ویدئو | منصور ضابطیان در «آپارات» میزبان ستارگان دوران مدرن می‌شود ویدئو | بخش هایی از گفتگوی جنجالی محمدحسین مهدویان با هوشنگ گلمکانی حادثه در تنکابن | یادی از مرحوم منوچهر حامدی خراسانی، بازیگر سینما و تلویزیون تمدید مهلت ارسال اثر به نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به نام مادر | مروری بر مشهورترین مادر‌های سینمای پس از انقلاب اسلامی بومیان جزیره سی پی یو آموزش داستان نویسی | شکل مولکول‌های جهان (بخش اول) همه چیز درباره فیلم گلادیاتور ۲ + بازیگران و خلاصه داستان نقش‌آفرینی کیانو ریوز و جیم کری در یک فیلم کارگردان فیلم ۱۰۰ ثانیه‌ای ردپا: پیام انسانی، رمز موفقیت در جشنواره‌های جهانی است اسکار سینمای اسپانیا نامزدهای خود را معرفی کرد برج میلاد، کاخ چهل و سومین جشنواره فیلم فجر شد آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته (٢ دی ١۴٠٣) استوری رضا کیانیان در واکنش به بستری‌شدن محمدعلی موحد و آلودگی هوا + عکس صوت | دانلود آهنگ جدید بهرام پاییز با نام مادر + متن صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳
سرخط خبرها

سیاحی که عکاسی را به جواهر تبدیل کرد

  • کد خبر: ۲۳۳۹۴۵
  • ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۰
سیاحی که عکاسی را به جواهر تبدیل کرد
ابراهیم ذهبی، یکی از عکاسان پیشرو مشهد است که یازده سال پیش درگذشت.

روسیه در فاصله سال‌های‌۱۹۱۷ تا ۱۹۲۴ مهم‌ترین، پیچیده‌ترین و عجیب‌ترین سال‌های تاریخ خود را می‌گذراند. لنین قدرت را در دست داشت و در تلاش بود اعتبار و اقتدار از‌دست‌رفته روسیه را احیا کند و کمونیست‌های تشنه قدرت داشتند گام‌های اولیه تدوین قانون شوروی را برمی داشتند. در‌این‌میان درگیری‌های داخلی، جان و مال مردم را به سخره گرفته و سایه سیاه دیکتاتوری، کم‌کم بر زندگی مردم پهن شده بود.

همه‌جا حرف از لنین بود و لنینیسم؛ ولادیمیر لنین، رهبر انقلابیون بلشویک که نخستین دولت سوسیالیستی جهان را پایه‌گذاری و به‌نوعی سرنوشت بسیاری از مردم جهان را تا همین امروز دستخوش تغییر کرد. در این بحبوحه عجیب، روسیه دست‌به‌گریبان بحران بود و بحران‌های سیاسی و اجتماعی هم امان مردم را بریده بود؛ به‌ویژه مردمی که نه بلشویک بودند، نه به زبان بلشویک‌ها حرف می‌زدند و همین اختلاف‌ها بود که سرآغاز جنگ‌های خونین و خانمان‌برانداز داخلی شد. 

درست زمانی که بلشویک‌ها قدرت را به دست گرفته بودند و جز خودشان و هم‌پالکی‌هایشان، گویی هیچ‌کس در روسیه حق حیات نداشت، در بخارا پسری متولد شد که -اگر نگوییم همه- بخش مهمی از تاریخ هنر عکاسی مشهد، وام‌دار اوست. آنچه می‌خوانید مروری است بر زندگی و زمانه ابراهیم ذهبی (سیاح)، عکاس فقید و پیشرو مشهد.

