سرخط خبرها
رزمایش همدلی در شست‌وشوی اموات کرونایی از زبان تلاشگران منطقه ۴

جهاد در خاک‌ریز آخر

  • کد خبر: ۲۴۳۱۱
  • ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۰:۱۶
جهاد در خاک‌ریز آخر
فاطمه سیرجانی/ شهرآرانیوز- کسی یادش نمی‌آید چطور قفل این مهجوریت و ترس شکسته شد. وقتی حرف از جهاد بود؛ جهادی سخت برای تغسیل اموات کرونایی که در سرمای آخرین روز‌های سال ۹۸ دل هزاران نفر را از ترس لرزانده بود. روزبه‌روز آمار مبتلایان و جان‌باختگان بیشتر می‌شد. این موج که از شهری در کشور ما آغاز شد، مانند سنگ‌ریزه‌ای که تن صاف آب را موج می‌اندازد و موج‌ها را بزرگ و بزرگ‌تر می‌کند، به‌سرعت همه کشور را فراگرفت. در اینجا بود که عده‌ای به صرافت افتادند مثل همیشه از خودشان بگذرند و به فکر نجات جان هم‌وطن، همشهری و هم‌محله‌ای خود باشند.
 تنور احساسات مردمی که گُر می‌گیرد و شور عشق بالا می‌رود، دیگر کسی خیلی به فکر جان خود نیست. حرف، حرف از خانواده و همسایه و محله است. نشان به این نشان که وقتی داروخانه‌ها کمبود ماسک و دستکش را اعلام کردند، جمع بسیاری از دل همین مردم کوچه و بازار نشستند کنار هم و پا گذاشتند روی پدال‌های چرخ خیاطی تا در این شرایط بحرانی هوای هم را داشته باشند. شبیه اقدامات جهادی که در محله ما انجام شد و هنوز هم ادامه دارد.
در این میانه خادمان و بانوان مجتمع فرهنگی حضرت زینب (س) در همسایگی ما و در خیابان مفتح پا را پیش‌تر گذاشتند و برای تغسیل اموات کرونایی پیش‌قدم شدند. باور کردن تصمیمی که آن‌ها گرفته بودند و قرار بود به آن عمل کنند، خیلی سخت بود. اینکه پا در میدانی بگذاری که احتمال به‌سلامت بازگشتن خیلی ضعیف می‌نمو‌د. طلبه‌هایی که تصمیم به تغسیل اموات کرونایی گرفته بودند، دیگر نه ترس حضور مبهم در وادی غسالخانه را داشتند و نه هراس از دست دادن خانواده برای همیشه. درواقع آن‌ها با خدا معامله کرده بودند. پس از او کمک خواستند و دل به خودش سپردند. این ابتکار چند طلبه جوان هم‌محله‌ای ما بود که می‌خواستند صافی قلب ایرانی‌ها را پیش چشم جهانیان به نمایش بگذارند.

همیشه آماده رزم
معصومه اسدی، فرمانده قرارگاه تبلیغی‌عملیاتی حضرت زینب (س) خراسان‌رضوی، حاضر می‌شود وقتش را در اختیار ما بگذارد و درباره این موضوع هم‌کلام شود. او می‌گوید: ما همیشه در میدان مبارزه و جهاد قرار داریم؛ جهاد با نفس و جهاد در صحنه جنگ. ما دهه پنجاهی‌ها در کودکی ایثار رزمندگان دفاع مقدس را شاهد بوده‌ایم، اما امروز با معرفت بیشتر آن معنا را درک می‌کنیم. امروز در یک جنگ ناجوانمردانه بیولوژیکی علیه بشریت قرار گرفته‌ایم. کشتگان این جنگ در آغاز راه در مظلومیت کامل بی‌هیچ غسلی دفن می‌شدند و حتی خانواد‌ه‌های آن‌ها هم نمی‌توانستند برایشان مراسم تشییع و ختم برگزار کنند. اینجا بود که رهبر امت از این موضوع غافل نشدند و در جنگ روانی که دشمن برای دفن اموات کرونایی به راه انداخته بود، برای تغسیل و تجهیز درگذشتگان حکم دادند: «ابتلای به این بیماری موجب حذف احکام واجب مربوط به میت نمی‌شود؛ بنابراین با مراعات کامل نکات بهداشتی و استفاده از تجهیزات ایمنی، هرچند با صرف هزینه، باید حداقل واجب درباره غسل، حنوط، کفن، نماز میت و دفن انجام گیرد.»، ولی کار در اینجا تمام نمی‌شد. سربازان خط مدافع دیانت باید دل به اطاعت امر امامشان می‌سپردند و یاعلی می‌گفتند.
همین بند از حکم کفایت می‌کرد که طلاب جهادی دست به کار شوند و با قبول تمام خطرات احتمالی موجود، برای تجهیز و تدفین منطبق بر احکام شرعی جان‌باختگان پیش‌قدم شوند. اولین گروه در قم به میدان آمدند.

