مخاطبان «کنکل» همچنان چشم‌انتظار قسمت جدید جزئیات سریال تازه مهران مدیری | «شش‌ماهه» در آستانه پخش سجاد بابایی و بهزاد خلج در پشت صحنه فیلم «مجنون» + عکس ویدئو | انتقاد کارگردان «یوز» از شوخی‌های جنسی در سینما فراخوان نخستین جشنواره ملی «داستان ایثار» منتشر شد «خانم مارپل» روی آنتن شبکه تماشا + زمان پخش هادی حجازی‌فر: کارگردان «ناتوردشت» جسارت ساخت اثری متفاوت را داشت کنسرت سیروان خسروی لغو شد فهرست اولیه نامزدهای جوایز فیلم مستقل بریتانیا اعلام شد | فیلم کوثر بن‌هنیه در میان نامزدهای بهترین فیلم بین‌المللی نگاهی به فیلم «بچه مردم» به بهانه اکران سینمایی‌اش | آیا این فیلم نویدی بر رونق محتوای خوب سینمایی است؟ او بی‌صدا صحنه ساخت | یادی از احمد میرباذل، اولین بازیگر مشهدی فیلم‌های صامت تزیینات داخلی عمارت فرسوده | نگاهی به سریال «از یاد رفته»، ساخته برزو نیک نژاد ساخت سریال جدید «فرار از زندان» با بازیگران جدید آموزش داستان نویسی | چشم‌های دکمه‌ای من (بخش هشتم)
سرخط خبرها

کاغذ‌هایی که اسمم را زمزمه می‌کنند

  • کد خبر: ۲۳۳۳۵۱
  • ۲۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۲
کاغذ‌هایی که اسمم را زمزمه می‌کنند
مشکل خیلی از کسانی که رؤیای نویسنده شدن دارند این است که نمی‌نویسند!

اول- مشکل خیلی از کسانی که رؤیای نویسنده شدن دارند این است که نمی‌نویسند! همین جمله یکی از پارادوکس‌های مضحکی است که باعث شده تعداد زیادی از مبتدی ها، هنوز وارد نشده، از دنیای نویسندگی خارج شوند؛ یعنی با این وضعیت نقش کسی را پیدا می‌کنند که بیرون از دنیای نویسندگی پای دیوار نشسته و هیچ وقت از جایش برنمی خیزد تا از در وارد شود.

دوم- کسانی هم هستند که در خلوتشان عاشقانه پای نوشتن می‌نشینند و ساعت‌ها وقتشان را صرف دل نوشته‌های آبکی می‌کنند. این‌ها اسیر وهم اند؛ اصلا نمی‌دانند و نمی‌توانند تشخیص بدهند عیار کلماتی که روی کاغذ می‌آورند چقدر است. کافی است با واقعیت مواجه شوند.
«صدای پرپری آمد/ و در که باز شد/ من از هجوم حقیقت به خاک افتادم» (سهراب سپهری).
این‌ها از آن دست عاشقان نویسندگی اند که در مواجهه با واقعیت نقش بادکنکی را دارند که در دشتی پر از کاکتوس رها می‌شود.

سوم- در آموزه‌های آغازین، برایتان از این نوشتم که در دنیای هنر و ادبیات هیچ قاعده ثابتی نداریم که بتوان به آن همچون یک نسخه شفابخش تکیه کرد. این حرف حاصل سال‌ها تحقیق و پژوهش و حاصل سال‌ها بررسی شیوه‌های نابغه‌های دنیای ادبیات است. تنها توصیه‌ای که بین نویسنده‌های بزرگ مشترک است این پند کوتاه و ساده است: «زیاد نوشتن».

