مجازات حبس برای مخدوش کردن پلاک خودرو همه مردم در معرض پرتوهای فرابنفش هستند + اثرات یو وی و راه مقابله تصادف ۲ خودروی سواری در محور مشهد-نیشابور با ۸ مصدوم تغییر الگوی باروری کشور در کوتاه‌مدت نجات چهار شهروند از حریق منزل در خیابان امامت مشهد (۵ مرداد ۱۴۰۳) مرگ ۳۵ ایرانی بر اثر تیراندازی در مراسم‌های عروسی و عزا هشدارهای ایمنی آتش نشانی مشهد برای پیشگیری از حریق در گرمترین روز‌های سال پیش‌بینی هواشناسی مشهد تا ۹ مرداد ۱۴۰۳ برنامه‌های سفرتان را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک نگذارید| دزدها در کمین یک فرصت معدوم سازی سه تن مواد غذایی فاسد در سبزوار ساعت فعالیت ادارات و بانک های مشهد و خراسان رضوی در روزهای شنبه و یکشنبه (۶ و ۷ مرداد ۱۴۰۳) تغییر کرد + جزئیات گرمای مشهد نگران کننده نیست تولید گوشت حلال غیرحیوانی در کشور خدمات غیرحضوری برای بازنشستگان و مستمری‌بگیران با اپلیکیشن «تأمین‌من» آخرین اخبار از وضعیت ایرانی‌های بازمانده در عربستان تداوم هوای گرم تا ۳ روز آینده در اغلب مناطق کشور (۵ مرداد ۱۴۰۳) گرما در خراسان رضوی به بالاترین حد خود در یک سال اخیر می‌رسد (۵ مرداد ۱۴۰۳) سقوط چرخ و فلک در تربت حیدریه | ۷ نفر مصدوم شدند (۵ مرداد ۱۴۰۳) آغاز پیش‌فروش بلیت اتوبوس اربعین از فردا شنبه (۶ مرداد ۱۴۰۳) | میزان افزایش قیمت‌ها مشخص نیست زلزله نسبتا شدید گهواره کرمانشاه را لرزاند + جزئیات(۵ مرداد ۱۴۰۳) اعترافات تکان دهنده عاملان قتل پسر جوان در جنوب تهران| مشروبات الکلی مصرف کرده بودیم قتل پیرمرد تهرانی توسط همسایه| نزاع بر سر زباله خون به پا کرد
سرخط خبرها

شوق داشتن جوجه اردک زشت

  • کد خبر: ۲۳۲۷۰۳
  • ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۱۵
شوق داشتن جوجه اردک زشت
از تاکسی که پیاده شدم مثل فشنگ پریدم بیرون و خودم را انداختم توی حیاط خانه برادرم. خودم را به سمانه و سمیرا رساندم و آن ها را از این موضوع مسرت بخش باخبر کردم.

 راننده تاکسی نوچ کرد و زیر لب با خودش غری زد. من اما قند توی دلم آب می شد. دوباره راننده اخمی کرد و از توی آینه نگاهی غضبناک به من انداخت. باز هم من بودم و کتابی که توی دستم گرفته بودم و با اشتیاق نگاهش می کردم. اصلا نمی فهمیدم علت این نوچ نوچش برای چیست؟ بار سوم گفت دخترجان چرا صندلی را هل می دهی؟ نشستم سرجایم و سرم را گرم کردم. توی عالم بچگی با پایم صندلی راننده را هُل می دادم از بس که دلم می خواست زودتر برسم و کادوی خانم معلم را نشان دخترهای برادرم بدهم و با غرور بگویم جایزه گرفتم.

از تاکسی که پیاده شدم مثل فشنگ پریدم بیرون و خودم را انداختم توی حیاط خانه برادرم. خودم را به سمانه و سمیرا رساندم و آن ها را از این موضوع مسرت بخش باخبر کردم.

بالاخره خطم آن قدری خوب شد که خانم معلم به جای کشیدن خط پررنگ روی دفتر مشقم طوری که کاغذ پاره شود! یک دفعه آخر کلاس اسمم را صدا زد. من جلو چشمان چهل دانش آموز رفتم پای تخته و جایزه گرفتم.

هر بار که مشقم را خط می زد می گفت مگر می شود یک نفر این قدر بدخط باشد؟ برو از فلانی یاد بگیر. کنار دست آن دوستت بنشین ببین چطوری می نویسد. تو چرا این قدر بدخطی؟ چرا توی هر سطر دفترت فقط سه کلمه جا می شود؟ چرا این قدر بزرگ می نویسی؟ راستش جواب این همه سؤال را خودم هم نمی دانستم. انگاردوست داشتم فکر کنم چهارصفحه مشق نوشته ام. هر چند تعداد کلماتش به بیست عدد هم نرسد.

اما بالاخره از خر شیطان پیاده شدم. آن قدر در خانه برایم خط و نشان کشیدند، آن قدر در باغ سبز نشانم دادند که کوتاه آمدم و قصد کردم رویه ام را تغییر دهم. مانند آن هم کلاسی ام که بالاخره یک بار نمره ۱۰ از ریاضی گرفت و همه بچه های کلاس برایش کف زدند. من هم دلم خواست تغییر کنم. آن جایزه جواب تغییرم بود و چقدر آن تشویق لذت بخش. تا سال ها وقتی انیمیشن «جوجه اردک زشت» را نگاه می کردم باز هم با افتخار به اطرافیان می گفتم این کارتن را که می بینید من کتابش را جایزه گرفته ام.

آن کتاب «جوجه اردک زشت» هنوز هم که هنوز است برایم نماد یک جایزه بزرگ است. در تمام این سال ها جوایز زیادی گرفته ام اما آن کتاب و آن تشویق برایم چیز دیگری بود و هست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->