عمل به حکم رهبری در مشهد
با توجه به دغدغه خیلی از خانواده‌ها، گفتیم چرا گروه‌های جهادی مشهد از این کار خداپسندانه جا بمانند؛ البته به این سادگی‌ها نبود که بشود راحت درباره آن تصمیم گرفت. تغسیل اموات کرونایی و انجام این واجب الهی با راه‌اندازی کارگا‌ه‌های تولید ماسک و مواد ضدعفونی‌کننده تفاوت زیادی داشت. در جلساتی که با فرمانده قرارگاه عملیاتی‌تبلیغی عمار داشتیم، این دغدغه مطرح شد. خلاصه ایشان هم با هادی صاحبقرانی‌گلستانی، مدیر اداره‌کل تبلیغات اسلامی خراسان‌رضوی پیگیر مسئله شدند. در ادامه این مسیر سازمان تبلیغات اسلامی مشهد پیگیر سازوکار‌ها و رایزنی با قم و تهران و مسئولان مشهد بودند. در نشست‌هایی که با نماینده، ولی فقیه، امام جمعه شهر و... برگزار شد، این نتیجه حاصل شد که امو‌ات کرونایی مشهد با حفظ موازین بهداشتی و رعایت آنچه در پروتکل بهداشتی آمده است، با آب تغسیل شوند. کار ساده و بی‌دردسری نبود که بخواهد به این راحتی عملی شود. جلسات متعددی با مدیران ارشد استانی انجام شد. باید با استانداری، فرمانداری، حوزه علمیه، دانشگاه علوم‌پزشکی، شهرداری و... رایزنی می‌شد. بعد از گرفتن موافقت‌ها، نوبت فراخوانی بود برای جذب کسانی که به انجام این کار تمایل داشتند و گفتن یک بسم‌ا... و شروع یک حرکت خدایی. البته این موضوع عمومی اعلام نشد و بیشتر از طریق گروه‌های جهادی دوستانه این دعوت صورت گرفت. در مرحله نخست ۴۰نفر از بانوان طلبه برای این کار داوطلب شدند، اما در نهایت ۳۲نفر با توجه به شرایط جسمی و سنی انتخاب شدند. ۳۲ نفر مبتدی و نا‌آشنا به کار. این را به این دلیل می‌گویم که حتی یک‌بار تجربه غسل و شست‌وشوی اموات را در کارنامه کاری خود نداشتند، اما فقط به حکم فرمان رهبری به پا خاسته بودند.

میدان برای عمل باز شد
 خاطرم هست یک روز با خانواده نشسته بودم و اخبار مرتبط به کرونا را دنبال می‌کردیم. وقتی خبر فوت اولین پرستار به سبب ابتلا به کرونا را در اخبار شنیدم و اینکه رهبر انقلاب، سربازان خط سلامت را شهید خدمت نامیدند، واقعا به حالش غبطه خوردم. بعد هم  که حضرت آقا در پیامی از آن عزیز به نیکی یاد کردند، این حسرت بیشتر شد و از ته دل خواستم کاش من جای او بودم! گویی خدا صدایم را شنیده بود که در کمتر از یک هفته زمینه این خدمت برای من و دوستانم فراهم شد.
 حالا هم گوی آماده بود و هم میدان، مرد عمل می‌خواست که به همه ادعا‌ها جامه عمل بپوشاند. اما موضوع مهم این بود که با توجه به برخی دغدغه‌ها و مخالفت‌ها، طرح نباید شکست می‌خورد. ابتلای حتی یک نفر از بچه‌هایی که داوطلب تغسیل اموات کرونایی شده بودند، یعنی شکست طرح و بر زمین ماندن خواسته رهبری. از همین‌رو وقتی قرار شد کار را شروع کنیم، به‌عنوان مسئول گروه خواهران به بچه‌ها گفتم از این میدان همه باید سالم و سلامت بیرون بیاییم تا راهمان ادامه داشته باشد.

