به گزارش شهرآرانیوز، این سارق جوان که هماکنون با دستور ویژه قاضی پرونده و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار افسران دایره تجسس کلانتری شفا قرار دارد، پس از آنکه زوایایی از ماجرای تبهکاریهایش را در حضور سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفا) فاش کرد، با بیان اینکه اکنون از رفتارهای خشن و جرائم هولناک خود پشیمان است، در گفتوگویی یکساعته به سؤالات پاسخ داد و از تبهکاریهای گذشته خود ابراز ندامت کرد.
*چندسال داری؟
سیساله هستم.
*مدرسه هم رفتهای؟
بله، تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم.
*اهل مشهدی؟
بله! در منطقه خواجهربیع به دنیا آمدم و در همان جا هم زندگی کردم. در همان محله نیز دستگیر شدم.
*به چه جرمی؟
گوشیقاپی!
*تاکنون چند گوشی از مردم سرقت کردهای؟
حدود ۱۲ گوشی.
*در چه مدت؟
من از حدود ۲ ماه قبل، گوشیقاپی را شروع کردم.
*هر گوشی سرقتی را چند میفروختی؟
همدستم به یک مالخر بین ۲ تا ۳ میلیون در محدود باغوحش میفروخت و با هم تقسیم میکردیم.
*تا به حال چه مبلغی فقط از گوشیقاپی به جیب زدهای؟
حدود ۲۰ میلیون تومان!
*چند خواهر و برادر هستید؟
۵ خواهر و ۲ برادر هستیم!
*چه شد که ترک تحصیل کردی؟
علاقهای به درس نداشتم، فقط میخواستم پول به دست بیاورم و مستقل باشم تا هر طوری که دوست دارم، پولهایم را خرج کنم!
*پدرت چهکاره است؟
کشاورزی میکند.
*قبل از اینکه از راه سرقت روزگار بگذرانی، چه شغلی داشتی؟
صافکار خودرو بودم! یعنی از زمانی که ترک تحصیل کردم به همراه پسرعمههایم به کارهای فنی روی آوردم. آنها به دنبال مکانیکی و جلوبندیسازی رفتند و من هم در زمینه صافکاری مهارت پیدا کردم.
*مگر پدرت هزینههای شما را نمیداد؟
چرا، اتفاقاً پدرم خیلی اصرار داشت که من به تحصیل ادامه بدهم و برای خودم زندگی خوبی درست کنم، اما رفیقبازی مرا به خاک سیاه نشاند!
*چرا همه مجرمان دیگران را مقصر اشتباهات خود میدانند؟
درست است، خودم مقصر هستم؛ اگر مسیر زندگی را درست تشخیص میدادم و با کسانی که به من سیگار و قرص تعارف میکردند، ارتباط نداشتم، اکنون دستبند جرم بر دستانم نبود. منظورم این است که در انتخاب دوست اشتباه کردم و امیدوارم دیگر این اشتباهات تکرار نشود! همه مجرمان همین موضوع را میگویند وقتی دستگیر میشوند! تازه به یاد خدا میافتند! نه! من در بازداشتگاه پلیس توبه کردم! نصیحتها و رفتارهای رئیس کلانتری را دیدم و شنیدم. اکنون خیلی پشیمانم!
*شعری را که روی ساعد دستت خالکوبی کردهای، میخوانی؟
دل نشکن تهش خاکه *** چوب خدا بیصدا خطرناکه!
*خودت میدانی قلب چند نفر را هنگام گوشیقاپی شکستهای و آنها وحشتزده فریاد کشیدهاند؟
به همین خاطر پشیمانم! همین که اینجا هستم، چوب خداست که بیصدا مرا به منطقهای هدایت کرد که نیروهای کلانتری شفا در کمین من ایستاده بودند.
*خدمت سربازی هم رفتهای؟
بله! سال ۸۹ در شهر خاش استان سیستانوبلوچستان خدمت کردم و در همانجا هم با انواع قرصهای اعتیادآور آشنا شدم ولی آن زمان اعتیاد نداشتم و مصرف هم نکردم.
*مشروب هم میخوری؟
بله! قبلاً مصرف میکردم، ولی از ۲۱سالگی به قرصهایی روی آوردم که برای بیماران اعصاب و روان تجویز میشد!
*متأهلی؟
بله! یک فرزند پسر دارم که ۲ روز دیگر وارد یکماهگی میشود و ۲ فرزند دختر و پسرم نیز در دوران جنینی بهخاطر بیماری دیابت همسرم سقط شدند!
