به گزارش شهرآرانیوز «میشه خواهش کنم نیمساعتی فقط به حرفام گوش کنید و چیزی نگید؟! باورتون نمیشه این جمله رو خیلی از مراجعهکنندگانم در همان ابتدای جلسه آشنایی میگن. میدونید چرا؟» قدری مکث میکنم و با تأمل به جملهای که دکتر گفتهاست، فکر میکنم. بدون آنکه انتظار پاسخی داشتهباشد، خودش جوابش را میدهد: «چون همسراشون همیشه درحال حرف زدن هستند.» خندهام میگیرد، ولی تلخ؛ ما آدمها با ندانمکاریها و منیتهایمان با سلامت روح و روان دیگران چه میکنیم!
بحثمان درباره «سکوت» هرچه بیشتر پیش میرود و دکتر درباره آن بیشتر توضیح میدهد، به اهمیتش در شکلگیری روابط سالم بیشتر پی میبرم؛ چرا که ما همیشه بهدنبال حرفزدن بودهایم تا سکوتکردن. مسئلهای که روانشناسان از کارکرد آن در گفتگوهای سالم با نام معجزه سکوت یاد میکنند. موضوعی که دکتر علی کاظمی هم بر آن تأکید ویژه دارد و ما هم امروز میخواهیم با کمک این روانشناس و مشاور خانواده قدری بیشتر درباره آن با شما صحبت کنیم.
اگر بخواهیم بدانیم که فردی از سلامت روان کافی برخوردار است یا نه، باید نوع ارتباط او با دیگران را بررسی کنیم، بنابراین هرچه میزان ارتباطی که ما با دیگران برقرار میکنیم، بیشتر و بهتر باشد، آدم سالمتری هستیم و سلامت روان بهتری هم داریم. وقتی از ارتباط هم حرف میزنیم، هم اشاره به کمیت آن داریم و هم کیفیتش، یعنی اینکه از چه کلماتی برای این منظور استفاده میکنیم و چگونه آنها را بهکار میبریم؟
همچنین پاسخ به این پرسش که چگونه ارتباطاتمان را مدیریت میکنیم نیز، در کیفیت ارتباطاتی که با دیگران برقرار میکنیم، اثرگذار است. مدیریت ارتباط یعنی اینکه بدانیم کجاها باید حرف بزنیم و کجاها سکوت کنیم. شاید تعجب کنید که سکوت کردن هم بهاندازه حرف زدن نیاز به کسب مهارت و تمرین دارد. اینکه فردی آگاهانه بهجای حرف زدن و پاسخ دادن، سکوت اختیار کند و اجازه بدهد بهجای او طرف مقابلش حرف بزند و او فقط بادقت گوش کند، به معنای شنونده فعال بودن است.
سکوت علتهای متفاوتی دارد، گاهی نشانه این است که حرفی برای گفتن نداریم، گاهی هم با اینکه حرفهای زیادی داریم، ترجیحمان این است که با سکوتکردن دقتنظرمان را افزایش دهیم و بهجای گوینده، شنونده فعالی باشیم. این سکوت را سکوت فعال میگویند، یعنی با مهارتی که داریم، کمک کنیم طرف مقابل حرفش را بزند تا ارتباطات سالمتری شکل بگیرد.
واقعیت این است که خیلیوقتها دیگران از ما فقط انتظار دارند که سکوت کنیم و شنونده خوبی باشیم، مانند زمانهایی که افراد نیاز به همدلی دارند و ما سعی میکنیم با نصیحت، پند، توصیه، قضاوت یا هر قالب دیگری فقط به حرفزدنمان ادامه بدهیم. درحالیکه اگر افراد بدانند که سکوت خیلی وقتها معجزه میکند، تمایلشان به حرف زدن کمتر میشود، مانند زمانهایی که گفتن یک کلمه بیشتر، سبب بحث و نزاع خواهد شد یا ما به اشتباه روی نظر و عقیدهای اصرار داریم و بعد میفهمیم که حق با دیگران بودهاست.
وقتی که حرفی برای گفتن نداریم، طبیعی است که نباید هم حرف بزنیم. این سکوت سالم است.
وقتی از گفتوگویی نتیجهای نمیگیریم و حرف زدن ما شرایط را بدتر میکند، در این وقتها هم سکوت حکم معجزه را دارد و سالم خوانده میشود.
سکوت در برابر افرادی مانند پدر و مادر در هرشرایطی به نشانه احترام حتی اگر حق با ما باشد، بازهم سالم است.