اولین میت در آرامستان رضوان
آرامستان بهشت رضوان به‌منظور تغسیل اموات کرونایی در نظر گرفته شده بود. بیست‌و هفتم اسفندماه از صبح گروه داوطلبان جهادگر در محل سازمان تبلیغات جمع بودیم. ساعت از ۱۴ گذشته بود تا اینکه سرانجام موافقت نهایی حاصل شد و عازم آرامستان  شدیم. ساعت ۱۶ در مقصد بودیم. غروب‌ها غربت غریبی دارد، حالا تصور کنید در هوای بارانی و گرفته غسالخانه باشید. شیفت کاری غسال‌ها گذشته بود و کسی نبود راهنمای ما تازه‌وارد‌ها باشد. تنها نیروی حاضر فقط چند لحظه مکان سدر و کافور‌ها و پارچه‌های کفن را نشانمان داد و رفت. ما ماندیم و سنگ‌های سرد غسالخانه. ساعتی از حضورمان نگذشته بود که خبر دادند اولین میت در راه است. پیرزنی که ظاهرا هیچ همراهی نداشت. باران شدت گرفته و هوا رو به تاریکی بود. دلهره و هراس در فضای تازه‌وارد که با بوی کافور و سدر همراه بود هر لحظه بیشتر می‌شد. البته این حس طبیعی بود، اما کسی به روی خود نمی‌آورد. وقتی به هدف و نتیجه کار فکر می‌کردیم، دلمان آرام می‌گرفت. ۲ طلبه برای اینکه تجربیاتشان را در اختیار ما بگذارند، از قم آمده بودند. این موضوع دلگرمی‌مان را بیشتر می‌کرد. کار را شروع کردیم، درحالی‌که هیچ‌چیز مشخص و معلوم نبود. اصلا قابل پیش‌بینی نبود این داستان تا چه زمان ادامه دارد. از همین‌رو برای اینکه تعداد نیرو‌های آماده و باتجربه در امر تغسیل بیشتر باشند، از همان ابتدای کار، آن‌ها را شیفت‌بندی کردیم. به هر حال دانسته‌های طلبه‌های جهادگر در حد رعایت شرعیات در غسل میت بود و درعمل این کار را تجربه نکرده بودند، اما با شیفت بندی و مشارکت، بیشتر اعضای تیم کم‌کم روال کار دستشان می‌آمد.

انقلابی که نوروز آورد 
من هر سال مقید بودم لحظه تحویل سال در حرم آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) باشم. چند ساعت زودتر می‌رفتم تا اگر مقدور بود، زیارت کامل را بجا بیاورم و بعد هم انجام نماز و مستحبات و اذکار؛ اما امسال متفاوت‌ترین تحویل سال را تجربه کردیم. تحویل سالی که حتی تصورش را هم نمی‌کردیم؛ نو کردن سال در غسالخانه. زمان از دستمان در رفته بود. حتی نمی‌دانستم تحویل سال چه ساعتی است. ذهنم فقط درگیر سلامتی نیرو‌ها و تغسیل اموات بود و اینکه این کار زمین نماند. لحظه تحویل سال امسال، تنها سالی بود که بدون بر زبان آوردن «یامقلب‌القلوب‌والابصار» منقلب بودم و «حول‌حالنا» را در خودم احساس می‌کردم. یک‌جور عجیب و باورنکردنی.

هدیه شب میلاد صاحب‌الزمان (عج)
ما در منطقه قرمز و خطر بودیم و احتمال آلوده‌شدنمان به ویروس کرونا بسیار بالا بود. از همین‌رو بعد از اینکه خود سازمان فردوس‌ها کار را دست گرفت، برای اطمینان از مبتلا نشدن به ویروس، از همه اعضای تیم جهادی آزمایش تخصصی کرونا گرفته شد. بعد هم که کار را تحویل دادیم، به مدت ۲ هفته در قرنطینه بودیم. بعد از ۲ هفته با آنکه قرار بود شنبه ۲۳فروردین جواب آزمایش به ما اعلام شود، شب میلاد صاحب الزمان (عج)، یعنی ۲ روز زودتر، منفی بودن جواب آزمایش کرونای اعضا اعلام شد که این را هم هدیه‌ای از جانب پروردگار می‌دانیم.

