این روزها به هر کجا که نگاه میکنید کارگران خدمات شهری و فضای سبز را میبینید که در حال رنگآمیزی و گلکاری منطقه هستند و تلاش دارند با آمدن بهار رنگ و روی تازهای به شهر بدهند و زیبایی را برای مردم به ارمغان بیاورند.
هرچند بسیاری از ما پیرو هشدارهای بهداشتی از ترس ابتلا به ویروس کرونا در خانه ماندهایم و حداقل زمان را بیرون هستیم، اما افرادی را میبینیم که خالصانه مشغول کار هستند و رنگ و بوی دیگری به شهر دادهاند.
در این میان هم عدهای وجود دارند که این فرصتها را غنیمت میشمارند و به جای اینکه هزینهای برای خرید و کاشت گل بدهند با اصرار زیاد و گاهی بدون اجازه از همین گلها تعدادی برداشته و برای خودشان میبرند.
نمیدانم ما مردمی که اینقدر علاقهمند به کاشت گل و گیاه هستیم چرا در طول سال سری به گلفروشیها نمیزنیم. فقط وقتی چشممان به گلهای بوستانها میافتد دست و پایمان شل شده و ناخودآگاه گلها را میکنیم و با خودمان به خانه میبریم. انگار این گلها برای بوستانهی شهر حیف است و برای خانه ما مناسب است. حتی یک لحظه با خودمان فکر نمیکنیم وقتی بدون اجازه این گلها را میچینیم نگهبانان بوستانها بهخاطر کار ما جریمه میشوند و بهایش را باید آنها بپردازند.
در همین خیابان امام خمینی محو تماشای گلهایی بودم که بهتازگی کاشته بودند، ناگهان متوجه خانمی شدم که از روبهرویم میآمد. در کمال تعجب دیدم دستش را دراز کرد و ۵ یا ۶ گل بوته را از ریشه درآورد و داخل کیفش گذاشت و خیلی راحت از کنارم گذشت. برگشتم و به او گفتم فکر نمیکنید حقالناس است و نباید گلها را بچینید اینها را کاشتهاند تا از دیدنشان لذت ببرید، با ناراحتی جواب داد اینها مال خودمان است اینها را از عوارضی که از ما میگیرند میکارند، درضمن به شما ربطی ندارد که من چهکار میکنم و بهسرعت از من دور شد. ماندم چه بگویم راهم را کشیدم و رفتم.
از این ماجرا که بگذریم باید از حال و هوای کوهسنگی هم برایتان بگویم. چه عادت خوبی است وقتی کارگران فضای سبز مشغول کاشتن گل در کنارگوشه شهر هستند ما هم با افتخار میرویم کنارشان میایستیم و حالشان را میپرسیم ما که سالی یکبار هم به آنها سلام نمیکردیم، حالا یکساعت میایستیم تا حال خودشان و خانوادهشان را بپرسیم و بعد هم درباره کاشت گلها نظر بدهیم و جالبتر از آن وقتی میخواهیم از او خداحافظی کنیم میگوییم خب خدا خیرت بدهد چندتایی از این گلها را به من بده تا ببرم در باغچه خانهمان بکارم. هر چه او میگوید نمیشود، معذوریت دارم، اگر گل به شما بدهم به دردسر میافتم، اما گوش ما که این حرفها را نمیشنود و در نهایت در کمال آرامش چندتایی گل برمیداریم و میرویم بدون آنکه بخواهیم بفهمیم این کار ما ممکن است چه عواقبی برای او داشته باشد.
یادم هست سال گذشته که المانهای سبد گل در کوهسنگی را کاشته بودند در کنار هر کدامشان یک نگهبان گذاشته بودند. وقتی دلیلش را پرسیدم یکی از آنها گفت دیشب تمام این گلها را برده بودند و مجبور شدند دوباره اینها را در این سبدها بکارند.ای کاش حواسمان به شهرمان باشد و بهجای اینکه به دنبال کندن از آن باشیم برای آبادانی آن تلاش کنیم.