دینداران چه در جانب فردی و چه در جانب اجتماعی باید چنان مطلوب و محبوب باشند که هر کسی فرد مسلمان یا جامعه اسلامی را دید دلش بخواهد مانند آنان شود و یکی از آنان باشد و بدون اکراه و اصرار با شوق و رغبت بهسوی آنان بیاید و از آنها الگو بگیرد. اهمیت موضوع سبکزندگی در همین نقطه است که اثرپذیری از الگوها و تبعیت از نمونههای مطلوب چه در ساحت فردی و چه در ساحت اجتماعی بهصورت ناخواسته و از طریق انگارههایی است که در ذهن فرد شکل میگیرد و رسانهها هم آن را بهصورت انبوه برای مخاطب میسازند. اصرار قرآن کریم بر اثبات صدق ایمان با عمل (یا أیها الذین آمنوا آمنوا؛ای مؤمنان، مؤمن باشید!) و تأکید پیشوایان دین بر ضرورت اصلاح عمل و عدم توقف در مرحله زبان از همین نکته سرچشمه میگیرد. در واقع مؤمنان با رفتار شایسته خود موجب اثبات ادعایشان در برتری پیشنهاد الهی و گزینه آسمانی در مقابل سایر دعوتها و انتخابها میشوند و خدا را یاری میکنند. واضح است که خداوند نیازمند یاری هیچ کس نیست و آیاتی، چون «کونوا أنصار ا...» و «إن تنصروا ا... ینصرکم» اشاره به همین مشارکت مؤمنان در پروژه بزرگ دعوت الهی دارد. هدف اصلی خداوند از آفرینش انسان و جهان این بوده است که بندگان با قدم نهادن در راه معرفت الهی بهسعادت ابدی دست یابند و هر کس دیگران را برای رسیدن به این سعادت یاری کند، در حقیقت هدف خدا را محقق ساخته و خدا را در این مسیر یاری کرده است. روایات متعدد با مضمون «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» یعنی طوری رفتار کنید که همه رغبت کنند به آیین و مسلک شما درآیند و انتخابی را که شما کردهاید بپسندند و بدون دعوا و غوغا دعوت شما را قبول کنند و بدون فشار و اجبار با شما همراه شوند. این قبول طبیعی و پذیرش اختیاری و آزادانه بر اساس فهم و آگاهی، مهمترین رمز استمرار تعهد دینی و التزام عملی است و از همین روی شهیدبهشتی معتقد بود که «عاقبت تحمیل مسلمانبودن طغیان مردم علیه این تحمیل است!» مسلمانان باید زندگی دیندارانه بر اساس آموزههای اسلامی را خود انتخاب کنند و اگر ما علاقهمند به گسترش این رویکرد هستیم و میخواهیم افراد بیشتری این انتخاب را داشته باشند، باید میل، رغبت، شوق و علاقه به این انتخاب را در دیگران ایجاد کنیم و چنانکه حضرت حق به موسای کلیم فرمود: «حببنی إلى خلقی؛ مرا پیش آفریدگانم محبوب کن!» با افزایش محبت و رابطه عاطفی مردم با ارزشهای دینی و باورهای اسلامی، آنان را بهسوی دین بکشانیم. مشکل درست از نقطهای شروع میشود که گروهی از پذیرندگان این دعوت در جایی قدرت پیدا کنند و از یاد ببرند که خودشان نخست چگونه این پیشنهاد ساده را پذیرفتهاند و بخواهند برای سرعت و گسترش دعوت، آن را بهاجبار و اصرار بهدیگران تحمیل کنند. این همان چیزی بود که شهیدبهشتی در خشتخام میدید و در آغاز انقلاب هشدار میداد. آن عالم فرزانه و شهید مظلوم در ماههای نخستین پس از پیروزی انقلاب چنین میگوید: «به طلاب و فضلای حوزه هم بهدنبال این بحث یک پیشنهاد دارم و آن پیشنهاد این است که به مردم ایران فرصت بدهید تا آگاهانه و آزادانه خود را برمبنای معیارهای اسلامی بسازند و این خودسازی را بر مردم ما تحمیل نکنید، آگاهی بدهید، زمینهسازی کنید برای رشد اسلام، ولی بر مردم هیچ چیز را تحمیل نکنید! انسان بالفطره خواهان آزادی است؛ میخواهد خودسازی داشته باشد، خودش خودش را بسازد، اما بر خلاف دستور قرآن مبادا مسلمانبودن و مسلمانزیستن را بخواهید بر مردم تحمیل کنید، که اگر تحمیل کردید آنها علیه این تحمیلتان طغیان خواهند کرد!» علاوه بر تصریح قرآن کریم بر دوری از اکراه و اجبار در دینداری، روایات متعددی نیز از پیامبر اکرم (ص) و خاندان رسالت (ع) بهما رسیده است که همه بر شیوههای مسالمتآمیز در ترویج و تبلیغ دین تأکید دارد.