پیرزنی که دست پر رفت‌
بی‌شک حضور در فضای مملو از حزن و اندوه نمی‌تواند خاطرات خوشی داشته باشد؛ اما پر است از درس‌های عبرت‌آموز که کمی به خودمان بیاییم. گفتم اولین میت پیرزن حدود هفتاد، هشتادساله بود. تنها و بی‌کس با آمبولانس به غسالخانه انتقال داده شده بود. چون اولین تجربه‌مان بود، خیلی بااحتیاط کار را انجام دادیم تا مبادا دینی به گردنمان بماند. گذشته از بی‌تجربه بودن، کار کردن در آن لباس‌ها هم به‌شدت سخت بود. تغسیل این میت حدود ۵/۲ ساعت زمان برد. چون همراهی هم نداشت و میت دیگری هم در نوبت نبود، حین کار زیارت عاشورا، سوره‌های یاسین، تبارک و دعای توسل و زیارت امام حسین (ع) و دیگر ائمه اطهار و اذکار بالای سر او قرائت شد. همه برای او دعا می‌کردیم. آن لحظه از دلم گذشت که خدایا این زن در دنیا چه کرده است که در اوج تنهایی، عده‌ای این‌طور دلسوزانه برایش قدم برمی‌دارند. چون اعتقاد به دعای میت در باور همه ما بود، همان‌جا همه دعا کردیم خداوند مرگ ما را در شهادت قرار دهد.

ادای احترام به درگذشتگان 
حجت الاسلام میثم خاکی از حوزه شهید برونسی از دیگر طلبه‌هایی است که در این طرح در تیم برادران بوده است. او در این‌باره می‌گوید: اوایل شیوع بیماری کرونا بازار داغ کلیپ‌هایی از دفن اموات کرونایی در فضای مجازی بر التهابات و تنش‌های روحی و روانی مردم افزوده بود. ترس و وحشت ابتلا به ویروس یک سوی ماجرا بود، غم از دست دادن عزیز، بدون هیچ مراسمی برای التیام درد فراق، سوی دیگر ماجرا. حالا دغدغه چگونگی تغسیل و تدفین هم به این موضوعات اضافه شده بود. به هر حال برای خانواده‌ای که پدر یا مادرش عمری متدین و متشرع به احکام الهی بوده و زیر پرچم امام حسین (ع) و ائمه سینه زده است، حالا بدون غسل و کفن و غریب‌وار دفن شود، دردآور است.
 به‌عنوان یک طلبه بر خود واجب دانستیم وارد میدان شویم. طلبه‌های مشهد و قم قبل از این موضوع در زمینه خدماتی به کادر درمانی و بیماران کرونایی هم ورود پیدا کرده بودند، اما با مطرح شدن موضوع تغسیل اموات کرونایی، چون تخصص ما بود و به لحاظ احکام شرعی و فقهی درسش را خوانده بودیم، تصمیم گرفتیم در این مسیر خط‌شکن باشیم.
بیست‌و‌ششم اسفندماه سال گذشته جلسه‌ای آموزشی در سازمان تبلیغات برگزار شد و توصیه‌های پزشکی نیز مطرح شد.   بیست‌و‌هفتم نیز کار خود را در بهشت‌رضوان شروع کردیم. حدود ۱۰۰ طلبه آقا برای تغسیل اموات کرونایی در ۲ شیفت ۸ تا ۱۱ و ۱۱ تا ۱۴ داوطلب شده بودند. لباس‌ها و نوع پوشش خاص، به‌خصوص ساعات اول، انجام کار‌های عادی و روزمره را هم سخت کرده بود، چه رسد به انجام عملیات تغسیل. چند دست لباس محافظ، ۲ جفت دستکش لاتکس و چرمی که با چسب ضدآب دور بازو محکم می‌شد، سرپوش، پاپوش، چکمه و... سنگینی زیادی را به بدن تحمیل می‌کند. همه این‌ها سبب کم‌شدن سرعت عمل و کندی کار می‌شود، به‌خصوص که در تغسیل اموات اطلاعاتت در حد احکام فقهی شرعی باشد و درعمل میتی را لمس نکرده باشی.

