تو میآیی و ما در گوشیهای همراهمان خبر آمدنت را برای هم فوروارد میکنیم، تو میآیی و ما عکست را در شبکههای اجتماعی پست و استوری میکنیم و قربان صدقه ات میرویم. تو در تلویزیونهای رنگارنگ جلو میکروفونهای رنگارنگ نشست خبری میگذاری و با حوصله به همه سؤالها پاسخ تشریحی کامل و مفصل میدهی. تو حرف میزنی و پدربزرگها همه خاطره تعریف خواهند کرد که همین سید محاسن مشکی با همان خال روی گونه و موهای براق مشکی بارها در مترو و اتوبوس جایش را به زانو درد آنها داده.
تو میآیی و مادر بزرگ هایمان با بغض از پر شالشان یک اسکناس در میآورند و دور عکست در تلویزیون میچرخانند و صدقه میدهند، چون بارها شاهد بوده اند که سبد خریدشان را از بازار روز تا در خانه هایشان رسانده ای. تو میآیی و همه وزارتخانهها تعطیل خواهند شد، همه تانکها آهن اسقاطی خواهند شد. کارخانههای تولید باروت و تی ان تی و نارنجک تغییر کاربری میدهند و نیمش مزارع گندم خواهد شد و نیمش باغهای سیب و انگور.
آمدنت دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد. پیرمردهای سرخ پوست، پیرزنهای آفریقایی... مادران فلسطینی و افغانستانی و سوری با تو جلسه اختصاصی خواهند گذاشت نه که عرض حاجتی داشته باشند که فقط تماشایت کنند و از تن صدایت دلشان روشن شود. تو در آمدنت نور داری و برکت و آشتی.
همه قاصدکهای جهان به فرمان تو هستند و حتی اطلسیها هم حق دارند بیایند به کوفه و به مدیر دفترتان از تنگی گلدان هایشان گلایه کنند. آمدنت شق القمر است. آمدنت شعبان را دو نیم میکند و این اتفاق شیرینی است. تو میآیی و حرفهای توی قلبمان را حتی قبل از اینکه به لب برسند میشنوی و کارگزارانت را مأمور میکنی که برآورده سازند.
تو میآیی و هیچ بانکی برای هیچ وامی ضامن نمیخواهد. هیچ کس برای کارآفرینی نیاز به امضا و تأیید و اجازه هیچ کسی ندارد. تو میآیی با قانونهایی که خودت وضع کردهای و همه با احترام و افتخار به آن قانونها عمل خواهند کرد. تو تجسم و تجسد همه خوبی و مهر و آرامش و آشتی جهانی. اوضاع جهان را میبینید؟ خون از حلق زمین بالا میرود. حال جهان خوب نیست. از ما و جوانی مان که گذشت. به خاطر بچه هایمان بیا.