در بخش پیشین سخن بر سر این بود که زبان فارسی روزگاری جغرافیای وسیعی را در بر گرفته بود و امروز این جغرافیا کوچکتر شده است. این دغدغه همواره در سخنان رهبری تکرار شده است و بارها در دیدارهای مختلف آن را یادآور شده اند.
در اسفند ۱۳۷۷ و در دیدار اعضای دومین مجمع بین المللی زبان فارسی به بعد جهانی زبان فارسی اشاره کرده بودند که: «هرکس به معارف بشری علاقهمند باشد، باید برای زبان فارسی ارج و مرتبهای خاص قائل باشد، زیرا این زبان پرظرفیت، شیرین، رسا و زیبا توانسته است بخش عظیمی از مناطق جغرافیایی جهان را تحت تسلط و سیطره معنوی خود درآورد، با نفود معنوی، کارایی، شیوایی و قدرت بلاغت خود در دل ملتها جا باز کند و برای آنان فرهنگ، دین، معرفت و تمدن به ارمغان آورد.»
در تأیید این سخن میتوان اشاره کرد که نزدیک به ۸۰۰ سال زبان فارسی در شبه قاره هند موجب تولید، تحقیق و تدوین هزاران اثر ادبی، عرفانی، مذهبی و... شده است و اکنون بیش از یک میلیون نسخه خطی در کتابخانههای مختلف هندوستان وجود دارد. نمودی از شاهکارهای ادبی و هنری را در کارهای اکبرشاه میبینیم که بیش از ۵۰ اثر نفیس مانند شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی و... نگارگری، خطاطی و طراحی و... در نقاط مختلف از موزههای جهان نگهداری میشود.
در همان دیدار توصیه میکنند که «ما باید برای رواج زبان فارسی در دنیا و گسترش جغرافیایی آن تلاش کنیم تا این زبان در موضع قدرت قرار گیرد و بتواند بخش عظیمی از مدنیت گذشته عالم را که با خود همراه دارد، به دنیا ارائه دهد.» مهرماه ۱۳۹۱ و در دیدار جوانان استان خراسان شمالی، از زاویهای دیگر هشدار میدهند که پاسداری از زبان و خط به عنوان پایههای تمدنی هر کشور ضروری است و ما باید از زبان و خط فارسی در برابر هجوم خطرات محافظت کنیم و نگذاریم آسیبی ببیند:
«هرجا غربیها وارد شدند، فرهنگهای بومی را نابود کردند، بنیانهای اساسى اجتماعی را از بین بردند. تا آنجایی که توانستند تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هرجا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومی را تبدیل کردند به انگلیسی؛ اگر زبان رقیبی وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبه قاره هند، زبان فارسی چند قرن زبان رسمی بود؛ تمام نوشتجات، مکاتبات دستگاههای حکومتی، دولتی، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیتهای برجسته، با زبان فارسی انجام میشد.
انگلیسیها آمدند زبان فارسی را با زور در هند ممنوع کردند، زبان انگلیسی را رایج کردند. شبه قاره هند که یکی از کانونهای زبان فارسی بود، امروز در آنجا زبان فارسی غریب است؛ اما زبان انگلیسی، زبان دیوانی است؛ مکاتبات دولتی با انگلیسی است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگلیسی است - باید انگلیسی حرف بزنند - این تحمیل شده... ما زبان فارسی را بر هیچ جا تحمیل نکردیم. زبان فارسی که در هند رایج بود، به وسیله خود هندیها استقبال شد. شخصیتهای هندی، خودشان به زبان فارسی شعر گفتند.
از قرن هفتم و هشتم هجری تا همین زمان اخیرِ قبل از آمدن انگلیس ها، شعرای زیادی در هند بودند که به فارسی شعر میگفتند؛ مثل امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی - که اهل دهلی است - و بسیاری از شعرای دیگر. اقبال لاهوری اهل لاهور است، اما شعرفارسی او معروفتر از شعر به هر زبان دیگری است. ما مثل انگلیسها که انگلیسی را در هند رایج کردند، زبان فارسی را رایج نکردیم؛ فارسی با میل مردم، با رفت وآمد شاعران و عارفان و عالمان و اینها به طور طبیعی رایج شد؛ اما انگلیسها آمدند مردم را مجبور کردند که باید فارسی حرف نزنند؛ برای فارسی حرف زدن و فارسی نوشتن، مجازات معین کردند.»
نکته ظریف این است که زبان فارسی به لحاظ توانایی ذاتی و ظرفیتهایی که دارد و نیز پشتوانه فرهنگی، تاریخی و ادبی آن به سادگی و به راحتی گسترش یافت و علاقهمندان بسیاری پیدا کرد. همین ویژگی ذاتی بود که در همان سرزمین ها، دستاوردش انبوه آثار ادبی و هنری دیگر شد که به یادگار مانده است.