خانواده‌ها بی‌خبر بودند
 ما به خانواده‌مان نگفته بودیم چه برنامه‌ای در سر داریم و قرار است چه کار کنیم. به هر حال این ترس منطقی از ابتلا به ویروس کرونا در همه وجود داشت و دارد. برای همین وقتی برنامه تغسیل در بهشت‌رضوان تأیید شد، برای اینکه به خانواده دروغ هم نگفته باشیم، گفتیم قرار است در رابطه با کرونا چند روزی با گروه‌های جهادی همراه باشیم.۲ پسربچه چهار و شش‌ساله دارم که معمولا هروقت به خانه می‌روم، ساعتی را به بازی با آن‌ها می‌گذرانم، اما آن چند روز از همان ابتدای ورود به خانه، به درون اتاق دیگری می‌رفتم و چنان خودم را سرگرم کار نشان می‌دادم که کسی دور و برم نیاید؛ اما این پنهان‌کاری تا زمانی بود که کلیپی از فعالیت‌های برادران و خواهران طلبه و جهادگر در فضای مجازی پخش نشده بود. بعد از چند روز و پخش این اقدام توسط یکی از دوستان مستندساز، موج تماس‌ها و سفارش‌ها برای مراقبت از خود شروع شد.

کرونا، مرگ غریب
کرونا مرگ غریبی است. هیچ‌کس دوست ندارد غریبانه از دنیا برود و با زندگی وداع کند. حالا فکر کنید داغ از دست داد‌ن عزیز برای بازماندگان باشد و جای مراسم معمول خالی، به‌خصوص برای ما مشهدی‌ها که در شرایط عادی رسم تشییع و طواف در حرم علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) را هم داریم. خیلی از خانواده‌ها نگران بودند و دغدغه این مهم را داشتند؛ اینکه همراهان جان‌باخته‌ها می‌آ‌مدند و با نگرانی قسممان می‌دادند که میتشان غسل داده می‌شود یا نه؟! وقتی ما به آن‌ها اطمینان می‌دادیم نه‌تن‌ها غسل کامل انجام می‌شود که نماز میت هم برای تک‌تک اموات بجا آورده می‌شود، خاطرشان آسوده می‌شد و از ته دل ما را دعا می‌کردند. اینجا بود که تکه‌ای از لباس احرام میت، لباس مشکی که سال‌ها عزیز ازدست‌رفته‌شان در مراسم عزاداری ائمه (ع) پوشیده بوده است، تربت کربلا یا دست‌نوشته‌ای از علما را به ما می‌دادند تا در کفن میت قرار دهیم.
 جهاد در خاک‌ریز آخر
مرگ، بزرگ‌ترین درس
مرگ بزرگ‌ترین درس برای آدم‌هاست. این درس هرروز برای ما تکرار می‌شد. اینکه همه اموات، فقیر و غنی، با هر پایگاه و مقام و منزلت اجتماعی دنیوی، بی‌هیچ اختیاری از خود روی یک سنگ قرار می‌گیرند. کسانی که شاید یک روز خدم و حشم بسیار داشتند یا گران‌قیمت‌ترین خودرو‌ها را سوار می‌شدند، در آنجا با فرد ندار هیچ توفیری نداشتند. هردو بی‌هیچ همراه و تشریفاتی سوار بر یک خودرو (آمبولانس) آورده می‌شوند؛ بی‌هیچ مراسمی و تشییعی. امواتی داشتیم که از بیمارستان ترخیص شده بودند، اما بازماندگان همراه با آمبولانس به بهشت‌رضوان نمی‌آمدند. برای انجام عمل تغسیل هم باید روند اداری طی شود. میت بیچاره یکی، دو روز در سردخانه می‌ماند و درنهایت هم یکی می‌آمد برای دادن اجازه تغسیل و تحویل گرفتنش برای خاک‌سپاری. این‌ها برای من طلبه درس است. اینکه هرکاری که می‌خواهی برای آن دنیایت داشته باشی، همین‌جا خودت انجام بده و باقیات‌صالحات را خودت قبل از رفتنت بفرست. آن روز‌های خدمتمان در غسالخانه سخت، اما پر از عبرت بود؛ خیلی بالاتر از نشستن پای کلاس در‌س و مکتب و سخنرانی.

از راه‌اندازی کارگاه تولید ماسک تا غسالی
زینب برادران‌افتخاری، مدیر مجتمع فرهنگی حضرت زینب (س)، یکی دیگر از بانوانی است که مدتی را در آغازین روز‌های سال در لباس غسالی خدمت کرده است؛ کسی که از همان ابتدای شیوع این بیماری در کنار مسئول قرارگاه حضرت زینب (س) در تولید ماسک و راه‌اندازی کارگاه پیش‌گام این حرکت جهادگونه در منطقه ما بود: راه‌اندازی بیش از ۴۰ کارگاه تولید ماسک در این منطقه و دیگر مناطق شهری و تولید بیش از ۱۰ هزار ماسک در کمتر از یک‌ماه در منطقه ۴ دستاورد خوبی بود. دستاوردی که به همت بانوان جهادگر، خیران و همکاری ویژه تشکل‌های مردمی سازمان تبلیغات اسلامی خراسان‌رضوی و مناطق شهری دیگر حاصل شد و هنوز هم ادامه دارد.

