داستانهای بی رمق و خنثای آن روزگار از فرط تکرار دیگر از پس راضی کردن خواننده برنمی آمدند و به همین دلیل رویکردهای دیگری متولد شد و خونی تازه به رگ ادبیات داستانی آمریکا دواند. اینجا نمیخواهم به اتفاقات نیمه دوم سده گذشته در ادبیات غرب بپردازم، بلکه با این یادآوری قصد دارم توجه مخاطب این یادداشت را به وضعیت کنونی داستان نویسی کشور جلب کنم.
فراگیری داستان نویسی کارگاهی در دهههای اخیر از سویی و چیرگی برخی افراد با سلیقههای خاص بر فضای نشر و رسانه از سوی دیگر، وضعیتی شاید حتی بدتر از اوضاعی پدید آورده که بارت در آن سوی کره زمین از آن گلهمند بود! در یکی دو دهه اخیر به رغم فراوانی تعداد انتشاراتی و گسترش رسانه و رویارویی مستقیم خواننده و نویسنده به برکت فضای مجازی، داستانهای تأثیرگذار و گیرا کمتر نوشته یا منتشر میشود.
آنها که اوضاع ادبیات داستانی را در دست گرفتند، باعث چاپ مجموعه داستانها و رمانهای ملال آور و بی بهره از خلاقیت در انتشاراتیهای مشهور شدند و چنین آثاری را به مثابه سرمشق جوان ترها مطرح ساختند. همانها این پندار را رقم زدند که اصلا داستان همین شیر بی یال و دم و اشکم است!
نتیجه کار، بی اعتمادی روبه فزونی خواننده به داستان ایرانی بود تا جایی که امروز حتی ناشران اسم ورسم دار نمیتوانند آثار ایرانی را به فروش برسانند. به همین ترتیب، کمتر ناشری حاضر به پذیرش نوشتههای نویسندگان وطنی میشود و اگر هم این روزها کاری چاپ میشود عموما به هزینه نویسنده است و طبعا کاری که خود مؤلف پول انتشارش را بدهد ادبیات درخوری نیست و اگر باشد تک جرقهای است که اساسا در این وانفسا دیده نخواهد شد، اما بنا ندارم یکسره آیه یأس بخوانم. به تازگی از دوست نویسندهای خبری شنیدم که تا اندازهای امیدوارکننده بود.
گویا یکی از ناشران نوپا، اما حرفه ای، از اهالی قلم دعوت کرده تا در نشست یا نشستهایی درباره کتابهایی هم اندیشی کنند که میتوان با نوشتن و ارائه اش رضایت مخاطب را جلب کرد. در این اوضاع نابسامان نشر و گرانی افسارگسیخته کاغذ و چاپ، شاید وقت آن رسیده که ناشران فرهنگی در سیاستهای خود بازنگری کنند. حرکت ناشر یادشده – اگر خبری که ذکر شد درست و دقیق باشد – الگوی خوبی است که دنباله روی دیگران از آن پیامدهای مثبتی به دنبال خواهد داشت.
انتشاراتیهای حرفهای ما که بررسان و سرویراستارانی (برای انتخاب اثر مناسب چاپ) را استخدام کرده بودند تا حالا باید فهمیده باشند برخی از این افراد دانش لازم و فهم درستی از «داستان» ندارند یا از سلیقه و ذائقه ادبی نازلی برخوردارند که کار را به اینجا رسانده است. ناشران مبتدی هم که اساسا بررس و سرویراستاری ندارند و برای این امر پولی خرج نمیکنند! تشکیل اتاق فکر و دعوت از صاحبان نگاههای متفاوت شاید بتواند تکانی به بازار نشر ادبیات داستانی فارسی بدهد، شاید البته و فعلا بعید است راهکارها و انتخابهای چندانی وجود داشته باشد.