به گزارش شهرآرانیوز «نون ماست میخوردم، بهتر از این غذا بود»، «همه زن دارند، منم خیرسرم زن دارم»، «خیلی بیعرضهای، تو هم لنگه باباتی» و «چرا اینقدر مسمس میکنی». اگر تا حالا از این دست جملهها و عبارات در مراودههای روزمرهتان استفاده نکرده باشید، حتما آنها را از زبان دیگران شنیدهاید. نوعی خشونت کلامی که بهجای جسم، قلب و روح افراد را هدف قرار میدهد و بدون بهجاگذاشتن اثر، زخمی کاری و خراشی عمیق در روانمان ایجاد میکند.
از خشونتهای کلامی صحبت میکنیم که بیش از آزارهای جسمی آسیبزا هستند، دیده نمیشوند و کسی بهخاطر آنها بههیچ مقام قضایی یا انتظامی شکایت نمیکند. حتی گاهی خود فرد هم متوجه آنها نمیشود و وقتی در درازمدت اثر خودش را به شکل دیگری مانند کینه یا طلاق عاطفی میگذارد تازه متوجه آن میشود. موضوعی که سوژه گفتوگوی امروز ما با رضا زیبایی، روانشناس نیز هست و میخواهیم کمی مصداقیتر درباره آن با شما حرف بزنیم.
معمولا آنچه ما از خشونت در ذهن داریم، رفتارهایی مانند کتک زدن و آسیبهای جسمی است. درحالیکه خشونت را میتوان با کلام یا حتی زبان بدن هم علیه دیگران بهکار برد و بههمان اندازه و حتی بیشتر به آنها آسیب زد. ازاینرو بهکارگیری هرگونه جمله، عبارت یا حتی واژه که با قصدی مشخص و برای آزار دیگری استفاده شود، نوعی خشونت کلامی است و از آنجایی که اعمال آن هم نیاز به قدرت بدنی یا ابزار خاصی ندارد، بهکارگیریاش بسیار شایع است. در ادامه چند نمونه از این نوع خشونت را در محیطهای خانوادگی باهم بررسی میکنیم.
درحال نوازش نوزاد خواهرتان هستید که پسر کوچکتان از راه میرسد. سعی میکند برای جلب توجه شما بچه را بغل کند، ولی شما خاطره انداختن ظرف غذای چند روز پیش را به او یادآوری میکنید. دوباره سعی میکند خودش را روی پای شما کنار خواهرزادهتان جا بدهد. شما سنش را که دیگر بزرگ شدهاست، به او یادآور میشوید و به آرامی کنارش میزنید. تاحالا با خودتان فکر کردهاید که این رفتار شما که با ملاطفت زیادی هم همراه است، نوعی خشونت کلامی و عاطفی برای کودکتان محسوب میشود و روان او را میآزارد؟
پس از دوسال از ازدواج دخترخالهتان، تازه او را در یک میهمانی میبینید. اولین جملهای که بینتان ردوبدل میشود، صحبت درباره ظاهر اوست: «دختر چقدر چاق شدی، حیف اون هیکل قشنگت نبود؟» او هم با یک لبخند تلخ پاسختان را میدهد: «واقعا اینقدر تغییر کردم؟» برای اینکه دخترخالهتان چاقیاش را جدیتر بگیرد به او میگویید: «شبیه پنگوئنها شدی» و بعد هم میزنید زیر خنده. شما هرقدر هم که باهم صمیمی بودهباشید باز از نوعی خشونت کلامی استفاده کردهاید که او را بهویژه در جمع آزردهاست.
سری توی آشپزخانه میزنید و با تمسخر میگویید: «بازم غذا سوخته!ای خدا باید ناهار نیمرو بخوریم.» همسرتان از اینکه باز هم غذایش سوخته ناراحت و عصبی است و شما مثلا سعی میکنید او را بخندانید، ولی به بدترین شکل. او بیشتر عصبی میشود و خرابکاریهای چند روز پیش را به یادتان میآورد: «خوبه منم هی دست و پا چلفتی بودنت رو بزنم توی سرت؟» شما چهرهتان را درهم میکشید و تا چندساعتی ساکت میشوید. معمولا وقتی نسبت به حساسیتهای یکدیگر ناآشنا یا بیتفاوت هستید، نتیجه شوخیهایتان هم آزردن هم میشود.
برای خشونت کلامی میتوان درجهبندیهای متفاوتی درنظر گرفت که فرد با گذر از هرمرحله یک قدم به سمت خشونت جسمی نزدیکتر میشود. واقعیت این است که خشونت ابتدا در ذهن شکل میگیرد. سپس بر زبان جاری میشود و بعد هم خودش را به شکل رفتاری خشن نشان میدهد.
خشونت کلامی نشانهای از اضطراب حلنشده، ناکامی، ناتوانی، درماندگی و عزت نفس پایین است. بهعبارت دیگر هراندازه فرد ضعیفتر باشد، استفاده از خشونت کلامی هم در او بیشتر میشود.
وقتی مردها از عباراتی استفاده میکنند که امنیت عاطفی زنان را ازبین میبرد، بیشترین خشونت را علیه زنان بهکار گرفتهاند.
وقتی زنها از عباراتی استفاده میکنند که قدرت و اقتدار مردانه را زیر سؤال میبرد یا به آنها بیاعتنایی میکنند، بیشترین خشونت را علیه مردان بهکار بردهاند.
فریادزدن، جدلکردن، تهدید و تمسخر، تحقیر، برچسبزدن، توهین و نفرینکردن، طعنهزدن، قضاوت کردن و پیشداوری نمونههایی از بروز خشونت کلامی است.
زبان دردسترسترین اهرم فشاری است که ما در برخورد با ناملایمت و ناتوانی یا ظلمی از آن استفاده میکنیم. این اتفاق علتهای مختلفی دارد.
در خشونت کلامی همیشه قصد و عمد وجود دارد، ولی ما گاهی واقعا قصد آزار دیگران را نداریم و این اتفاق میافتد. در این وقتها خشونت کلامی ناخواسته و حاصل نداشتن شناخت از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری طرف مقابل است، بهعبارت دیگر ما نمیدانیم که آستانه تحمل همسرمان یا حساسیتهای او در زندگی چیست. این نقص معمولا در گذر زمان و پس از سالها برطرف خواهد شد، یعنی درست همان زمانی که درباره کارهای همدیگر قضاوت نادرست نداریم و آنها را بخشی از عادتهای اخلاقی و رفتاری یکدیگر میدانیم.
آمارها نشان میدهد فقط ۵ درصد کارهایی که افراد انجام میدهند و سبب رنجش دیگران میشود، از روی عمد است. این یعنی خیلی از ما قضاوت و پیشداوری داریم و این موضوع بهویژه در زندگیهای مشترک سبب ایجاد اختلاف و آزار میشود.
اختلالات روحی و روانی چه حاصل مشکلات محیطی باشد، مانند اعصاب خردیهای روزانه از محیط کار و چه مشکلات فردی مانند وسواسهای فکری، میتواند سبب بروز خشونت کلامی در ما شود و دیگران را بیازارد.