نویسنده‌های بزرگ زیاد می‌نویسند، دیوانه نوشتن اند، هر بلایی سرشان بیاید می‌نویسند؛ برای مثال، «خاطرات سوگواری» از رولان بارت عزیز را ببینید. آنجا، آدمی که دیوانه نوشتن است و مادرش را عاشقانه دوست دارد، حالا، در سوگ ازدست دادن مادر، تنها جان پناهش یک ردیف کاغذ و قلم است: «۲۹ اکتبر ۱۹۷۷. چه غریب! دیگر صدایش را، که آن قدر خوب می‌شناختم، نمی‌شنوم، همان چیزی که می‌گویند تاروپود خاطره است، مانند ناشنوایی موضعی....»

چهارم- تکرارکردن یک کار ــ هرچه می‌خواهد باشد ــ به آدم این توانایی را می‌دهد که جزئیاتی را ببیند که دیگران، هرچقدر هم دقت کنند، نتوانند ببینند؛ برای مثال، نمک ریختن مادر‌ها در غذا را با نمک ریختن نوعروس‌های نابلد مقایسه کنید. کسی که در آشپزی ناشی باشد ناچار است همه چیز را اندازه بگیرد: دقیقا یکی ونصفی از قاشق پلاستیکیِ توی ظرف نمک.

 ولی مادر‌ها نمک را مشت می‌کنند، دستشان را توی هوا تکان تکان می‌دهند و یک توده سفید را توی غذا رها می‌کنند، بدون اندازه گیری و بدون لوس بازی. دلیلش آن است که این کار را آن قدر تکرار کرده اند که قلبشان و غریزه شان مقدار نمک را می‌داند. اگر اتفاقی نمکی که توی مشتشان آمده کمتر از مقدار لازم باشد، یک لحظه به دلشان می‌افتد و شک می‌کنند، درست مثل وقتی که آدم به املای یک کلمه شک می‌کند؛ بعد، کمی دیگر نمک برمی دارند و می‌ریزند توی غذا، درست همان قدر که دلشان رضا می‌دهد.

در این قضیه، نکته‌ای هست که به آدم درس می‌دهد، اینکه زیاد نوشتن و تکرار و تکرار دیوانه وار به آدم غریزه‌ای بیدار و قلبی حساس می‌دهد، طوری که جهان کلمات را طور دیگری ببیند و درک کند.

پنجم- هر بهانه‌ای برای ننوشتن را کنار بگذارید. (در نوشته‌های بعدی، درباره این مورد و راه حل هایش دقیق‌تر گپ می‌زنیم.) هر چیزی که مانع نوشتن شده را حل کنید و واقعا با تمام همت بنویسید. حتما که یکی از بهانه‌ها این است که «نمی دانم چه بنویسم.»

ذ- اول ازهمه، یک دفترچه برای یادداشت‌های روزانه کنار بگذارید. وقایع روز را بنویسید، فکرهایتان را، بازی‌های ذهنی‌ای را که در مغزتان اتفاق می‌افتد؛ درباره دیگران بنویسید. شاید خواندن نمونه‌های این چنینی که نویسنده‌های بزرگ نوشته اند کمک خوبی باشد؛ پس این‌ها را بخوانید: «یادداشت‌های روزانه ایرلند» (هاینریش بُل)، «خاطرات سوگواری» (رولان بارت)، «یادداشت ها» (آلبر کامو).

هفتم- از روی داستان‌ها و رمان‌های بزرگ بنویسید. اینجا، دیگر واقعا نیازی نیست به چیزی فکر کنید یا بهانه نداشتن ایده برای نوشتن را بیاورید؛ خیلی ساده یک داستان شاهکار را روبه روی خودتان بگذارید و از روی آن بنویسید. (حتما که در نوشته‌ای دیگر با تشریح و توضیح مفصل درباره مزیت‌های این کار برایتان می‌نویسم.) صحنه‌های ناب از توصیف و اکت شخصیت‌ها یا دیالوگ هایشان را انتخاب کنید و همان‌ها را بنویسید و بنویسید و .... 

هشتم- هر روز بنویسید.

با احترام عمیق به خوان رولفوی نازنین که بسیار نوشت. 
کمی را چاپ کرد و بخش عظیمی را در زباله انداخت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->