سکوت درجایی که حرف زدن در آنجا در شأن ما نیست، بازهم از نوع سالم آن محسوب میشود، مانند صحبت در جمعی که حرفهای سخیفی میزنند یا وارد شدن در جمعی که مشغول غیبت و تهمت به دیگران هستند.
گفتیم که مهارت ارتباط مؤثر بهمعنای داشتن تعادل بین مهارت گفتگو و سکوت است، یعنی اینکه باید به این تشخیص برسیم که مرز باریک حرفزدن و سکوتکردن کجاست. برخلاف آنچه تا الان گفتیم سکوت همیشه و همهجا هم خوب و پسندیده نیست. بهبیان دیگر اگر جایی که باید حرف بزنیم، سکوت کنیم، سکوت ما ناسالم و بیمارگونه محسوب میشود. در ادامه به برخی از این مصادیق اشاره کوتاهی داریم.
سکوت درجایی که باید حرف بزنیم و نزنیم، ناسالم است، مانند وقتی که کسی نیاز به مشاوره و کمک دارد و اینکار از دست ما برمیآید و از او دریغ کنیم.
وقتی کسی مسیر اشتباهی را میرود و ما میدانیم که اشتباه است و سکوت میکنیم، مانند فضاهایی که برای امربه معروف و نهی از منکر تعریف شدهاست و ما به هردلیلی سکوت میکنیم، این سکوتها ناسالم محسوب میشود.
وقتی کسی درحال عیبجویی یا تهمت به دیگری است و ما میدانیم که او به ناحق دارد حرف میزند و بهخاطر خجالت کشیدن و امثال آن سکوت کنیم.
سکوت افراد خجالتی، کمحرف و درونگرا هم سکوت ناسالمی محسوب میشود، چون نمیتوانند حرف و خواستهشان را بیان کنند.
وقتی سکوت ما به پایمال شدن حقمان بینجامد، در این زمانها هم سکوت ناسالم و بیمارگونه است.
خیلیها تصور میکنند؛ سکوت کردن برخلاف حرف زدن آسیب زیادی به دیگران نمیزند، درحالیکه سکوت کردن هم به همان اندازه حرف نابجا زدن میتواند مخرب و آسیبزا باشد، مثل وقتی که سکوتمان به پایمال شدن حقمان بینجامد یا سبب بروز مشکلات زیادی در ارتباطات روزانهمان شود. بهطورکل بروز اختلالات روانشناختی و افسردگی را باید یکی از پیامدهای این سکوتهای نابجا بهحساب آورد. اگر این سکوتها خودش را به شکل قهر در روابط هم نشان بدهد که بسیار مخرب که است، بهویژه وقتی صحبت از روابط خانوادگی و رابطه بین همسران نیز باشد.
قهرکردن با سکوت تفاوت بسیار زیادی دارد. در واقع سکوت را باید یک واکنش دفاعی منطقی و نوعی راهحل به مسئله دانست، درحالی که قهرکردن رفتاری احساسی و بدون پشتوانه منطقی است، چون اگر ما فردی راهحل محور باشیم و بهدنبال ایجاد برقراری ارتباط مؤثر، هیچگاه چنین رفتاری را انتخاب نمیکنیم. ما با سکوت خواهان ارتباط هستیم، درحالیکه با قهر میخواهیم این ارتباط را قطع کنیم.
معمولا کسانی که توانایی کلامی پایینتری نسبت به دیگران دارند، بیشتر قهر میکنند. در واقع این افراد معتقدند دلیلی برای حرف زدن وجود ندارد، چون حرف زدن بیفایده است. رفتاری که بیشتر به عادتهای دوران کودکی در ما برمیگردد. زمانی که از قهر و اعتصاب بهعنوان تنها راهکار برای رسیدن به خواستههایمان استفاده میکردیم.
دادن راهکار به افرادی که تسلط زیادی بر هیجانات خودشان ندارند و نمیتوانند آنها را کنترل کنند، مانند کسانی که همیشه درحال حرف زدن هستند، معمولا کار بیهودهای است. همچنین افرادی که ذاتی کمحرف و خجالتی هستند و نمیتوانند درجایی که باید حرف خودشان را بزنند، ازاینرو تنها توصیهای که ما میتوانیم به این افراد داشته باشیم، این است که حتما با یک مشاور و روانشناس مجرب در این زمینه صحبت کنند تا مشکلشان ریشهای بررسی و برطرف شود.