به گزارش شهرآرانیوز، اما بعد از دوره امامرضا (ع)، وضعیت شیعه و ائمهاش وارد مرحله تازهای شد که هرنوع گرایش به خاندان پیامبر (ص) با سرکوب فوری و شدید مواجه میشد؛ چنانکه بعد از احضار حضرت هادی (ع) از مدینه و تبعید ایشان به سامرا، آن حضرت مدتی از عمر شریفشان را در قسمت معینی از قصر سلطنتی گذراندند تا به این وسیله تحت کنترل مستقیم و نظارت شدید قرار بگیرند.
درواقع دستگاه خلافت با همان سیاستی امامهادی (ع) را از مدینه به سامرا فراخواند که جدشان امامرضا (ع) را به مرو فراخوانده بود. از مدتها پیش از امامهادی (ع)، اقبال به خاندان پیامبر (ص) درمیان امت اسلامی رونق گرفته بود که البته این رونق محدود به شیعیان نمیشد.
بعد از حوادثی ازقبیل عاشورا، واقعه حرّه، به منجنیق بستن کعبه و سایر اقداماتی که سفیانیان و مروانیان انجام دادند، کمکم حقانیت اهلبیت رسولا... (ص) برای مؤمنان به اسلام آشکار میشد. به بیان دیگر به موازات افول ستاره بخت خلافت امویان، سرمایه اجتماعی خاندان اهلبیت پیامبر (ص) و قدرت مدنی ائمه شیعه کموبیش در تمام امت اسلامی -فرق و مذاهب مختلف- در حال افزایش بود.
این قدرت مدنی و سرمایه اجتماعی با افتادن بنیامیه از بین نرفت و در دوران خلافت بنیعباس نیز همچنان به رشد خود درمیان تودههای مردم ادامه داد، تاجاییکه خلفای عباسی که با شعار «الرضا من آلمحمد (ص)» بر سریر قدرت نشستند، در صدد محدود کردن ائمه (ع) و کنترل نفوذ اجتماعی ایشان برآمدند.
برای کاوش هرچه بیشتر در سیره امامهادی (ع) و تحلیل منش راهبردی ایشان برای هدایت شیعیان، در ادامه گفتاری از دکتر علیرضا واسعی، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، را میخوانید.
امام دهم در دورهای از تاریخ اسلام زیست که جامعه اسلامی از نظر سیاسی درگیر فضای اختناقآلود و سختگیرانه خلفای عهد دوم عباسی بود. بیشترین دوره زندگی امام، همزمان با متوکل بود و بیشترین اطلاعات بهجامانده از حیات فرهنگیاجتماعی آن حضرت مربوطبه همین دوره است. متوکل به بدترین و آشکارترین شکل به ستیز و دشمنی با آلعلی (ع) و آیینهای آنان میپرداخت و با هر بهانه درصدد تضعیف و آزار امامهادی (ع) برمیآمد و به تعبیر شیخطبرسی، میکوشید امام را در دیدگان مردم کوچک سازد، اما موفق نشـد.
این دوره از نظر فرهنگی نیز دچار چند مشکل جدی بود که آثار و پیامدهای آن، فضای جامعه را بیشتر تیره و نامتعادل ساخته بود؛ ازجمله مسئله جبر و اختیار که مجادله ریشهدار میان اشاعره و معتزله را نشان میداد و مسئله مخلوق یا ازلی بودن قرآن که اندیشه و اذهان بزرگان زیادی را به خود مشغول کرده و درگیریهایی را رقم زده بود و امام (ع) در چنین اوضاعی بـه هدایتگری و رهبری جامعه پرداخت.
تقابل میان طالبیان و عباسیان از گذشتههای دور وجود داشت؛ بهویژه از دوره مأمون عباسی که امامرضا (ع) را بهعنوان شایستهترین فرد از خاندان رسول خدا (ص)، به ولایتعهدی خویش برگزید و براساس دادهها حتی برای واگذاری خلافت، اعلام آمادگی کرد.
از اینرو عباسیان دچار ترس شده بودند و به اندک بهانه یا گزارشـی بـه مقابله با طالبیان برمیخاستند، بنابراین طبیعی بود که متوکل، خلیفه متعصب و خودکامه عباسی، نتواند از کنار امامهادی (ع) به راحتی بگذرد، از اینرو حضرت را از مدینه به سامرا کشاند تا بهتر بتواند بر فعالیتهای ایشان نظارت کند؛ البته برپایه برخی دادهها، او امام را با تجلیل و تعظیم نزد خود فراخواند.