*با همسرت چگونه آشنا شدی؟
او از نزدیکان زن برادرم بود که سال ۱۴۰۰ با هم ازدواج کردیم.
*سابقه کیفری هم داری؟
در زمینه سرقت نه! ولی بهخاطر نزاع خونین حدود پنجسالونیم (۶۶ ماه) در زندان بودم؛ ولی بعد ماجرایی رخ داد که طرف مقابل مجبور به رضایت شد.
*اختلاف شما بر سر چه بود؟
به خاطر یک دختر!
*بیشتر توضیح میدهی؟
من به دختری در محله خودمان (خواجهربیع) دل باختم و قصد ازدواج با او را داشتم و نمیخواستم هیچکس از این ماجرا خبر داشته باشد؛ چون ارتباط ما با یکدیگر پنهانی بود، ولی یکی از هممحلهایهایم ما را با هم دیده بود و یک شب حرف نامربوطی درباره آن دختر زد! من هم که خیلی به غیرتم برخورده بود، ناگهان چاقو کشیدم؛ چراکه دوست نداشتم کسی نام دوستدختر مرا بر زبان براند!
*با همان دختر ازدواج کردی؟
نه! وقتی من برای چاقوکشی و نزاع محکوم به زندان و پرداخت دیه شدم، آن دختر هم ازدواج کرد و بهدنبال سرنوشت خودش رفت.
*دیه را هم پرداخت کردی؟
نه! مدتی با سپردن وثیقه به دادگاه، از زندان آزاد شدم ولی در همین مدت، شاکی پرونده با اسلحه به سراغم آمد و به سوی من شلیک کرد! من هم که بهشدت زخمی شده بودم، مدتی را در بیمارستان بستری بودم تا اینکه بعد دیهها را تهاتر کردیم و آزاد شدم.
*از چه زمانی معتاد شدی؟
وقتی بهخاطر نزاع در بیمارستان شهید هاشمینژاد مشهد بستری بودم، دوستانم قرصهایی هنگام عیادت برایم میآوردند که بهقول خودشان کمتر درد بکشم! و اینگونه مرا آلوده کردند.
*اگر فرزندت بزرگ شود و در مدرسه به او بگویند پدرت یک دزد بود، چه احساسی خواهی داشت؟
به همین دلیل است که توبه کردم و دیگر بهدنبال سرقت نمیروم! از یک ماه قبل هم که گوشیقاپی میکردم، به این خاطر بود که از عهده مخارج زندگی و هزینههای درمانی همسرم برنمیآمدم!
*فکر نمیکنی همه اینها بهانه است؟
البته اگر همان صافکاری را ادامه میدادم، شاید بهتر بود!
*آثار خودزنی روی دستانت برای چیست؟
اینها را با تیغ زدم! حدود ۳ بار خودزنی کردم.
*خالکوبیهای دیگری هم داری؟
بله! تصویر یک گرگ بزرگ را روی شانههایم خالکوبی کردهام.
*چرا گرگ؟
همینطوری؛ از تصویر گرگ خوشم آمد.
*سیگار هم میکشی؟
اولین بار سیگار را در زمانی که سرباز بودم لای انگشتانم گذاشتم آن هم با ترغیب و پیشنهاد یک دوست! دوستان نابابی که میگویم همینها هستند! آن زمان که چنین پیشنهادهایی میدهند، آن را دوست داری، اما نمیدانی که روزی به نابودی کشیده میشوی!
*اگر زمان به گذشته برگردد، کدام اشتباه را تکرار نمیکنی؟
فقط گوشیقاپی نمیکنم! چون میدانم عاقبتی جز زندان ندارد و سودش را مالخران میبرند!
*برای کسانی که سرگذشت تو را میخوانند، چه توصیهای داری؟
از همه این افراد عاجزانه و ملتمسانه خواهش میکنم جرم و بهویژه سرقت عاقبتی ندارد و آنقدر آه و ناله دیگران را میشنوی که آخر خودت را پشت میلههای زندان میبینی! مطمئن باشید دیر یا زود حتی اگر ۵۰۰ بار هم سرقت کنید بالاخره به چنگ پلیس میافتید و بدانید این راه بنبست است! توصیه دیگرم این است که هیچوقت تصور نکنید شما زرنگتر از پلیس هستید؛ طوری مانند من غافلگیر میشوید که حتی در تصورتان نمیگنجد!
منبع: خراسان