سیاحی که عکاسی را به جواهر تبدیل کرد«هرکه نان از عمل خویش خورد»؛ این عنوانی است که ذهبی در توضیح
عکسش آورده است. این عکس احتمالا در دهه ۲۰ گرفته شده است

پناه بردن به امام‌رضا (ع) از شر بلشویک‌ها

«بخارا» که امروز به‌عنوان یکی از پنج شهر بزرگ ازبکستان شناخته می‌شود، تاریخی بس گسترده‌تر از وسعتش دارد و روزگاری بخشی از قلمرو خراسان بزرگ هم بوده است. زبان فارسی و دین اسلام، مهم‌ترین شاخصه مردمان این سرزمین تاریخی است و اگر چه به جبر روزگار از موطن اصلی‌اش، ایران، جدا مانده، هنوز که هنوز است، بوی خراسان می‌دهد و تاریخ و فرهنگ ایران در آن زنده است.

در فاصله سال‌های‌۱۹۱۷ تا ۱۹۲۴ که نظام تزاری روسیه سرنگون شده و از هیمنه افتاده بود، جنگ و درگیری‌های داخلی امان مردم را بریده و عرصه قدرت‌نمایی بلشویک‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده روز‌به‌روز فراخ‌تر شده بود. 

در همین سال‌ها نوه حاج‌میرزا‌هاشم در بخارا به دنیا آمد؛ اگر دقیق‌تر بخواهیم بگوییم، در سال‌۱۹۲۱‌میلادی که مصادف بود با ۱۳۰۱‌خورشیدی و دقیقا سال به قدرت رسیدن لنین. حاج‌میرزا‌هاشم که بزرگ‌خاندان ذهبی در بخارا بود، در کسب‌وکار و اعتبار، پیوندی با گوهر و جواهر داشت و در دستگاه امیر بخارا، جواهرشناس بود و همین پیوند باعث شهرت او و خانواده متمولش در بخارا شده بود. پسرش، اسماعیل، هم راه پدر را پیش گرفته بود و در گوشه‌ای از این شهر تاریخی، دکان طلافروشی داشت.

ابراهیم، فرزند اسماعیل، وقتی چشمانش را به دنیا باز کرد، بخارا به‌دست بلشویک‌ها فتح شده بود و دوران سختی و محنت را تجربه می‌کرد. در‌این‌اثنا مردم وضعیتی عجیب را می‌گذراندند. کسانی که با بلشویک‌ها عهد و پیمان بسته بودند، در امان بودند و جز آنها، تکلیف مردمانی که حاضر نبودند از دینشان (اسلام) و زبانشان (فارسی) پا پس بکشند، روشن بود؛ یا جانشان را کف دست می‌دیدند، یا باید از داروندارشان می‌گذشتند و آواره می‌شدند.

حاج‌میرزا‌هاشم، اسماعیل و خانواده‌اش، دومین راه را انتخاب کردند؛ یعنی دست از بخارا کشیدند و رنج سفر و خطر را به جان خریدند تا به مشهد برسند. ابراهیم پنج‌ساله بود که میرزا‌هاشم تصمیم به هجرت گرفت. او پرچم ایران را بالای سر داشت و به بلشویک‌ها خاطرنشان کرده بود که حق دست‌درازی به اموالش را ندارند. همین بود که عزمش را جزم کرد برای رسیدن به ایران و چه جایی بهتر از مشهد. پس راه پرپیچ‌وخم و درازی را پیش گرفت و از مرز باجگیران، راهی مشهد شد و ساکن محله چهنو.

سیاحی که عکاسی را به جواهر تبدیل کرد
نشان عکاس خانه ابراهیم ذهبی

نگاتیو‌هایی از جنس طلا

می‌گویند پانزده‌سالگی وقت خوبی است برای اینکه آدمی تکلیفش را با خودش و آینده‌اش مشخص کند؛ البته که این گفته شاید قرابتی با نوجوان‌های پانزده‌ساله امروز نداشته باشد. با‌این‌همه، ابراهیم پانزده‌ساله، تصمیم مهمی برای خودش و آینده‌اش گرفت؛ تکلیفش را با خودش معلوم کرد و رفت سراغ کاری که دوست داشت؛ هر‌چند که خط‌و‌ربطی با پیشه آبا و اجدادی‌اش نداشت و گوهر و جواهری در کار نبود؛ برای او فکر و ایده و آثارش حکم جواهر داشت؛ جواهری که امروز قدر و قیمتی بیش‌تر از طلا دارد.

