سقوط مرگبار خلبان جوان در بندرعباس (شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳) مرگ مشکوک یک مادر باردار در بیمارستان میبد یزد واکنش پلیس به حادثه‌ مزاحمت موتورسوار برای یک خانم بی حجاب دستگیری شرور قمه‌کش در خیابان ولی‌عصر(عج) اعترافات تکان دهنده پسری که مادرش را به قتل رساند دستگیری پزشک قلابی با پنج کلاس سواد فیروزی: احتمال کودک‌آزاری در پرونده فوت دختر فرزندخوانده کاشمری وجود دارد پشت پرده هتک عفت و کشف حجاب کامل توسط دانشجوی دختر در دانشگاه علوم و تحقیقات واژگونی و حریق تانکر سوخت در گناباد یک کشته بر جای گذاشت (۱۲ آبان ۱۴۰۳) حادثه واژگونی خودرو زانتیا در خیابان سید رضی مشهد (شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳) + جزییات راهداری در سانحه فوت و مصدومیت ۷ شهروند کرمانشاهی مقصر شناخته شد صدای اعتراض پرستاران شنیده می‌شود؟ | ضرورت اصلاح بازتوزیع تعرفه‌های پرستاری برنامه‌های یوم الله ۱۳ آبان در مشهد اعلام شد | سخنرانی رئیس دفتر عقیدتی و سیاسی مقام معظم رهبری در مشهد بودجه خراسان رضوی در حوزه تجهیزات پزشکی، نیاز زائران را پوشش نمی‌دهد  ممنوعیت و محدودیت‌های ترافیکی ویژه راهپیمایی ۱۳ آبان در مشهد اعلام شد | خیابان امام رضا (ع) از امشب (۱۲ آبان ۱۴۰۳) مسدود است مصطفی سالاری به عنوان مدیر عامل سازمان تأمین اجتماعی منصوب شد (۱۲ آبان ۱۴۰۳) سکته قلبی علت اول مرگ در کشور است کلاهبرداری آنلاین با ترفند دریافت بیعانه | راهنمای تشخیص سایت‌های کلاهبرداری + فیلم آتش‌سوزی منزل مسکونی در خیابان حر عاملی مشهد (۱۲ آبان ۱۴۰۳) محاکمه عاملان قتل دختر فیلم‌بردار در مشهد + عکس علائم کم‌کاری تیروئید چیست؟ تأمین مناسب پانسمان موردنیاز بیماران پروانه‌ای در کشور ریزش سقف ایستگاه قطار در صربستان، ۱۴ کشته بر جای گذاشت پذیرش بدون آزمون بیش از ۱۰ هزار دانشجوی نخبه در دانشگاه‌های کشور پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (شنبه، ۱۲ آبان ۱۴۰۳) | کاهش قابل‌توجه دما در روز‌های پایانی هفته جداول متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان باید اصلاح شود تک‌چرخ‌زدن با موتورسیکلت منجر به مرگ دختر و پسر نوجوان در بولوار نماز مشهد شد بیمه‌شدگان چند ماه می‌توانند از مقرری «بیمه بیکاری» استفاده کنند؟ آیا کارانه پزشکان منصفانه است؟ پیش‌بینی رگبار باران و رعدوبرق در برخی نقاط کشور (۱۲ آبان ۱۴۰۳) + فیلم آلودگی محیط‌زیست عامل مرگ سالانه ۱.۷ میلیون کودک کمتر از ۵ سال
سرخط خبرها

روایت‌هایی از فرزندان طلاق و آسیب‌های روانی در جدایی والدین

  • کد خبر: ۱۹۵۹۹۱
  • ۰۱ آذر ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۹
روایت‌هایی از فرزندان طلاق و آسیب‌های روانی در جدایی والدین
مسئله جدایی برای کودکان همیشه سخت و سهمگین و پرخطر است، اما در سال‌های گذشته متأسفانه به مسئله‌ای رایج بدل شده و نگاه سنگین جامعه به خانواده‌ای که از هم پاشیده است، همیشه بر سر فرزندان سنگینی خواهد کرد.

