تأکید رئیس بنیاد شهید بر مستندسازی دقیق از زندگی شهدای جنگ ۱۲ روزه افتتاح مشترک سامانه سجا بین ایران و عراق برای تسهیل تردد زائران رئیس ستاد اربعین عراق: تأمین امنیت زائران برای ما در اولویت قرار دارد افتتاحیه مدرسه دارالعلم در حرم امام‌رضا(ع) توقیف یک تریلی با راننده ۱۳ ساله شهادت ۳۴ دانش آموز ایرانی به دست رژیم کودک کش اسرائیل در جریان جنگ ۱۲ روزه + تصاویر و اسامی مشهد در آستانه میزبانی از جمعیت میلیونی زائران در دهه پایانی صفر ۱۴۰۴ | ثبت‌نام ۴۵۰ کاروان پیاده تا امروز (۲۶ تیر ۱۴۰۴) پیام آیت‌الله سیستانی در پی فاجعه الکوت عراق استقبال از پیکر «سردار شهید غلامحسین غیب‌پرور» در فرودگاه شیراز (۲۶ تیر ۱۴۰۴) گذر از مرز مهران در کمتر از ۵ ثانیه | همه چیز برای زائران اربعین مهیاست لزوم اجرای طرح ملی احیای پیوند قرآن و مسجد همایش بانوان زینبیِ عرب‌زبان در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد زائران اربعین در چه رده سنی نیاز به مجوز ندارند؟ پیکر مطهر شهید «سید حسن حسینی‌نژاد» در مشهد تشییع می‌شود + جزئیات افزایش تعداد متقاضیان حوزه علمیه خراسان نسبت به سال ۱۴۰۳ کتابخانه مرکزی حرم رضوی، میزبان نشریات با محور «کودک، فلسطین و محرم» رویداد ملی «ایران برنده بازی» با محوریت مقاومت، ۶ میلیون مخاطب را جذب کرد روایت عاشورا بر روی نمادین‌ترین سازه‌های شهری ایران ایوان و مناره عباسی حرم مطهر امام رضا(ع) مرمت شد آغاز فعالیت ۱۱۰ موکب ایرانی و عراقی برای اربعین ۱۴۰۴
سرخط خبرها

زنگ اول: زیارت

  • کد خبر: ۲۵۱۵۴۰
  • ۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۵
زنگ اول: زیارت
هنوز به مدرسه نرسیده، صدای زنگ دوچرخه، خبر از رسیدن آقا معلم می‌داد. بچه‌ها از توی کلاس‌ها سرک می‌کشیدند و آقا معلمشان را تماشا می‌کردند.

هرروز اولِ صــبح، صدای زنگِ دوچرخـــه اکــبر آقا توی محله می‌پیچــیــد. صدای دل نشینی کــه بــه اهالی محله آرامش می‌داد. اکــبر آقــا معلم ادبیات بود. با شروع ایام بازنشستگی، دوچرخه قدیمی هرکولس را از زیرزمین خانه درآورده بود و دستی به سروگوشش کشیده بود. این دوچرخه یادگار ایام جوانی اکبرآقا بود.

روز‌های آغازینِ استـخــدام در آمــوزش وپرورش با هـمـیـن دوچرخــه، به مدرسه می‌رفت. بچه‌های مدرسه آقا معلم مهربان دوچرخه سوار را با صدای همین زنگ دل نشین می‌شناختند. هنوز به مدرسه نرسیده، صدای زنگ دوچرخه، خبر از رسیدن آقا معلم می‌داد. بچه‌ها از توی کلاس‌ها سرک می‌کشیدند و آقا معلمشان را تماشا می‌کردند.

چند سال که گذشت، اتوبوس و تاکسی جایگزین دوچرخه اکبر آقا شد. فرصتی برای سوارشدن به دوچرخه و لذت بردن از رکاب زدن و نواختن زنگ دوچرخه دست نمـی داد. سرعت زندگی شهری و ماشیـنــی، دوچرخه هرکولس را خانه نشین کرده بود. اکبر آقا گاهی که سری به زیرزمین می‌زد به دوچرخه اش نگاهی می‌انداخت و دســتـــی به تنِ غبارگرفته اش می‌کشـــید و مـی گـفــت: من فراموشت نکردم رفیق، به همین زودی‌ها قراره دوباره این چرخ‌ها بچرخه؛ و بالاخره این روز رسیده بود که اکبر آقا دوباره بعد از سال ها، دوچرخه اش را از خانه بیرون بیاورد. نگاهی به بسم ا...  الرحمن الرحیم بالای درِ خانه بیندازد و زیر لب، آیت الکرسی بخواند. از زیر خوشه‌های انگور، رکاب زدن را شروع کند و اولین زنگِ صبحگاه پاییز‌ی اش را بنوازد.

روز‌های اول، همسایه‌ها فکر می‌کردند که این رکاب زدن‌های صبحگاهی به یکی دو هفته نمی‌رسد و اکبر آقا باز دوچرخه اش را خانه نشین می‌کند. اما این طور نشد. ماه‌ها گذشت و همه اهالی عادت کردند که هرروز با دمیدن اولین پرتو‌های نور خورشید، صدای زنگِ گوشنواز دوچرخه آقا معلم را بشنوند. وقتی یک روز صبح، یکی از اهالیِ سحرخیزِ محله، با اکبر آقا سلام و علیکی کرده بود و از او پرسیده بود:
- مـــو که آخــر نِفَمیدم شما هر روز کِلــــِّه سِحَر کجا مِرِن با‌ای دوچرخه تا؟

اکبرآقا در جوابش لبخند پهنی زده بود و جواب داده بود: مایه خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست، می‌کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم؛ و همسایه درحالی که سرش را تکان می‌داد گفته بود: مُو که‌ای زِبونِ شُمارِ بلد نُمُرم، دِقیقا کُجا مِرِن؟
و اکبر آقا دوباره با لبخند جواب داده بود: اگر خدا قبول کنه، نایب الزیاره شما و اهالی محله در حرمِ آقا هستم. صبح‌ها میرم زیارت. حالِ خوشِ تمامِ روزم از همین زیارتِ اولِ صبحه.

از روز بعد، همه همسایه‌ها و اهالی محله می‌دانستند که مقصدِ اکبر آقا کجاست. صدای زنگِ دوچرخه که بلند می‌شد هرکسی که می‌شنید دلش پر می‌زد برای یک زیارتِ اول صبحی. از همان روزها، اسم زنگِ دوچرخه آقا معلم را گذاشتند «زنگِ زیارت».

عکس: رضا فتحی مقدم

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->