همان طور که در جریان هستید، جریان افزایش نرخ ارز این روزها به شدیدترین حالت خودش رسیده است. البته مسئولان هم بی تفاوت نیستند و مصاحبهها و اظهارنظرهایی دارند. اظهار نظرهایی که برای هر کدامش میتوان یک حالت خاص متصور شد.
مثلا وقتی میگویند میخواهند با توزیع ارز در صرافیها قیمت ارز را کنترل کنند یک آقا را تصور میکنیم که با یک ظرف ماست ۹۰۰ گرمی پرچرب میرود لب ساحل تا با آن از تمام آب دریا دوغ درست کند.
وقتی میگویند به زودی قیمت ارز پایین میآید تصور میکنیم تومور گندهای روی سرمان داریم که دارد به سمت مغز پیشروی میکند، اما یک نفر آمده و میگوید تومور خودش از فردا از این همه فرت و فرت بزرگ شدن خسته میشود و شروع میکند به کوچک و کوچکتر شدن. وقتی میگویند برای کنترل نرخ ارز روش ویژه و منحصر به فردی داریم. تصور میکنیم وسط عمل قلب باز مهم که هر لحظه ممکن است قلب از حرکت بایستد یک نفر وارد اتاق عمل میشود و قصد دارد با دستان غیراستریل، یک چسب زخم را به قلب بزند.
البته این را هم نمیداند که کدام عضو قلب است و کدام یک قلوه! اینکه میگویند ما خودمان حواسمان به قیمت ارز هست تصور میکنیم که به یک نفر سپرده اند مواظب ماشین باشد، ولی بعد بیاید و بگوید حواسم به ماشین بود و تمام لحظاتی که آمدند و آن را بردند با دقت نگاه کردم. وقتی کارشناسان اقتصادی را به تلویزیون دعوت میکنند تا بگویند بازار ارز جای خوبی برای سرمایه گذاری نیست همان زمان کودکی خود را تصور میکنیم که پدر و مادرها میخواستند بروند مهمانی ولی به ما میگفتند ما فقط داریم میرویم آمپول بزنیم.
وقتی میگویند نگران نباشید، اتفاق بدی در اقتصادمان نمیافتد تصور میکنیم یک نفر از ساختمان بیست طبقه دارد سقوط میکند و وقتی به طبقه پنجم میرسد خوشحال باشد و بگوید: خوشبختانه تا اینجای کار که اتفاق بدی برایم نیفتاده است!