سیاحی که عکاسی را به جواهر تبدیل کردنمایی از پارک کوهسنگی مشهد که در دهه ۳۰ خورشیدی توسط ذهبی ثبت شده است

ثبت زندگی مردم با دوربین سیاح

سال‌های ابتدایی قرن‌۱۴‌خورشیدی، حوالی سال‌های‌۱۳۱۶ بود و ابراهیم با همراهی و همکاری دایی‌اش، محمد‌حسین عالم‌زاده که فن عکاسی را در همان روسیه آموخته بود، دوربین احتمالا کداک و سه‌پایه چوبی بزرگی را کول می‌کرد و در اطراف حرم، از مردم عکس می‌گرفت. ماجرای عکاس‌شدن ابراهیم هم از گرفتن یک عکس شروع شد و اولین سوژه او، دایی‌اش بود و زمانی که عکس ظاهر شد، اولین سوژه عکاسی ابراهیم به اولین مشوق و معلم عکاسی او تبدیل شد و همین تشویق‌ها بود که اراده‌اش را برای کشف اتفاقات و تجربه‌های بیشتر در عکاسی محکم‌تر کرد.

روزگاری که عکاسی در مشهد رونقی گرفته بود و با‌وجود چند عکاس‌خانه مشهور مثل آیریا و... عکاسان دوره‌گرد بخشی از زندگی و زیست مردم و زوار امام‌رضا (ع) را ثبت می‌کردند تا آن عکس‌ها یادگاری باشد برای همه عمر آن آدم‌ها و امروز تبدیل شده است به حافظه ثبت‌شده تاریخ. ذهبی هم یکی از همان عکاس‌ها بود. لقب «سیاح» هم به‌همین‌خاطر تا پایان عمر همراهش بود.

سیاحی که عکاسی را به جواهر تبدیل کرد«سقای پیر» عنوان عکسی است که ذهبی گرفت و در سال ۱۹۳۵ میلادی اولین جایزه عکاسی را برای او و ایران به ارمغان آورد

خلاقیت در اوج محدودیت

سال‌۱۳۲۸‌خورشیدی در حوالی حرم، با دوست دیرینش، رزاقی، عکاس‌خانه‌ای مهیا کردند و نام «فتورکلام» را بر آن نهادند. در همین سال‌ها بود که ابراهیم تجربه عکاسی را با ایده‌های منحصر‌به‌فردش درآمیخت تا تحولی بزرگ در عکاسی مشهد را رقم بزند.

احتمالا خیلی‌ها درباره عکاسی زیارتی و شاخصه‌های این ژانر (گونه) شنیده و خوانده‌اند؛ اما شاید کمترکسی است که بداند آنچه امروز به‌عنوان عکاسی حرم‌بارگاهی (زیارتی) در میان مردم شناخته می‌شود، حاصل ابداعات و خلاقیت‌های ابراهیم‌ذهبی است؛ به‌ویژه استفاده از پرده‌های نقاشی در پس‌زمینه عکس‌ها که می‌خواست پیوند عمیق و معنوی سوژه عکاسی با مفهوم زیارت را به تصویر بکشد. مثلی معروف هست که می‌گوید جایی که محدودیت باشد، خلاقیت بیشتر است و چه نمونه‌ای بهتر از کار بزرگ و خلاقانه ابراهیم ذهبی در عکاسی زیارتی؟!

مشهد در سال‌های ابتدایی قرن‌۱۴ خورشیدی همواره در حال پوست‌اندازی و تحول و توسعه بوده است، به‌ویژه بافت پیرامونی حرم‌مطهر‌رضوی. هرچه امروز حسرت گذشته را بخوریم و با آه‌وافسوس از بنا‌های تخریب‌شده اطراف حرم یاد کنیم، چیزی از اهمیت کار‌های بزرگ کم نمی‌کند. ماجرای ابداعات ابراهیم ذهبی در عکاسی هم ارتباط مستقیمی با اجرای نخستین طرح‌های توسعه شهری در مشهد دارد، درست زمانی که اولین موج تخریب در اطراف حرم آغاز شد.

