آمنه مستقیمی | شهرآرانیوز؛ مروری بر حیات بابرکت امامصادق (ع) و نهضت علمیای که ایشان توسعه و رهبریاش را برعهده داشتند و پیروان مکاتب و مذاهب مختلف در آن فرصت رشد و پرورش یافتند، نشان میدهد که رئیس مذهب در عین تأکید بر حقانیت تشیع و تلاش برای طرح و تقویت و نهادینه کردن آن درقالب مکتب، خود منادی وحدت بودند، از اینرو بهمناسبت فرارسیدن هفته وحدت و در آستانه هفدهم ربیعالاول، سالروز ولادت صادق آلرسول (ص)، با حجتالاسلاموالمسلمین سیدمحسن حسینیسبزواری، کارشناس و خطیب مذهبی، درباره ابعاد وحدتگرایانه سیره آن حضرت، گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه مرور میکنید.
اگر بخواهیم به رفتارهای نوعی و مصداقی اهلبیت (ع) تمسک کنیم، این ابتدای مسیر گمراهی و اشتباه ماست؛ برای مثال اگر به قیام حسینی یا صرفا به صلح حسنی یا فقط به ولایتعهدی حضرت علیبنموسیالرضا (ع) بسنده کنیم، به مشکل برمیخوریم و به تشتت مبتلا میشویم. باید توجه کرد که امام معصوم (ع) بهعنوان واسطه فیض از جانب خدا برای هدایت عالم، مأموریت یافتهاند؛ یعنی حتی ملائکه بهواسطه امام از فیوض الهی بهره میبرند، چنانکه در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) و دیگر ائمه (ع) است که ما به ملائکه آموزش دادیم چه کنند.
بنا بر نقل «حدیقهالشیعه» از مرحوم مقدس اردبیلی با سند معتبر از زبان جبرائیل، نقل شده است که به پیامبر (ص) گفت: «امیرالمؤمنین علی (ع) معلم من است و زمانی که خدا از من، اسمم و نام خود را پرسید و با حیرانی گفتم نمیدانم، امیرمؤمنان (ع) در شمایلی از نور بر من وارد شدند و فرمودند: اگر خدایت اسم خود را پرسید، بگو «خدای بزرگ من» و اگر نام خودت را پرسید، بگو من عبد ضعیف و ذلیل، جبرائیل!»
در برخورد با مسائل اجتماعی، هر امامی رفتاری را بروز میدهد که شاید در ظاهر با رفتار دیگر ائمه و حتی رفتار خود در مواضع دیگر متفاوت باشد؛ برای مثال نقل است امامصادق (ع) در بازار، شخصی را دیدند که امیرالمؤمنین علی (ع) را سب و لعن میکرد. ایشان صبر کردند و سپس او را در آغوش گرفتند و سپس مسائلی را برای وی توضیح دادند و او را بهسمت خود متمایل کردند، اما حضرت در جمع خصوصی و میان اصحاب، دشمنان امیرالمؤمنین (ع) را لعن میکردند. اینجا اگر سیره حضرت را نشناسیم، نمیدانیم در مقابل دشمنان و مخالفان باید تند برخورد کنیم یا نرم، لذا حقیقت نور ولایت، باید مشخص و مسیر باز باشد تا اگر نور ولایت بر کسی نتابیده بود، در معرض این نور قرار بگیرد.
امامصادق (ع) در حدیثی فرمودند: «به دیدار اهلسنت بروید، حقوقشان را ادا کنید، در تشییع امواتشان شرکت کنید و از بیماران آنها عیادت کنید تا بگویند اینها از شیعیان امامصادق (ع) هستند».
گاهی فکر میکنیم وحدت، خود موضوعیت دارد؛ نه، اینطور نیست. وحدت برای این است که دیگران هم به امامت و ولایت، جذب شوند و تفاوت تشیع با دیگر مذاهب، مشخص شود. در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) است که خدای متعال پس از پیامبر (ص)، کتابی بر من نازل کرد که مهروموم است و به من و پس از من به ائمه بعدی میرسد. این کتاب، شامل مأموریتهای الهی است. همین موضوع باعث میشود امامی صلح کند و امامی دیگر قیام و امامی هم نهضت علمی را پیش ببرد.
امامصادق (ع) که در مقابل «امیرالمؤمنین خواندن خود» برافروخته و مکدر شدند و فرمودند: «چه میگویی؟ این لقب، اعطایی خدا و خطاب خاص جدم علیبنابیطالب (ع) است و هیچکس جز ایشان شایسته این لقب نیست و هیچکس را امیرالمؤمنین نمیخوانند که خوشش بیاید، مگر اینکه مشکل اخلاقی داشته باشد»، در جایی برای هدایت جامعه، منصور دوانیقی را که نهایتا حضرت را به شهادت رساند، امیرالمؤمنین خواندند! چون این مأموریت ایشان برای هدایت مردم بود، بنابراین به تفاوتها باید توجه کرد.