سکینه تاجی | شهرآرانیوز ازدواج سنگ بنای رابطه‌ای است که زن و مرد به امید داشتن روز‌هایی طلایی و سرشار از خوشبختی آن را آغاز‌ می‌کنند. افراد وقتی به دنیای تأهل پا می‌گذارند، با شروع شراکت در همه جنبه ها، سعی می‌کنند کنار هم به آرامش برسند، اما گاهی معادلات باهم جور درنمی آید و زندگی مشترک ره به جایی می‌برد که بویی از آرامش به خود نمی‌گیرد و خانه به جبهه جنگی بدل می‌شود که حریفان با توسل به هر فنی قصد فائق آمدن بر دیگری دارند.

تنش، عصبانیت، جروبحث‌های بی فایده، ازبین رفتن حرمت ها، هتاکی و ضرب وشتم، اختلالات و تعارضات حل نشده‌ای هستند که در نهایت به جدایی و طلاق زن و مرد منجر می‌شوند. درصورتی که پای فرزند نیز در یک رابطه نافرجام در میان باشد، اوضاع پیچیده‌تر می‌شود و واکنش‌های هیجانی زوج‌ها به طلاق، تأثیراتی جبران ناپذیر بر آن‌ها می‌گذارد.

بچه طلاق، یتیم واقعی است

مسئله جدایی برای کودکان همیشه سخت و سهمگین و پرخطر است، اما در سال‌های گذشته متأسفانه به مسئله‌ای رایج بدل شده و نگاه سنگین جامعه به خانواده‌ای که از هم پاشیده است، همیشه بر سر فرزندان سنگینی خواهد کرد. حالا قبح این امر را در شصت سال پیش تصور کنید. جامعه‌ای که به موضوع طلاق و زوج مطلقه و فرزندان آن‌ها منفی‌ترین نگاه ممکن را دارد.

نجمه زن شصت وپنج ساله‌ای است که در هفت سالگی شاهد جدایی والدینش بوده است: کلاس اول بودم. تازه خواهردار شده بودم و هر روز به ذوق دیدنش از مدرسه می‌آمدم. آن روز آمدم خانه و با این جمله خدمتکارمان، دنیا روی سرم خراب شد که «ناهارت توی آشپزخونه ست و مامانت برای همیشه رفت.» سال‌ها از این موضوع گذشته، اما از رنج و دردش کاسته نشده است.

در همه مراحل زندگی ام مشکلاتی داشتم. به نسبت هم سن وسال هایم دیر ازدواج کردم. فاصله عقد و عروسی فقط ۱۰ روز شد، چون زن پدرم کار داشت و‌ نمی‌توانست قضیه را به چند ماه بعد موکول کند. این یکی از هزاران موقعیت‌هایی بود که آرزو کردم کاش مادرم بود. البته بگویم که اگر خواستگار می‌آمد، برای خودمان یا خواهر‌های دیگر یا به خواستگاری می‌رفتیم برای برادرها، باید خیلی چیز‌ها را توضیح می‌دادیم و برای خانواده مقابل سؤال می‌شد که آیا این دختر یا پسر اهل زندگی هست یا مثل پدرومادرش در اختلافات و مشکلات به فکر طلاق است. کنجکاو می‌شدند که دلیل طلاق چه بوده است، به ویژه وقتی متوجه می‌شدند هر دو خانواده سالم و موجه بودند.

خیلی‌ها که‌ نمی‌خواستند یک فرزند طلاق همسرشان یا عروس یا دامادشان باشد، وقتی مطلع می‌شدند، منصرف می‌شدند. خلاصه فرزندطلاق بودن مثل یک مهر است که به پیشانی فرزندان می‌خورد و تا آخر عمر می‌ماند. تازه این‌ها آثار اجتماعی آن است و عوارض روانی و روحی آن خیلی بیشتر و مهم‌تر است. سختی ها، غصه‌ها و دل تنگی‌ها به من یاد داد باید زندگی را ساخت.. تا جایی که بتوانم، تلاش می‌کنم اگر کسی به ویژه با وجود بچه، قصد طلاق دارد، منصرفش کنم.