اجرای ایده‌های ابتکاری و خلاقانه ابراهیم ذهبی و تحولی که او در ژانر عکاسی زیارتی ایجاد کرد، در‌خور‌اعتناست. تا پیش از آغاز اولین تخریب‌های طرح توسعه در اطراف حرم، بازار‌ها و دکان‌ها در بافتی به‌هم‌پیوسته و متمرکز، در کنار هم قرار داشتند و در‌این‌میان تعداد زیادی از عکاس‌خانه‌های اطراف حرم‌مطهر به‌واسطه همین‌ویژگی در فاصله‌ای نزدیک به گنبد و بارگاه مطهر رضوی قرار داشتند.

همین باعث شده بود کار عکاسان برای ثبت سوژه با پس‌زمینه گنبد مطهر امام‌رضا (ع) راحت باشد و بی‌واسطه عکسی از زائران به‌عنوان یادگار تجربه زیارتی‌شان ثبت شود؛ اما پس از تخریب بسیاری از بازار‌ها و دکان‌ها و عکاس‌خانه‌ها، عکاسان زیارتی از این مزیت بی‌نصیب ماندند. 

سیاحی که عکاسی را به جواهر تبدیل کردنمونه ای از آثار عکاسی زیارتی مرحوم ذهبی

حالا وقت خلاقیت و ایده‌پردازی بود و ابراهیم ذهبی باتکیه‌بر آموخته‌ها و تجربیاتش، راه پرده‌های نقاشی قهوه‌خانه‌ای را به عکاسی زیارتی باز کرد. بهترین گزینه برای او، نقاشی چیره‌دست بود به‌نام دیدین فر که دکانی در ابتدای خیابان ارگ داشت. پس مصمم شد و سفارش پرده نقاشی از گنبد و بارگاه سلطان توس را به نقاش داد. پرده‌ای به‌اندازه ۲ در ۲ متر می‌توانست بهترین پس‌زمینه را در عکس ایجاد کند.

کم‌کم پرده‌های بیشتر، زائران بیشتر را به عکاس‌خانه ابراهیم ذهبی گسیل می‌کرد. ذهبی پس از اینکه پرده‌های بیشتر و متنوع‌تری با موضوع‌های مرتبط با زیارت و امام‌رضا (ع) سفارش می‌داد، خلاقیت‌های دیگری را هم به‌کارش اضافه می‌کرد. او باور داشت که پرده نقاشی جزئی از عکس زیارتی است و می‌شود بر جزئیات دیگر هم اضافه کرد. 

همین شد که پای لباس‌های متنوع از اقوام و اقشار مختلف جامعه آن روز به عکاس‌خانه آقا‌ابراهیم باز شد؛ یک نمونه‌اش دستار و لباس خراسانی بود و نمونه دیگرش دشداشه عربی؛ بعد لباس‌ها و متعلقات درویش‌ها را به کارش اضافه کرد و این‌گونه بود که ابراهیم ذهبی از عکاسی معمولی به هنرمندی بی‌بدیل و صاحب‌ایده تبدیل شد و رونقی شگرف را برای عکاسی زیارتی در مشهد رقم زد.

سیاحی که عکاسی را به جواهر تبدیل کردابراهیم ذهبی در جوانی، در عکاس خانه آیریا

نمود تجربه زیسته در عکاسی از مردم

شاید اتفاقات دوران کودکی، ماجرای هجرت خانواده به مشهد و تحولات سیاسی و اجتماعی که از روزگار کودکی تا جوانی با ذهبی همراه بود، نقطه روشنی در ذهن او ایجاد کرده بود که فقط خودش را به یک ژانر محدود نکند و تجربه زیسته پر‌مشقت و پر‌تلاطمش را در دیگر‌ژانر‌های عکاسی هم به قاب تصویر تبدیل کند. 

