اقتدای حسینی برای شهدای ایران | استقبال باشکوه از ۱۵ شهید حملات رژیم صهیونیستی در حرم مطهر رضوی محل و زمان تدفین پیکر سرداران و دانشمندان شهید اعلام شد آیین اذن عزای محرم در حرم مطهر رضوی برگزار شد+ فیلم (۵ تیر ۱۴۰۴) دیدار رئیس شورای عالی استان‌ها با خانواده شهیدان نظری در مشهد جزئیات برگزاری آیین شیرخوارگان حسینی در حرم امام‌رضا(ع) (۶ تیر ۱۴۰۴) آغاز بازگشت هوایی زائران حج به کشور | نخستین پرواز در فرودگاه مشهد به زمین نشست (۵ تیرماه ۱۴۰۴) ۲ هزار و ۲۰۰ بقعه متبرکه در سراسر کشور میزبان برگزاری نمایش‌های آیینی در محرم ۱۴۰۴ بیش از ۶۰ هیئت در مشهد میزبان مراسم شیرخوارگان حسینی در محرم ۱۴۰۴ پیکر شهید «امیرحسین مزینی» در فریمان تشییع می‌شود بزرگ‌ترین اجتماع شیرخوارگان حسینی، در حرم امام‌رضا(ع) برگزار می‌شود پایگاه‌های بسیج مشهد و خراسان رضوی از علاقه‌مندان ثبت‌نام می‌کنند ۳ شهید از یک خانه؛ صبر بانوی مشهدی دربرابر جنایت صهیونیست‌ها + فیلم برافراشته‌شدن پرچم‌های سیاه عزای امام‌حسین(ع) بر فراز گلدسته‌ها و ایوان‌های حرم امام‌رضا(ع) نماز و اعمال دهه اول ماه محرم محرم ۱۴۰۴ جلوه‌ای از مقاومت فرهنگی ملت ایران دربرابر حمله متجاوزانه اسرائیل به ایران است حسینیه‌ای به وسعت مشهد | برنامه هیئت‌های مذهبی مشهد در محرم ۱۴۰۴ سومین گردهمایی ملی کودکان عاشورایی برگزار می‌شود میدان شهدا مشهد میزبان برنامه «روضه خانگی به وسعت یک میدان» در دهه اول محرم ۱۴۰۴ محرم حماسی در مشهد | آوای بصیرت و مقاومت، محور نوحه‌های امسال خواهد بود پیکر شهید «سردار حاج‌محمد کاظمی» همراه با پیکر ۹ شهید دیگر برای تشییع به مشهد می‌آیند
سرخط خبرها

آن مرد با باران آمد

  • کد خبر: ۲۳۰۹۹۸
  • ۰۹ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۰
آن مرد با باران آمد
حال عجیبی است. دو سه روزی می‌شود که با خواندن هر جمله‌ای یا دیدن تصویری از آقای رئیسی و فعالیت هایش، بغض گلویم را می‌فشارد و پقی اشکم سرازیر می‌شود.

یکشنبه بعدازظهر و دوشنبه صبح: چشم انتظاری

«بالگرد حامل رئیس جمهور فرود سختی داشته است.» خبر فقط تکرار می‌شود. اینجاست که تازه بار معنایی واژه‌ها را می‌فهمی، «فرود سخت». امیدی همراه با انتظار در دلم جان می‌گیرد. سعی می‌کنم با موج حرکت نکنم. کاری که همه عمرم کرده ام. من آدم لحظه‌ها نیستم. از این همه هیاهو فاصله می‌گیرم. می‌دانم مثل همیشه ختم به خیر می‌شود. 

دست خودم نیست. نیمه‌های شب یک بار دیگر گوشی ام را چک می‌کنم. بازهم خبری نیست. به نظرم بی خبری بهتر از خبر بد است. ساعت حوالی ۸ صبح است. بالاخره یکی از راه می‌رسد و دکمه تلویزیون را می‌زند. چشمم که به نخستین خبر زیرنویس شده می‌افتد، دلم هری می‌ریزد: «نشانه‌ای از زنده بودن سرنشینان بالگرد حامل رئیس جمهور پیدا نشده است.» 

