رضاامیرخانی: فهم صنعت نشر شرط لازم برای موفقیت نویسنده است صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ نقش آفرینی حسین مهری در فیلم کال مارجین ماجرای دستمزدهای میلیاردی بازیگران برنامه مافیا سارا بهرامی با فیلم خاتی در راه جشنواره فیلم فجر + پوستر درگذشت برتران بلیه، کارگردان پیشروی سینمای فرانسه معرفی نامزد‌های تمشک طلایی + اسامی استقلالی‌ها در برنامه ۱۰۰۱ محسن کیایی (۳ بهمن ۱۴۰۳) آزادی ۳۰ زندانی در کرمانشاه با حمایت محسن چاوشی دلیل زخم‌های روی صورت پارسا پیروزفر چیست؟ + عکس رایان گاسلینگ بازیگر قسمت جدید جنگ ستارگان شد رونمایی از کتاب «بسازنفروش‌ها» محمد خسروی‌راد در مشهد + فیلم انتشار نماهنگی دوزبانه به یاد سید حسن نصرالله + فیلم آغاز چهل‌وسومین جشنواره تئاتر فجر با یادمان زنده‌یاد آتیلا پسیانی دبیرعلمی جایزه ادبی جلال آل‌احمد: تنوع آثار ادبی در این دوره نسبت به قبل بیشتر است فیلم کوتاه مورچه نامزد جشنواره پریدریشیا هندوستان شد سریال حضرت اجل، اثر جدید سعید سلطانی هدایت هاشمی با فصل دوم سریال فراری روی آنتن تلویزیون + زمان پخش
سرخط خبرها

افسانه شریعتی‌ مزینانی: به‌خاطر رعایت حال استاد، از بحث سیاسی خودداری کنید/ یاد تو پرشکوه و جاوید است

  • کد خبر: ۲۴۳۳۳
  • ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۱:۵۰
افسانه شریعتی‌ مزینانی: به‌خاطر رعایت حال استاد، از بحث سیاسی خودداری کنید/ یاد تو پرشکوه و جاوید است

افسانه شریعتی‌مزینانی

هوا هنوز گرگ‌ومیش بود که در را کوبیدند. از همان ابتدا کوبش‌ها شدید بود و با هر تأخیری، شدت بیشتری می‌گرفت. خبر، خوش نبود. می‌دانستیم که باز حکایت مکرر «بردن‌ها»ست. ساواک هربار که برای بردن پدر و برادر می‌آمد، صبح علی‌الطلوع را انتخاب می‌کرد. به خود می‌لرزیدیم و بیشتر از همه مادر بود که به التماس می‌‌‌افتاد: آقا! علی‌جان! چیز خطرناکی اگر هست، قایم کنیم و همیشه چیز خطرناکی بود.

به‌سرعت کتاب‌ها یا اطلاعیه‌ها و عکس‌هایی را که نباید به‌دست آن‌ها می‌افتاد، مخفی می‌کردیم. همیشه در جواب سؤال پدر و برادر که چه شده، چه‌خبر است، پاسخ این بود که هیچ، فقط شما را می‌بریم تا به چند سؤال پاسخ بدهید و برمی‌گردید و البته برگشتن‌ها خیلی طول می‌کشید. چشم‌به‌راهی، عادتمان شده‌ بود. گاه خبرهایی که درز می‌کرد، خوشایند نبود. بی‌قرار می‌شدیم اما تنها کارمان دعا بود.


بررسی اندیشه و دیدگاه‌های محمدتقی شریعتی از نگاه دیگران

اینجا ببینید: یادگار‌های فرهنگی شریعتی


پس از ماه‌ها که می‌آمدند، همه به گردشان حلقه می‌زدیم. همه را نمی‌گفتند اما آنچه می‌گفتند، هم درد داشت و هم غرور. قیافه‌هاشان تکیده‌ بود و خسته به نظر می‌آمدند اما روحیه، قوی بود و محکم. با خودت می‌گفتی کدام شعله، چنین گرمشان می‌کند؟

از فردایش خانه شلوغ می‌شد. اقوام و فامیل می‌آمدند و سخن‌ها همه حول سیاست بود و حال‌وهوای زندان.

روزگار چنین گذشت و...

پس از انقلاب، روزی که برای دیدن پدر رفتم، تابلویی نظرم را جلب کرد که بر سردر خانه نصب شده بود:

به‌خاطر رعایت حال استاد، از بحث سیاسی خودداری کنید.

در خانه پس از احوال‌پرسی، از پدر سؤال کردم آیا آن روزگارانی که چنان پرشور و مشتاق، مبارزه می‌کردید، چنین روزی را پیش‌بینی می‌کردید؟ اندوهی آشکار، سیمای پاکش را پر کرد. مکثی کرد و گفت باباجان! ما به تکلیف عمل می‌کنیم.

گفتم: اگر داداش بود؟

با تلخ‌خندی جواب داد: خوب شد نبود. از اتاق بیرون زدم.

بی‌شکوه و غریب و رهگذرند

یادهای دگر، چو برق و چو باد

یاد تو پرشکوه و جاوید است

و آشنای قدیم دل... اما

ای دریغ، ای دریغ، ای دریغ!

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->