد اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی میشوند و در نهایت فرومی پاشند. چندان راحت نیست که پای چنین موضوع قابل بحث و مهمی در میان باشد، دو هنرپیشه کاربلد و نجات بخش به ایفای نقشهای اصلی فیلم بپردازند، در فیلم نامه از یک داستان واقعی که دادههای تصویری هم دارد الهام گرفته شده باشد و با وجود این همه ظرفیت سینمایی، باز هم خروجی کار یک فیلم متوسط به پایین باشد.
اساسا تقریر هاتف علیمردانی از مقوله مهاجرت در «ستاره بازی» عوامانه و نادقیق از آب درآمده است و به نظر میرسد که فیلم ساز از قبل تصمیمش را گرفته است؛ به طوری که پایان بندی سیاه قصه به تراژیکترین شکل ممکن قضاوت پیشاپیش خالق اثر را برملا میکند. هجوم بحرانهای ریز و درشتی که بر این خانواده میگذرد نیز نسبت روشنی با واقعیت ندارد و «ستاره بازی» را به وادی آثار شعاری که برای عبرت آموز به نظر رسیدن دست وپا میزنند، سوق میدهد، منتهی با کیفیت فنی بالا و بازی
فرهاد اصلانی و شبنم مقدمی که هر کدامشان برای به جلوه آمدن یک فیلم سینمایی متوسط کافی هستند.
این فیلم بر مدار شخصیت دختری به نام صبا ساخته شده که تصاویر مکالمات ویدئویی او با روان شناسش باقی مانده است؛ اما تنها نقطه جذاب بهره برداری از این دادهها به شباهتهای ظاهری در زمینه بازسازی محدود میشود. در واقع، وفاداری به واقعیت و ساخته شدن براساس یک داستان واقعی فضیلتی برای «ستاره بازی» محسوب نمیشود و حتی در برخی مقاطع، لحن درام را هم تحت الشعاع قرار میدهد.
با وجود دادههای کارآمد و ظرفیتهای سوژه، فیلم نامه باز هم موفق نمیشود که به تصویری عمیق و انسانی از این شخصیت برسد. در عوض، یک تیپ مملو از اضطراب و آشفتگی داریم که از یک سو قربانی تصمیمات والدین خود شده و از سوی دیگر، بدون اینکه هیچ تلاشی برای سر و سامان دادن به زندگی یا برگرداندن اوضاع از خودش نشان دهد، با تهور عجیبی به سمت قهقرا حرکت میکند.
از منظر ساختار سینمایی، فیلمی که پی رنگ اصلی آن به نحوی طراحی شده است که موضوع مهاجرت را مورد کنکاش قرار دهد و به لایههای زیرین این تصمیم پرریسک برسد، به شکلی عجیب و طعنه آمیز، خودش دل باخته سبک و سیاق فیلم سازی هالیوود است. حضور مایکل مدسن (بازیگر نامدار و باسابقه آمریکایی که در فیلم «هشت نفرت انگیز» تارانتینو به ایفای نقش پرداخته است) در «ستاره بازی» بیشتر کارکرد تبلیغاتی دارد و شکل فیلم برداری هم به وضوح متأثر از سینمای هالیوود به نظر میرسد.
اگر بازیگران ایرانی و دیالوگهای فارسی نبودند، مخاطب فکر میکرد با یک فیلم آمریکایی ضعیف طرف است. اما با وجود مقلدانه بودن فیلم برداری «ستاره بازی»، کیفیت فنی فیلم برداری این فیلم درخورتوجه به نظر میرسد و موسیقی بامداد افشار نیز بر قامت اثر نشسته است.