اصلاح جامعه با بیان نکات اخلاقی، توجه دادن به ارزشها و گذرا بودن مقامها و نعمتهای دنیا در سخنان نقلشده از امام، نقطه مقابل فعالیتهای مبارزهجویانه و سیاسی است. منظور این است که امام وظیفه هدایت جامعه و اصلاح اخلاقی و فکری آن را برعهده داشته و فعالیتهای سیاسی برای مبارزه با دستگاه حاکمیت در همـه اعصار، امری ثانوی و تبعی بوده است.
برخی محققان با رویکردی سیاسی و انتظار مبارزهجویی از ائمه (ع) که آن را تنها وجه کارکردی آن بزرگواران تلقی میکنند، به تبیین سیره و نگاه امام پرداختهاند و براساس پارهای گزارههای ذکرشده مثل فراخواندن آن حضرت از مدینه به سامرا یا تفتیش شبانه خانه امام، مبارزهجویی آن حضرت را ابتدا در مدینه و سپس در سامرا برجسته کردهاند، درحالیکه نهتنها هیچ منبعـی بـه آن اشـاره نکرده است، بلکه برخی منابع برخلاف آن گفتهاند؛ چنانکه در نوشتههای مفید و طبرسی بر همراهی بیگفتوگوی امام با دستگاه حاکمیت در مقولههای پیشگفته تصریح شده است. همراهی امام از مدینه به سامرا با سعید حاجب، در منابع ذکر شده است.
دو مسئله مهم فکری در عهد امامت امام علیالنقی (ع)، مایه گفتگوها و مجادلههای گسترده بود؛ یکی مقوله خلق و قـدم قرآن و دیگر جبر و تفویض (اختیار مطلـق). درگیری جامعه اسلامی با این دو مسئله، از تقابل اندیشهها گذر کرد و به جدال و برخوردهای اجتماعی و فرهنگی کشیده شد؛ دستهای به قدیم بودن قرآن گرایش یافتند و عدهای به مخلوق بودن آن. در بحث جبر و اختیار نیز چنین بود.
هزینه و زمان بسیاری برای چنین مباحثی صرف میشد که هیچ پیامد ارزشمند و درخوری نداشت. این مسئله برای شخصی که نقش هدایت آدمیان را بـرعهده دارد، نمیتوانست پذیرفتنی باشد. امام بیآنکه به منافع برخی افراد یا نظر حکومت توجه کنند یا هراسی از مدافعان و مخالفان به دل راه دهند، برپایه مأموریت الهی اظهارنظر میکنند و در بحث قرآن بهصراحت از خالق بودن خداوند و مخلوق بودن غیر او سخن میگویند.
ایشان در پاسخ سلیمانبنجعفر جعفری که از حضرت پرسیده بود درباره قرآن چه میگویی درحالیکه عدهای به مخلوق بودن آن و قومی به غیرمخلوق بودن آن گرایش دارند، میفرمایند: «من آنچه دیگران میگویند نمیگویم، بلکه میگویم قرآن کلام خداست». از محمدبنعیسىبنعبید یقطینی نقل است که آن حضرت نامهای به شیعیانش در بغداد نوشت و آنان را از درافتادن در فتنهها برحذر داشت و جدال درباره قرآن را بدعتی دانست کـه پـرسـنده و پاسخگو، هر دو در آن شریک هستند. آنگاه تصریح کرد که خداوند خالق است و هرچه جز او، آفریده و مخلوق است. بدینصورت امام (ع) بحث قدیم بودن قرآن را بیاساس میدانند.
مبارزه با کژاندیشیهای مذهبی شاید مهمترین اقدام پیشوایان شیعی و انسانیترین آنها بهشمار آید. اهمیت آن بدان دلیل است که ظهور کژاندیشی، موجب تحریف حقیقت مذهب و زمینه سودجویی برخی افراد خواهد شد و داوریهای غلطی را متوجه مذهب خواهد کرد. امام در مبارزه با این انحرافها هرگز به منافع خود یا صیانت از موقعیت خویش نمیاندیشند.
