رضاامیرخانی: فهم صنعت نشر شرط لازم برای موفقیت نویسنده است صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ نقش آفرینی حسین مهری در فیلم کال مارجین ماجرای دستمزدهای میلیاردی بازیگران برنامه مافیا سارا بهرامی با فیلم خاتی در راه جشنواره فیلم فجر + پوستر درگذشت برتران بلیه، کارگردان پیشروی سینمای فرانسه معرفی نامزد‌های تمشک طلایی + اسامی استقلالی‌ها در برنامه ۱۰۰۱ محسن کیایی (۳ بهمن ۱۴۰۳) آزادی ۳۰ زندانی در کرمانشاه با حمایت محسن چاوشی دلیل زخم‌های روی صورت پارسا پیروزفر چیست؟ + عکس رایان گاسلینگ بازیگر قسمت جدید جنگ ستارگان شد رونمایی از کتاب «بسازنفروش‌ها» محمد خسروی‌راد در مشهد + فیلم انتشار نماهنگی دوزبانه به یاد سید حسن نصرالله + فیلم آغاز چهل‌وسومین جشنواره تئاتر فجر با یادمان زنده‌یاد آتیلا پسیانی دبیرعلمی جایزه ادبی جلال آل‌احمد: تنوع آثار ادبی در این دوره نسبت به قبل بیشتر است فیلم کوتاه مورچه نامزد جشنواره پریدریشیا هندوستان شد سریال حضرت اجل، اثر جدید سعید سلطانی هدایت هاشمی با فصل دوم سریال فراری روی آنتن تلویزیون + زمان پخش
سرخط خبرها

برای دیوار‌های مستحکم زندگی

  • کد خبر: ۲۰۸۰۹۲
  • ۰۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۵
برای دیوار‌های مستحکم زندگی
اصولا دیوار‌های محکم و استوار نسبت و قرابتی محکم با پدران دارند.

درختان کهن سال، پنجره‌های چوبی یا آهنی رو به خیابان، کوچه‌های باریک بن بست و دیوار‌های قدیمی شاهد‌های منصف و خوبی هستند، زیرا با صبوری زیاد گذر زمان را لمس کرده اند و خم به ابرو نیاورده اند. دل که بدهی، رفیق که بشوی، زبان باز می‌کنند و تو را شریک رازهایشان می‌کنند. یکی از آن‌ها این دیوار قدیمی محله ماست که درست نمی‌دانم از چند نسل پیش اینجا در شکوه و سکوت ایستاده است. هربار که از کنارش عبور می‌کنم و حالش را می‌پرسم، مثل آن شهرفرنگی‌های قدیمی یک دریچه به روی خاطرات قدیمی ام باز می‌کند. درست مثل یک فیلم سینمایی.

امشب که پارسا را قلمدوش خودم نشانده بودم و از مقابلش عبور می‌کردم بازهم دست مرا گرفت و با خودش برد به سال‌های دور. برف می‌آمد باورنکردنی، سنگین، جوری که انگار بار پنبه صد‌ها کامیون چپ شده باشد. مدرسه تعطیل شد، منِ ریز جثه با آن کفش‌های کتانی پارچه‌ای تا زیر زانو پاهایم توی سفیدی برف فرو می‌رفت. خیسی و سرما خیلی زود از لای بافته‌های پوسته کفش، پاهایم را گزیدند.

یکی صدایم می‌زد! تصور کردم صدای باد و «قریج!» صدای برف زیر پایم است، اما دوباره صدایم زد. خودش بود! باورم نمی‌شد! از لای پرده رقصان بلور‌های برف ایستاده بود جلو در مدرسه و نگاهم می‌کرد، لبخندش با منحنی سبیلش زیباترین شکل هندسی نامنظم بود. آمد سمتم و بلندم کرد و گذاشت روی دوشش، قدم بلند شده بود، بلندتر از این دیوار. نمی‌دانم چندبار! اما این دیوار پدرم را زیاد دیده است.

گاهی با من، گاهی تنها. دیوار دیده بود که مردی چطور با یک کودک سوزان در تب پنج کیلومتر را تا درمانگاه دویده بود. دیوار دیده بود که مردی یک دوچرخه کوچک قرمز را روی یک شانه اش گرفته بود و سوی خانه اش می‌رفت. دیوار دیده بود برق چشمان خسته مردی که انتهای شب یا سر صبح توی گرما و سرما از شیفت دوازده ساعته اش برمی گشت سمت یک جفت چشمان کوچک منتظر.

دیوار دیده بود مردی ساک به دوش با لباس خاکی عازم جنگ بود. دیوار پدران و کودکان زیادی را تا امروز باهم یا تنها دیده است. دیوار گاهی سنگ صبور و رازدار آن‌ها بوده است هنگام اشک و لبخندهایشان. این دیوار و اصولا دیوار‌های محکم و استوار نسبت و قرابتی محکم با پدران دارند.
عکس: مرتضی امین الرعایی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->