اقتدای حسینی برای شهدای ایران | استقبال باشکوه از ۱۵ شهید حملات رژیم صهیونیستی در حرم مطهر رضوی محل و زمان تدفین پیکر سرداران و دانشمندان شهید اعلام شد آیین اذن عزای محرم در حرم مطهر رضوی برگزار شد+ فیلم (۵ تیر ۱۴۰۴) دیدار رئیس شورای عالی استان‌ها با خانواده شهیدان نظری در مشهد جزئیات برگزاری آیین شیرخوارگان حسینی در حرم امام‌رضا(ع) (۶ تیر ۱۴۰۴) آغاز بازگشت هوایی زائران حج به کشور | نخستین پرواز در فرودگاه مشهد به زمین نشست (۵ تیرماه ۱۴۰۴) ۲ هزار و ۲۰۰ بقعه متبرکه در سراسر کشور میزبان برگزاری نمایش‌های آیینی در محرم ۱۴۰۴ بیش از ۶۰ هیئت در مشهد میزبان مراسم شیرخوارگان حسینی در محرم ۱۴۰۴ پیکر شهید «امیرحسین مزینی» در فریمان تشییع می‌شود بزرگ‌ترین اجتماع شیرخوارگان حسینی، در حرم امام‌رضا(ع) برگزار می‌شود پایگاه‌های بسیج مشهد و خراسان رضوی از علاقه‌مندان ثبت‌نام می‌کنند ۳ شهید از یک خانه؛ صبر بانوی مشهدی دربرابر جنایت صهیونیست‌ها + فیلم برافراشته‌شدن پرچم‌های سیاه عزای امام‌حسین(ع) بر فراز گلدسته‌ها و ایوان‌های حرم امام‌رضا(ع) نماز و اعمال دهه اول ماه محرم محرم ۱۴۰۴ جلوه‌ای از مقاومت فرهنگی ملت ایران دربرابر حمله متجاوزانه اسرائیل به ایران است حسینیه‌ای به وسعت مشهد | برنامه هیئت‌های مذهبی مشهد در محرم ۱۴۰۴ سومین گردهمایی ملی کودکان عاشورایی برگزار می‌شود میدان شهدا مشهد میزبان برنامه «روضه خانگی به وسعت یک میدان» در دهه اول محرم ۱۴۰۴ محرم حماسی در مشهد | آوای بصیرت و مقاومت، محور نوحه‌های امسال خواهد بود پیکر شهید «سردار حاج‌محمد کاظمی» همراه با پیکر ۹ شهید دیگر برای تشییع به مشهد می‌آیند
سرخط خبرها

ما به قربان تو رفتیم

  • کد خبر: ۲۳۳۹۴۶
  • ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۵
ما به قربان تو رفتیم
حج تمتع می‌روی یک روز بعد از ناهار یکهو روحانی کاروان می‌آید و می‌گوید بروید سنگ جمع کنید، رفتار از این ساده‌تر و معمولی تر؟
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

حج یک کنش و رفتار نمادگرایانه عجیب و غریبی است، لحظه لحظه اش درست عین یک نمایشنامه عجیب وغریب که در تک تک آکساسوار و کنش‌ها و حرکت هایش مفهومی پنهان کرده است و تو هرچه نشانه شناسی ات و آگاهی هایت از این مناسک بیشتر و جزئی نگرتر باشد از این رفتار بیشتر کیفور می‌شوی و به جانت می‌نشیند.

حج تمتع می‌روی یک روز بعد از ناهار یکهو روحانی کاروان می‌آید و می‌گوید بروید سنگ جمع کنید، رفتار از این ساده‌تر و معمولی تر؟ دلهره می‌افتد به جانت که چه اندازه ای؟ و جواب می‌گیری اندازه بادام. بعد یک بطری آب معدنی کوچک می‌آورد بالا و می‌گوید سنگ هایتان به اندازه‌ای باشد که از گلوی این بطری وارد شود و راحت خارج شود. حالا برای چه سنگ جمع کرده ای؟ برای جنگ با شیطان. برای دور کردن ابلیس از وجودت. از خودت. 

 سنگ‌ها را جمع می‌کنی و بعد از مراتبی که گفتنش متن را طولانی می‌کند و خلاصه می‌گویم در منا با کله تراشیده، دو تکه حوله را که همه تعلق و برداشتت از دنیاست بر تن داری و حق نداری ناخن بگیری و عطر بزنی و زیر سقف بروی و در آینه خودت را ببینی. به جمرات می‌رسی و این سنگ‌ها را پرت می‌کنی و باید چشمت ببیند که به دیوار می‌خورد.

با عینک دنیا و زمینی‌ها تو هفت سنگ را به دیوار زده‌ای و برگشته ای، ولی خدا شاهد است وقتی برمی گردی سمت خیمه ات انگار خنجر در جگر دیوی مهیب با خونی سیاه چرخانده ای. جهان زیر پایت گرومپ گرومپ می‌کند و تو حس شوالیه‌ای را داری که از نبردی خون آلود بر‌ می‌گردد.

 بین خودمان باشد ولی غروب‌های عید قربان برای من خیلی گریه دار است، مدام به این روایت فکر می‌کنم و ناخودآگاه اشکم جاری می‌شود؛ می‌گویند ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) که از قربانگاه پایین آمدند به منزل رسیدند، هاجر دلش برای پسر تنگ شده بود و در آغوشش گرفت. اسماعیل در آغوشش بود که چشمش به سرخی زیر گلوی پسرش افتاد. ابراهیم کارد را زده بود و کارد به حکم خدا نبریده بود ولی مالش کارد گلو را کبود کرده بود. می‌گویند هاجر پرسید و اسماعیل گفت.

گفت که قرار بوده قربانی خدا باشد و خدا چیز دیگری مقرر کرد. تاریخ می‌گوید هاجر مکث کرد، بغض کرد و از همین واقعه «نشدن»‌ی که می‌شد بشود دق مرگ شد. مادر است دیگر. من مادری می‌شناسم که طفل شش ماهه اش روی دست شویش. من نمی‌توانم این متن را تمام کنم. یک نفر صدا کنید روضه رباب بخواند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->