این شیوه، مخصوص رهبران الهی است. بیشتر افراد در اقدامات اجتماعی به سود خویش رفتار میکنند و کمتر انسانی است که پارسامنشـانه بکوشــد. امــا امـامهادی (ع) همچون دیگر امامان صرفا برای خشنودی خداوند و مصلحت انسانها دست به اقداماتی میزدند که یکی از آنها برخورد با اندیشه غالیان بود.
غالیان افرادی افراطی بودند که برای ائمه (ع)، شئون فرابشری قائل بودند. چیزهایی میگفتند که با شریعت اسلامی سازگاری نداشت و با تأویل احکام الهــی، شریعت را نفی میکردند و بدینگونه درمیان مردم پیروانی مییافتند. اینکه چرا این عقاید در میان مردم رواج مییابد و ریشه آن چیست، بحثی بااهمیت و مقابله با آن، امری خطیر و پرهزینه است. امامهادی (ع) در برابر اینها همانند پدرانشان با تمام توان ایستادند و کوشیدند راه میانه و معتدل را معرفی کنند و حتی در برخی مواقع، سختترین برخورد فیزیکی شیعیان با آنها را مجاز میشمردند.
پافشاری بر حقانیت مذهب، چه در عرصه عقاید و چه در عرصههای دیگر، مایـه نـزاع و جدال بسیار شده و تنشها و خشونتهایی را به بار آورده است، اما پیروی از روش درست، میتواند بر کاهش ناملایمتها و خصومتها اثری جدی بگذارد. به نظر میرسد امامهادی (ع) در این عرصه الگوی خوبی از خود بهجای نهاده باشند. امـام در رساله مفصلی که درباره جبر و تفویض مینویسند، در آغاز بـه نکتهای اشـاره میکنند که از اصول پذیرفتهشده عامه مسلمانان است، اما زیرکانه به وجـه صـحیح توجه میکنند.
امام در آنجا برای بیان دیدگاه خویش، به قرآن ارجاع میدهند، اما برای اثبات حقانیت قرآن به اجماع همه فرق اسلامی استناد میکنند و میگویند: «همه مسلمانان آن را تصدیق کردهاند و بر حقانیتش همنظرند» و بعد میفرمایند: «درست گفتهاند و این اتفاقنظر مبین حقیقت و راستی است؛ چون پیامبر (ص) فرموده است: لا تجتمع امتى على الضلاله»؛ (یعنی اگر جمیع امت من بر مسئلهای اجتماع کنند، آن مسئله درست است».
امام با استناد به این کلام که در طول تاریخ بهعنوان روشی برای اثبات پارهای مدعاها، محل تمسک عامه مسلمانان قرار گرفته است، با آنان همراه میشوند. ایشان در تبیین این روایت به نکته ظریفی اشـاره مـیکنـند کـه بسیار مهم است. حضرت میفرمایند: «البته به آن شرط که دستهایی مخالف دستهای دیگر نباشند». بدیهی است که اگر همه مسلمانان در موضوعی همنظر باشند، میتواند دلیل بر حقانیت آن باشد؛ البته چنین مسائلی در تاریخ کم است.
امامهادی (ع) بهعنوان شخصیت برجسته و تأثیرگذار روزگار خویش، با دغدغه هدایت مردم و ساماندهی زندگی اجتماعی تلاش میکردند با وجود همه نابسامانیهای اجتماعی، فشارهای فکری، انحرافهای عقیدتیمذهبی و تنگناهای سیاسی بهویژه در دوره خلافت متوکل، خلیفه متعصب و سختگیر عباسی که بیشتر دوران امامت آن حضرت همزمان با او بود، به ارشاد اخلاقی، اصلاح فکری و ترویج آموزههای دینی بپردازند و مردم را به صلاح و رستگاری دعوت کنند.
البته در این راه با سختیهای بسیاری مواجه شدند، اما با بهکارگیری شیوههای صحیح مدیریتی، بهرهگیری از فرصتهای پیشآمده در سامرا و ایجاد سازمانی منسجم، از پس همه مشکلات برآمدند و مأموریت الهی خویش را به انجام رساندند و پس از دوران نسبتا طولانی هدایت و ارشاد خلق، چشم از جهان فروبستند. ایشان برای همگرایی مسلمانان و ایجاد زندگی مسالمتآمیز بهمنظور بیان حقیقت، به روش انسانی و اعتدالی روی آوردند و با تندروهای مذهبی (غالیان) مبارزه کردند.