بچه طلاق، رسما یتیم است، نه پدر دارد نه مادر. این قدر طلاق مادر برای پدربزرگم سنگین بود که حاضر نشد بقیه دخترهایش را که در نازونعمت بزرگ کرده بود، شوهر دهد. خواهرم هم ازدواج نکرد. برادرم هم در وضعیت خوبی زندگی مشترکش را آغاز نکرد و یک بار که حرف طلاق زد، مادرم گفت راضی نیست و اگر چنین کند، حلالش نمی‌کند. اثرات طلاق پدرومادرم که حالا هر دو از دنیا رفته اند، هنوز هم هست.

ما را وارد جنگ نکنید

حدیثه بیست ویک ساله آخرین فرزند زن و مردی است که چندین سال در کشاکش جدایی و طلاق بدترین روز‌های ممکن را برای فرزندان خود ساختند. دختری که باید در روز‌های ابتدایی جوانی از حمایت عاطفی پدرومادر و پشتیبانی‌های مالی پدر بهره مند می‌بود، اما در زجر بی پناهی و بی پولی به سر برده و روز‌های تاریک و سیاه خانه به قول خودش از او دختری دل مرده و افسرده ساخته است که هیچ امیدی به آینده ندارد: از پنج شش سال پیش که مادرم به پدرم مشکوک شد و حرف خیانت وسط آمد، پدرم قضیه را علنی کرد و مادرم تقاضای طلاق کرد؛ اما پدرم راضی نمی‌شد که مادرم را طلاق دهد، با اینکه هیچ کدام از وظایف پدری و همسری را در خانه انجام نمی‌داد و عملا ابراز‌ می‌کرد که دوستمان ندارد، چون از مادرمان حمایت کردیم.

چند سال وسط یک جنگ دائمی بودیم؛ روز‌ها و شب‌هایی پر از تنش و چالش. بماند که در اصلی‌ترین نیاز‌ها و ابتدایی‌ترین خرج‌های زندگی هم مانده بودیم. مادرم خانه دار بود و ما چند خواهربرادر هم هنوز شغلی نداشتیم. دیدم چاره‌ای نیست. درس را کنار گذاشتم و دنبال کار گشتم، اما بدون تجربه و سابقه کار و بدون پول و سرمایه چه کاری می‌شد کرد.

یک بار در این چند سال پدرم نپرسید که چه کار می‌کنم و به چیزی احتیاج دارم یا نه. نمی‌دانم گفتنش درست است یا نه، آن قدر از مرد‌ها بدم آمده است که به ازدواج فکر هم نمی‌کنم. مادرم اجازه ندارد حرف هیچ خواستگاری را جلویم پیش بکشد. می‌گویم تو چه خیری از ازدواج دیدی که من ببینم! هیچ امیدی ندارم که آینده ام چه‌ می‌شود! تمرکز ندارم، اعتمادبه نفس و عزت نفسم لگدمال شده است.

ظاهرم را حفظ می‌کنم، اما از درون پاشیده ام. درست است که طلاق اتفاق بدی است و یک خانواده را از بین می‌برد، اما وقتی زن وشوهر به نقطه انتهایی رابطه شان می‌رسند، باید این شعور و آگاهی را داشته باشند که در احترام و مسالمت آمیز به زندگی مشترکشان پایان دهند. ما بیشتر از آنکه از طلاق والدینمان آسیب دیده باشیم، از حرمت‌هایی که شکسته شد، از جنگ وجدل‌های دائم، از بی محلی‌های پدر و فشار‌های مالی به خانواده، از تحلیل رفتن توان مادر، از بی آبرویی‌ها پیش اقوام و همسایه و اهل محل ضربه خوردیم.

اگر از همان روز‌های اول اختلاف، پدرومادرم ما بچه‌ها را وارد جنگ خودشان نمی‌کردند، اگر حتی قهر و سکوت پیش می‌گرفتند و اجازه می‌دادند قانون برایشان تصمیم درست بگیرد، شاید روح و روان ما حالا تا این حد رنجور و زخمی نبود.