شارژ باتری ام به یک باره خالی می‌شود؛ از صد به صفر. همیشه پایان همه چشم انتظاری‌های زندگی ام خوش خبری بوده است و حالا برای نخستین بار تجربه متفاوتی را زیسته ام. دلم برای دلواپسی‌های پس از این زندگی ام هم می‌سوزد. تکرار هجا‌های ابراز تأسف مادرم خبر را مانند مته‌ای درون مغزم فرو می‌برد و هربار بند دلم را پاره می‌کند.

دوشنبه بعدازظهر، سه شنبه و چهارشنبه: خشم و دیگرهیچ

خشم عجیبی همه وجودم را فراگرفته است. این حس را زمان شهادت حاج قاسم هم تجربه کردم. از کی و از چی نمی‌دانم! فقط می‌دانم نوبت پیش منشأ خارجی داشت و این بار داخلی. همه چیز توی مغزم دوران گرفته است، شوخی‌های رسانه‌ای با پیش خبر فرود سخت بالگرد حامل رئیس جمهور، فعالیت‌های دولت در این مدت، تمسخر‌ها و توهین‌ها و خودتحقیری‌های همیشگی، تحلیل‌های رفتاری آدم ها، بازی‌های حزبی و. تیر آخر شلیک می‌شود، گمانه زنی‌ها برای علت سانحه شروع شده است. 

از این فازی که همه برمی دارند، متنفرم، «کسی نمی‌تونه سر ما رو کلاه بذاره.» همه چیز توی ذهنم می‌چرخد و لحظه به لحظه خشمم را بیشتر می‌کند. این همه بی تدبیری از این خواص تعجب دارد. به جای آرام کردن شرایط، موج می‌سازند بی آنکه بدانند خودشان هم سوار بر این موج اند. «ملت ایران نگران و دلواپس نباشند، هیچ اختلالی در کار کشور به وجود نمی‌آید.»

این برشی از سخنرانی‌های روز پیش رهبری است که مدام در سرخط خبر‌ها تکرار می‌شود. در ذهنم یک بار دیگر به درایت و سیاست این مرد بزرگ آفرین می‌گویم. همان چیزی که مایه حسرت و تأسف و البته ترس بسیاری از دولت‌ها و حکومت‌ها در دنیاست، ولی این موضوع هم نمی‌تواند از حجم خشمی که دارم، بکاهد.

پنجشنبه و روز‌های پس از آن: عذاب وجدان

حال عجیبی است. دو سه روزی می‌شود که با خواندن هر جمله‌ای یا دیدن تصویری از آقای رئیسی و فعالیت هایش، بغض گلویم را می‌فشارد و پقی اشکم سرازیر می‌شود. این قدر رقت قلب پیدا کرده ام که خودم هم خودم را نمی‌شناسم. مشابه حال خودم در این چند روز زیاد دیده ام. آدم‌هایی که خیلی از آن‌ها بعید بود، این طرفی، آن طرف و حتی برانداز جماعت.

تازه متوجه می‌شوم این چیزی که دلم را هربار به آتش می‌کشد، عذابی است که وجدانم در این چند روز کشیده است. اعترافی که خیلی‌های دیگر هم کرده بودند و هنوز باورم نمی‌شد که من هم جزو همان‌ها باشم. درحق آن مرد بزرگ بد کرده بودیم. همان رویه‌ای را با او درپیش گرفته بودیم که با بقیه دولت‌های پیش از او هم داشتیم، مخالفت به جای نقد، بی انصافی به جای همراهی و.‌

می‌پذیرم باید این قدر اشک بریزم تا دست کم در محضر وجدانم بخشیده شوم.

حتم دارم این بهانه ام برای حضور در مراسم تشییع، بر اثر رسانه‌ای که این تشییع میلیونی دارد، می‌چربد. همان طور هم می‌شود. حضور در آن جمع میلیونی و دیدن تابوت‌ها پیچیده در پرچم پرافتخار کشورم بالاخره آبی می‌شود بر آتش درونم و شعله‌هایی را که در این چند روز در درونم زبانه کشیده اند، خاموش می‌کند. اینجا غلغله است، همه آمده اند و مدام این جمله در مغزم تکرار می‌شود: آن مرد آمد، آن مرد با باران آمد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->