وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: مساجد در تثبیت اقتدار فرهنگی شهر‌ها نقش مؤثری داشته‌اند بیش از ۲۲ هزار زائر ایرانی وارد عربستان شدند گوشه صحن گوهرشاد گل‌باران بود رگ‌های آبی فرانک جواب بدی را با خوبی بده طبع شعری که وقف حرم می‌شد | نگاهی به تاریخ منصب ملک‌الشعرایی آستان قدس بررسی تأثیر آنچه می‌گوییم و گناهان زبانی با جستاری در دعای امام‌زمان(عج) | زبان، مرکب اهل انتظار تحلیل تطبیقی اصول پیشگیری از جرم در مذاهب اسلامی اهدای نشان خادم‌الشهدایی به روابط‌عمومی‌های استان خراسان رضوی + فیلم رئیس بنیاد شهید: اجتماع مردمی برای گرامیداشت شهدای خدمت همزمان در سراسر کشور برگزار می‌شود مستند «غیررسمی» با موضوع اهتمام رهبری به کتاب و کتابخوانی، روی آنتن شبکه قرآن می‌رود + زمان پخش رمان «او» در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی می‌شود | روایتی از زندگینامه شهید عماد مغنیه دومین کنگره ملی شهید مدرس به میزبانی کاشمر برگزار می‌شود جابه‌جایی اموال موزه قرآن به کاخ سعدآباد نگران‌کننده نیست نرم افزار مجموعه آثار مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی تولید شد تحصیل معرفت بعد از عمل! تربیت به سبک رحمانی در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمهدی واعظ‌موسوی پیش بینی برگزاری ۲۰ محفل قرآنی در حج تمتع ۱۴۰۴ زیارت حرم نبوی با نرم‌افزار «نُسُک» | برگزاری سالگرد شهید رئیسی در هتل‌های مکه و مدینه مادر شهید رئیسی: تواضع بارزترین ویژگی ابراهیم بود
سرخط خبرها

لباس شهادت قواره همه نیست

  • کد خبر: ۲۳۰۲۹۴
  • ۰۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۵
لباس شهادت قواره همه نیست
از پا افتاده بودیم، اما رئیس که می‌دود تیم خودش را دنبال خودش می‌کشد. ما واگن‌های خسته‌ای بودیم که رئیسی یک نفره ما را می‌کشید.
مرتضی درخشان
نویسنده مرتضی درخشان

یک؛ خسته شدیم، هوا گرم نبود، تشنگی، اما امان نمی‌داد، از این مراسم به آن مراسم و از این اداره به آن اداره شهر سمنان را همراه رئیس جمهور متر می‌کردیم. توی خیابان دنبال ون‌های خبرنگاران می‌دویدیم و آفتاب داشت پوست از سرمان می‌کند. از کنار یک ورزشگاه عبور می‌کردیم که گفتند در این محل مراسمی برقرار است، بی هیچ برنامه ریزی قبلی خودرو‌ها داخل ورزشگاه پیچیدند و رئیس جمهور وارد جمع مردم شد.

چهره آدم‌ها دیدنی بود. از پا افتاده بودیم، اما رئیس که می‌دود تیم خودش را دنبال خودش می‌کشد. ما واگن‌های خسته‌ای بودیم که رئیسی یک نفره ما را می‌کشید. لوکوموتیو کنار ساختمان استانداری ایستاد، خبرنگاران که خیلی دویده بودند از خودرو پیاده شدند. رئیس به همه خداقوت گفت و به بهانه نماز همه را مرخص کرد و به جلسه رفت.

دو؛ خسته شدیم، شب تاریک بود و خبر می‌رسید و نمی‌رسید، ما دست هایمان را بلند کرده بودیم و در آسمان دنبال یک خط نور، یک خط امید یا یک خط خبر می‌گشتیم. راستش را بخواهید این اواخر به خبر بد هم راضی بودیم، از خودم بدم می‌آمد که دست‌هایی که به شکل دعا بالا بود را به حالت تسلیم چرخانده بودم. انگار پشت در اتاق عمل ایستاده بودم و فقط می‌خواستم تمام شود.

یک لحظه مکث کردم، اگر پدر خودم بود چه؟ دم صبح توی خیلی از قنوت‌ها الهی «رضا برضائک» خواندیم و رو به مشهد سلام دادیم. این بار از خودم بدم نمی‌آمد. یک صدایی توی سرم می‌گفت وا بده پسر، بالای دنیا را دیدی، خودت را برای پایین دنیا مهیا کن! رو به مشهد بودم، گفتم آقاجان، آقای رئوف، خادم خودتان بود، بغلش کنید، گفتم عشق است، بدهید عشق است، بگیرید عشق است.

سه؛ ما خسته نخواهیم شد، حتی اگر دنیا محل تعارض منافع باشد، حتی اگر پایین دنیای ما بالای دنیای دیگران باشد. صبح که شد فهمیدم ستاره‌های سجده کرده دوباره از خاک بلند نمی‌شوند و ما باید پیراهن‌های سیاه سوخته مان را دوباره تن کنیم. صبح که شد فهمیدم که همان ساعاتی که ما برای بازگشت آن‌ها دست به سمت مشهد دراز کرده بودیم آن‌ها یک جایی مثلا توی روضه منوره یا خود بهشت کنار امام رضا (ع) نشسته اند و به ما لبخند می‌زنند.

سحرگاه، وقتی تلویزیون صلوات خاصه امام رضا (ع) را پخش کرد، وقتی تصویر شهدای خدمت را در قاب حرم دیدم دلم گرم شد. انگار یکی زد به پهلویم و گفت بلند شو پسر، وقت برای عزاداری هست، الان کار داریم. صبح که خبر از دهان رسانه‌ها چکید دلم می‌خواست تسلیت بگویم، اما چطور می‌توان این ضایعه دل خراش را تسلیت گفت و نگفت که شیرین‌تر از این برای آن‌ها نیست و تلخ‌تر از این برای ما نخواهد بود؟ و ما سال‌ها بعد قصه مردی را برای کودکان سرزمینمان تعریف می‌کنیم که هیچ گاه خسته نشد و در راه خدمت هیچ گاه میدان را ترک نکرد تا ثابت کند اخلاص و خدمت در نقطه‌ای به نام مردم با هم تلاقی می‌کنند.

چهار؛ بعضی مرگ‌ها سرقفلی دارند، لباس‌هایی هستند که به تن همه نمی‌خورند، مثلا به تن من زار می‌زند که شب میلاد امام رضا (ع) شهید بشوم، اما برای بعضی‌ها خیلی قواره است. خدایا، ما همه این‌ها را می‌دانیم، دلمان، اما تنگ است. ما نو بنده ایم، راهش را خوب بلد نیستیم، تو، اما کهنه خدایی، حسین و کربلا دیده ای، زینب و شام بوده ای، کاش صبری به ما بدهی، کاش از آن آرامشی که در قلب آقاست به ما ببخشی، کاش بغلمان کنی.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->