کودکی له شده زیر آوار دعوا

حسام بیست وهفت ساله است. وقتی فقط پنج سال داشته است، پدرومادرش از هم جدا می‌شوند، اما با وجود جدایی، تا سال‌ها درگیر دعوای والدینش بوده است. وقتی از او می‌پرسم بعد از این همه سال با جدایی والدینش کنار آمده یا آن را فراموش کرده است، به قضیه جالبی اشاره می‌کند: برای یک مصاحبه شغلی باید از این آزمون‌های معمول روان شناسی می‌دادم.

روز مصاحبه وقتی روان شناس نتایج آزمونم را نگاه می‌کرد و هم زمان از من سؤالاتی می‌پرسید، ناگهان گفت دلیل این اضطراب شدیدت چیست؟ خندیدم و گفتم اکنون هیچ اضطرابی ندارم! گفت چرا، چیزی هست که باعث فشار و اضطرابت شده است. از نتایج آزمون چیز‌هایی متوجه شده ام. من ساکت بودم و داشتم فکر می‌کردم که بی مقدمه پرسید فرزند طلاق هستی، درست است؟ خشکم زد، خیلی تعجب کردم، چون تقریبا در آدم‌های اطرافم کسی از این موضوع اطلاع نداشت و سال‌ها حضورم به شکل تنهایی در این شهر بزرگ این موضوع را از یاد خودم هم برده بود.

می‌خواهم بگویم ما فرزندان طلاق فشار‌هایی را تحمل کردیم که شاید بعد عمری زندگی، در جایی از درون ما و ناخودآگاه ما مانده باشد و خودمان بی خبر باشیم. من کودک بودم که والدینم رهایم کردند و بعد همیشه دعوا داشتند که من مال کدامشان هستم! من پیش مادربزرگ‌ها بزرگ شدم و هیچ وقت یک کودکی معمولی مثل بقیه نداشتم. همیشه حس له شدن زیر آوار دادوفریاد آن‌ها را داشتم. از اواخر نوجوانی به بهانه درس و کار آمدم به شهر بزرگ و مستقل شدم. به پدرومادرم گفتم دیگر دست از سرم بردارید و به خیال خودم داشتم خودم را از آن چالش‌ها دور می‌کردم و فکر کردم که راحت شدم، اما می‌بینم اثرات آن همه فشار‌ها هنوز هست و من نمی‌دانستم!

دودی که به چشم کودک می‌رود

خانم محمدی مدیر یکی از مدارس مشهد است. او تا به حال با دانش آموزانی روبه رو بوده است که والدینشان از هم جدا شده اند و با آسیب‌های روحی و روانی آن‌ها آشنا ست. او‌ می‌گوید: کوچک‌ترین اختلافی که بین والدین رخ می‌دهد، علائم آن در بازه زمانی کوتاهی روی دانش آموزان بروز داده می‌شود. بعضی از دانش آموزان خودشان را از سایر هم کلاسی هایشان جدا می‌کنند و در واقع گوشه گیر می‌شوند.

بعضی هم که با افت شدید درسی روبه رو می‌شوند، بعضی افسرده می‌شوند و حتی پرخاشگر که همه ناشی از اختلاف والدین با یکدیگر است.

او در حرف هایش بیان می‌کند: کودک هرموقع به فکر حرکت و تلاش رو به جلو باشد، به سمت پدر سو می‌گیرد و هر موقع اضطراب می‌گیرد، به سمت مادر حرکت می‌کند. در پدیده طلاق این حلقه پاره می‌شود و اگر کودک پیش پدر، بزرگ شود، از جهت عاطفه و اگر پیش مادر باشد، از امنیت دچار آسیب می‌شود.

جبران خلأ‌های طلاق در خانواده به ویژه در کودکان سختی زیادی دارد، اولین مورد عاطفه و امنیت کودک لطمه دار می‌شود و سازمان ارتباطی کودک از بین می‌رود، کودک، شبکه خویشاوندی را که یکی از شبکه‌های ارتباطی قدرتمند است، از دست داده و رفته رفته رابطه‌ها کوتاه و خراب می‌شوند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->