ابراهیم‌خان علاوه بر تبحرش در عکاسی زیارتی، دغدغه‌های اجتماعی بسیاری داشت، در کنار کار در عکاس‌خانه، همه کوچه‌پس‌کوچه‌های مشهد و خیابان‌هایش را پیاده گز کرده بود تا از مردم و ابنیه تاریخی عکاسی کند و این ناشی از باور‌هایی بود که در ذهن داشت؛ حتی وقتی عکس «سقای پیر» ش اولین جایزه جهانی را برای عکاسی ایران به ارمغان آورد، می‌شد این خط‌وربط فکری و تجربه زیسته ابراهیم ذهبی را در آن دید؛ عکسی که ردی در خاطرات او از حمله بلشویک‌ها به خانه پدرش‌اش در بخارا داشت.

سیاحی که عکاسی را به جواهر تبدیل کردابراهیم ذهبی پشت دوربین

یادبود کافی نیست؛ کمر همت ببندیم

اگر مجالی بیش از‌این وجود داشت، می‌شد چندین‌وچند صفحه از ابراهیم ذهبی نوشت. هر‌چند که در سال‌های پس از مرگ او نیز مطالبی نوشته شده است. آنچه گفته شد، بیش از هر‌چیز یک تلنگر است؛ اینکه از ابراهیم ذهبی حرف بزنیم، از ویژگی آثارش بگوییم و بنویسم، از کار‌های ماندگارش مثال بیاوریم، از همتش برای عکاسی از مشهد و مردم بگوییم؛ و آنچه می‌گوییم وقتی در‌خور‌اعتنا می‌شود که در‌خور شأن و منزلت و کار بزرگی باشد که این هنرمند برای مشهد و هنر عکاسی این شهر انجام داد. 

اینکه هنوز بسیاری از نگاتیو‌ها و عکس‌های او تبدیل به کتاب نشده‌اند، اینکه موزه‌ای در‌خور نام او و بسیاری دیگر از عکاسان هم‌عصر او وجود ندارد، اینکه همتی برای جمع‌آوری و تدوین صد‌ها و بلکه هزاران قطعه عکس از هنرمندان و نام‌دارانی مانند ذهبی وجود ندارد، یعنی هنوز هیچ‌کاری نکرده‌ایم. هر‌چه بوده خود هنرمند یک‌تنه به سرانجام رسانده است و ما در مناسبتی، زادروزی یا سال‌مرگی، چندخطی اشاره می‎کنیم به قطره‌هایی از دریا.

یازده سال است که ابراهیم ذهبی چشمش را بر همه دیدنی‌های این جهان بسته است. یازده سال است که حسرت می‌خوریم چرا او را و روزگارش و زیستش را از زبان خودش نشنیدیم و روایت‌هایش را (آنچه در‌خور جایگاه و شأن اوست) جایی ثبت نکردیم. حالا درباره ذهبی جز دو یا سه مقاله و خبر درگذشتش، اطلاعات چشمگیری وجود ندارد.

 باز دست‌مریزاد به نسرین ترابی و هاشم جواد‌زاده که در اوایل دهه‌۸۰ خورشیدی بخش مهمی از تاریخ عکاسی مشهد را در کتاب «عکاس‌خانه ایام» ثبت کردند که اگر این همت و دغدغه نبود، همین مقدار اطلاعات هم از ابراهیم ذهبی و بسیاری از پیش‌قراولان هنر عکاسی در مشهد وجود نداشت.

منابع: بخشی از اطلاعات استفاده‌شده درباره مرحوم ذهبی در این مقاله، اطلاعاتی است که در کتاب «عکاس‌خانه ایام»، نوشته نسرین ترابی و هاشم‌جواد‌زاده، ارائه شده است؛ همچنین گفت‌وگوی محمد نظرزاده با مرحوم ذهبی (تاریخچه عکاسی آستان قدس) یکی دیگر از منابع مورداستفاده در این نوشتار است. بخش دیگر نیز حاصل گفت‌وگوی نگارنده با کیارنگ علایی، عکاس و نویسنده مشهدی، است که ۲۹‌خرداد‌۱۳۹۲ و هم‌زمان با درگذشت ابراهیم ذهبی، در صفحه هنر شهرآرا منتشر شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->