پذیرش اصل «وجود محدودیتها» و آمادگی برای پذیرش آنها، یعنی آمادگی برای زندگی. این یک واقعیت مهم است که درک و عمل به آن، اثرات فراوانی بر افزایش سطح مطلوبیت زندگی انسان میگذارد. دنیایی که ما در آن قرار داریم، مالامال از محدودیتها، کاستیها، مشکلات، دردها، رنجها، غمها، بیماریها و مصائب است.
اگر آدمی بخواهد در برابر هریک از این امور خود را ببازد، غرولند کند و رفتار نامناسب از خود نشان دهد، در سن پیری یکباره به خود میآید و میبیند هیچ لذتی از عمرش نبرده است، درحالیکه با وجود همه مصائبی که ذکر شد، زندگی کردن و نعمت حیات، خود میتواند مواهب و شیرینیهای زیادی بههمراه داشته باشد.
کافی است همواره در خاطر داشته باشیم که خلق نشدهایم گذران عمر کنیم، همهچیز وفق مراد ما باشد، آب در دلمان تکان نخورد، بلکه زندگی به تعبیری، تلاش برای دستیابی به سطحی از پیشرفت مادی و معنوی است که حصول آن، مستلزم مقابله و مبارزه با مشکلات فراوان است، پس نباید برای هر کموکاستی صدای فغان و ناله ما بلند شود و به زمینوزمان بدوبیراه بگوییم.
ما آمدهایم هنرمندانه لحظهلحظه عمر خویش را قدر بدانیم و زمان را به نفع نیکیها و مهربانیها آراسته کنیم، برای خویشتن و جهانی که خلق شدهایم و سایر مخلوقات به سهم خود «ارزشآفرینی» کنیم و به خود و خلق خدا خیر برسانیم. بیشتر آنهایی که مکرر غر میزنند، با طعنه و کنایه صحبت میکنند و از زمین و زمان شکایت دارند، بهغلط میپندارند که سختی و رنج فقط برای آنهاست و دیگرانی که لبخندی به لب دارند، حتما هیچ سختی و کمبودی ندارند و بدینگونه «باطن» زندگی خویش را با «ظاهر» دیگران، مقایسه و همواره احساس زیان و خسران میکنند. صرف ابراز ناخشنودی کردن، سبب ایجاد حس منفی و کاهش امید و انگیزه انسان میشود.
حالا وقتی این موضوع با تلاش نکردن برای تغییر وضعیت نامطلوب همراه میشود، دیگر از حسوحال آدمی چیزی باقی نمیماند و زندگی در دنیای بیرنگوبیحال لذتی نخواهد داشت، پس گام اول، «پذیرش» است که بدانیم این چالشها طبیعت زندگی دنیایی است. گام دوم، «تسلیم شدن» در برابر رضای الهی است؛ البته قاعدتا باید بهزیبایی تسلیم امر خدا شویم نه با اکراه و نارضایتی.
وقتی انسان تمام هموغم خویش را بهکار گرفت تا اوضاع را به نحو دیگری سامان دهد و توفیقی حاصل نشد، باید در برابر آنچه قسمت اوست، هرچند هم که تلخ باشد، تسلیم خواست خداوند شود، بهصورتیکه اولا امید خویش را برای طی کردن مسیر جدید بهمنظور موفقیت از دست ندهد و ثانیا این پذیرش بدون غر زدن و نق زدن باشد. نقطه مقابل تسلیم شدن، «جزع کردن» است.
اگر تسلیم محدودیتهای بجا نشویم، جزع میکنیم. جزع کردن یعنی دستوپا زدن بیهوده درمقابل محدودیتهایی که دیگر کاری از تو نمیآید. وقتی نتوانستی کاری انجام دهی، دیگر نباید بیخودی دستوپا بزنی. در روایات آمده است وقتی امامصادق (ع) داشتند فرزند خود را به خاک میسپردند، نجوای زیبایی با خداوند متعال کردند.
حضرت گفتند: «ای خدایی که فرزندان ما را از ما میگیری، ولی محبت ما به تو زیادتر میشود؛ سُبْحَانَ مَنْ یَقْتُلُ أَوْلَادَنَا وَ لَا نَزْدَادُ لَهُ إِلَّا حُبّاً» و این نشان میدهد که حضرت به چه زیبایی در برابر آزمایش الهی یا مصیبتی که بر ایشان وارد شده است، تسلیم خدا شدهاند.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا؛ انسان موجود بسیار آزمندی آفریده شده است» (معارج/۱۹)؛ یعنی وقتی یک چیزی میخواهد، خیلی حرص و ولع دارد که حتما به آن برسد. بعد میفرمایند: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا» «انسان طبیعتا [اگر خودش را تربیت نکند]اینطوری است که وقتی شری به او میرسد، جزع میکند». (معارج/۲۰) و بدینگونه از زندگی خود نفعی نخواهد برد. اگر سعی و تلاش ما در زندگی با «صبر» و «رضا» و بدون «نق و «غر» باشد، قطعا هم توفیقات بیشتری بهدست خواهیم آورد و هم در طول عمر خود، لذت بیشتری از زندگی خواهیم برد.