حرکت امامصادق (ع) بر مبنای هدایت و جلوگیری از ضعف قدرت اسلام است. اگر این موضوع را دریابیم، از مسیر حق و اعتدال خارج نمیشویم. علمای اهلسنت همه به فضایل امامصادق (ع) اعتراف میکنند، چنانکه علمای بزرگ تسنن، همه ایشان را تمجید کردهاند؛ برای مثال ابوزهره، از عالمان اهلسنت، درباره ایشان میگوید: «هیچکدام از علمای اسلام بر امری اجماع ندارند، آنگونه که شیعیان بر فضل و علم امامصادق (ع) اجماع دارند»؛ یا ابوحنیفه، امام حنفیمذهبها، میگوید: «اگر آن دو سال شاگردی امامصادق (ع) نبود، نعمان هلاک میشد».
همچنین مالکبنانس، امام مالکیها که از مکتب حضرت بهره برده است، میگوید: «هیچ چشمی نشنیده و هیچ گوشی ندیده و بر هیچ قلبی خطور نکرده است که فردی در علم و فضل و ورع، برتر از جعفربنمحمد (ع) باشد». این نکته را ابنحجر عسقلانی در کتاب خود نقل کرده است. آن حضرت بهگونهای با بزرگان و پیروان دیگر مذاهب رفتار میکردند که در عین حفظ احترام طرف مقابل، او را هدایت هم میکردند و حتی مخالفان از نظر اعتقادی، ایشان را تأیید کردهاند، چنانکه به فرموده آقا جوادالائمه (ع)، حضرت علیبنموسی (ع) نیز اینگونه بودند و ایشان را به این دلیل «رضا» میخوانند که دوست و دشمن از ایشان راضی بودند.
حرکت امام معصوم برای هدایت است، لذا اگر امیرالمؤمنین (ع) در جمل میجنگند، برای هدایت است. اگر امامحسن (ع) صلح میکنند، برای هدایت است. همچنین است رفتار و تصمیمهای دیگر ائمه (ع)، لذا اگر امامصادق (ع) با پیروان دیگر مذاهب با مسالمت و صلح و دوستی برخورد میکردند، نیز در راستای هدایت جامعه بود، بنابراین ذهنیت شیعه باید بر مدار هدایت باشد و هدایت زمانی رخ میدهد که این نور بر همه بتابد و ائمهاطهار (ع) درپی این مهم بودند.
اگر حقیقت وحدت را اشتباه متوجه شویم، نهتنها دیگران را جذب نمیکنیم، بلکه شیعه را هم از دست میدهیم. منظور از وحدت این است که اهلسنت عقایدی دارند و شیعه هم عقاید خود را دارد که بهدلیل تفاوتهای مبنایی، جای طرح و اثبات آنها نیست، لذا در عین حفاظت و حراست از اعتقادات، باید از طرح مباحثی که به اختلافهای عقیدتی دامن میزند، بپرهیزیم؛ یعنی عقاید در جامعه شیعی، باید طرح و تقویت شود و توسعه بیابد، اما در برخورد و تعامل با اهلسنت، بر اشتراکات دست بگذاریم و از مسیر این اشتراکات، قدرت اسلام را افزایش دهیم. مثل آن است که برخی مسائل در فضای خانواده جای طرح دارد، اما اگر آن را به درون فامیل بیاوریم، دعوا و کشمکش رخ میدهد و ارتباطات خویشاوندی قطع میشود، لذا چنین مباحثی را مطرح نمیکنیم.
رهبر معظم انقلاب بهعنوان داعیهدار وحدت در جهان اسلام، خود برگزارکننده مجالس عزاداری فاطمیه است؛ این یعنی در برخورد با اهل سنت اختلاف ایجاد نکنید، اما عقایدتان را هم فراموش نکنید. متأسفانه در برخی خانوادههای شیعی آنقدر از عقاید و مبانی مذهب، سخن گفته نمیشود که در صورت طرح این مبانی، اعضای خانواده موضع میگیرند.
معیار ما در وحدت، باید سیره اهلبیت (ع) باشد که در عین تصریح به غصب ولایت اهلبیت (ع)، طوری با مخالفان رفتار کردهاند که راه جدل و دشمنی در جامعه را بستهاند و این سیاست امامصادق (ع) هم بود که یک سیره دروندینی با اصحاب و خانواده و شیعیان داشتند و یک سیره بروندینی در مواجهه با اهلسنت و حتی پیروان دیگر ادیان که آرامش و صلح را بر فضای جامعه حاکم میکرد و باعث میشد همه از آن فضای علمی ایجادشده توسط ایشان بهره ببرند.
در مکتب امامصادق (ع) وحدت بدین معناست که در عین حفظ اصول و عقاید، جایی که طرح این عقاید نتیجهای ندارد، طرح بحث ضروری نیست؛ برای مثال وقتی از فضایل امیرالمؤمنین (ع) و اوصاف شخصیتی و علم ایشان صحبت میکنیم، اهلسنت هم همراهی میکنند، چنانکه در منابع آنها، این فضایل نقل شده است؛ مثل احادیثی که درباره فضایل امامصادق (ع) بیان شد، پس وقتی نقطه اشتراک و همراهی وجود دارد، چرا به مسیری برویم که اختلاف و دشمنی ایجاد شود؟