میوه فروش میگفت: «هر بذری زمان دارد و اگر بیشتر از آن کار کند، محصول خوبی نمیدهد. مثلا زعفران هفت ساله است و بعد از این مدت باید پیاز آن را برداشت و در زمین دیگری که تازه است کاشت.»
او به خربزههای ریز و درشتی که گوشه مغازه اش بود اشاره کرد و گفت: «ببین اینها هر دو خربزه امسالی هستند، اما یکی ریز است و کیفیتی ندارد، اما آن یکی هم درشت است و هم آبدار و خوش طعم.
کشاورز اگر بخواهد خربزه آبدار و شیرین و خوشمزه برداشت کند باید هر چند سال یکبار، به زمینش استراحت دهد وگرنه محصولش ناقص از آب در میآید.»
میوه فروش حرف میزد و من داشتم به حرف هایش گوش میدادم. یاد بذرهایی افتادم که خیلی سال پیش در درون خود کاشته ام ولی سری به آنها نزدم. آبیاری شان نکردم. زمینش را سال به سال عوض نکردم تا از زیر خاک دربیاید و بذرهای کرم زده اش را دور بیندازم و نگذارم به بقیه وجودم آسیب بزند.
مثل بذر علاقه به مطالعه، بذر قرآن خواندن، بذر چله نماز اول وقت، بذر کمک مالی کم به یک تیم خیریه، بذر توجه به آدمهای سالخورده در شهر، بذر احوالپرسی از دوستان حتی با یک تلفن، بذر مبارزه با تنبلی، بذر سحرخیزی، بذر محبت کردن و ...
ما آدمها بذرهای خوب زیادی در درون خود کاشته ایم ولی به خاطر بی تفاوتی به خاصیت آن بذر، از کنارش عبور کرده ایم و عادتهای جدید را به زندگی وارد کردیم بدون اینکه بدانیم این عادتها چه نتیجه و محصولی قرار است به زندگی ما بدهد. مثل اینکه وقتی توی خیابانهای شهر راه میروی انگار بذر محبت و صبوری بعضی آدمها به گَند کشیده شده و از روی هم به راحتی رد میشوند. توی ترافیکهای شهر به دنبال زود رسیدن هستند درحالیکه حق تقدم را رعایت نمیکنند و به قوانین انسانی پایبند نیستند و فقط منفعت شخصی خود را در نظر میگیرند.
این روزها که فصل کاشت و برداشت است ما چقدر نیاز به زیر و رو کردن زمینهای وجودمان برای بذرهای خوبی که داریم هستیم تا وقتی زمستان عمرمان از راه رسید، آذوقهای برای ادامه حیات داشته باشیم و در مقابل سرما و یخبندان تاب بیاوریم.