 وصیت‌نامه‌ام را نوشتم
موضوع جالب و تلنگری که این جریان بر من داشت، این بود که وقتی به ما اطلاع دادند با تغسیل اموات در یکی از آرامستان‌های مشهد موافقت شده است و می‌توانیم کار را شروع کنیم، شروع کردم به نوشتن وصیت‌نامه و باید‌ها و نباید‌هایی که بعد مرگم بازماندگان انجام دهند. بعد هم گوشی را برداشتم و از بعضی دوستان و اقوام خداحافظی کردم. وداع واقعی با این ذهنیت که امکان بی‌بازگشت بودن این راه زیاد است. فردای آن روز هم به حرم امام‌رضا (ع) رفتم. می‌دانستم در شرایط موجود و بسته‌شدن درب‌های حرم هیچ میتی برای طواف به حرم آورده نمی‌شود. برای همین خودم با پای خودم برای زیارت به حرم رفتم و از خداوند برای این فرصتی که به من داده بود، تشکر کردم.

غسا‌له‌هایی که داوطلبانه در کنارمان ماندند
آخرین روز‌های سال بود که کارمان را در غسالخانه بهشت رضوان شروع کردیم. روز اول خیلی چیز‌ها را نمی‌دانستیم کجاست. حتی کفن‌ها برش نخورده بود و این کمی کار را سخت و زمان‌بر می‌کرد. به هر حال صفر تا ۱۰۰ کار‌ها با خود ما بود، اما خداراشکر ۲ خواهر طلبه قمی در ابتدای راه در کنارمان بودند.
روز دوم اجرای این طرح که روز به‌شدت شلوغ و پرکاری برای ما بود، ۲ غساله‌ای که شیفت کاری شان بود، آمدند، اما گفتند باید به بهشت‌رضا (ع) بروند. فردای آن روز که برای جمع کردن وسایل و خداحافظی آمدند، با توجه به تجربه خوبی که حین کار به ما منتقل می‌کردند، از شنیدن خبر رفتنشان قلبا ناراحت شدیم. حقیقت امر، دغدغه اصلی ما در آنجا نه کرونا بود، نه دوری از خانواده و... بلکه فقط و فقط دغدغه انجام دقیق شرعیات را داشتیم. البته فقط همین نبود. بعضی اموات جراحت‌هایی داشتند که ایجاب می‌کرد یک نیروی باتجربه بگوید چه کنیم. آن ۲ نفر وقتی اشتیاق حضور طلاب و نیرو‌های جهادی را برای خدمت دیدند، حاضر شدند تجربه پانزده‌ساله شغلی خود را در اختیار ما قرار دهند. این شد که آن ۲ عزیز داوطلبانه تا آخرین روزی که گروه ما در بهشت‌رضوان بود، در کنار ما بودند.
لباس‌هایی که برتن داشتیم سبب تعریق بسیار ما می‌شد، تحرک و جنب‌وجوش و سنگینی جابه‌جایی اموات و... به‌شدت تشنه‌مان می‌کرد، اما حتی یک قطره آب هم نمی‌توانستیم بنوشیم. برای همین برخی خواهران، چون می‌دانستند تا کارشان تمام شود و به خانه برسند، چیزی به اذان مغرب نمی‌ماند، روزه می‌گرفتند.
در آن ۱۰ روز بعد از نماز صبح بدون اینکه حتی وقت کنیم صبحانه بخوریم، حرکت می‌کردیم تا بموقع به سرویس برسیم. بعد از رسیدن به آرامستان باید به سرعت لباس می‌پوشیدیم و وارد غسالخانه می‌شدیم. بماند که لباس‌هایی که شب قبل شسته شده و ضدعفونی شده بود، به دلیل باران شب قبل خیس بودند و باید همان‌طور خیس و نم‌دار می‌پوشیدیم؛ و حرف آخر اینکه به فرموده رهبری، این یک رزمایش بود که سنجیده شود ما در چنین جنگ‌هایی در چه سطح از آمادگی هستیم. الحمدلله ملت همیشه در صحنه ما با ایثارگری‌ها و رشادت‌هایشان در صحنه‌های مختلف به حول و قوه الهی معجزه دیگری آفریدند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->