سرخط خبرها
روایت زندگی استاد خوش‌نویس گلشهری که درجه فوق ممتاز دارد

آرامشم را مدیون هنر خوشنویسی هستم

  • کد خبر: ۲۶۵۵۴
  • ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۸
آرامشم را مدیون هنر خوشنویسی هستم
«حبیب ا... مظفری» هنرمند مهاجر افغانستانی در این سال‌ها توانسته درجه فوق ممتازی خوش‌نویسی را از انجمن خوش‌نویسان دریافت کند و در تلاش است تا به زودی در آزمون استادی شرکت کند.
میترا صدر/شهرآرانیوز - صدای قلم نیش روی کاغذ ابروباد من را به خیالی نه چندان دور به زنگ هنر در دوره دبستان و راهنمایی می‌برد. زمانی که قلم نی دزفول را درون دوات می‌زدم و منتظر می‌شدم تا اضافه دوات از قلم گرفته شود و شروع به نوشتن کنم. صدای قلم‌نیش روی کاغذ وادار به سکوتم می‌کند، ذهنم پر می‌شود از این صدا و خیره می‌شوم به کلماتی که با خط خوش نوشته می‌شود. سریال «هزاردستان» علی حاتمی به خاطرم می‌آید و رضا خوش‌نویسش. صدای قلم آرامم می‌کند و رها می‌شوم از دنیای پرهیاهوی این روزها. در مغازه کوچک و باصفایش در گلشهر نشستم که سیمرغ نام دارد. مغازه‌ای که گوشه و کنارش نشان‌دهنده سال‌ها تلاش و کوشش او در هنر خوش‌نویسی است و جایی است برای خلوت و آرامشش. «حبیب ا... مظفری» در این سال‌ها توانست درجه فوق ممتازی خوش‌نویسی را از انجمن خوش‌نویسان دریافت کند و حالا منتظر است تا دوره سه ساله‌اش به پایان برسد و بتواند در آزمون استادی شرکت کند. گفت‌وگوی این هفته ما با این هنرمند خوش قریحه مهاجر است.
 
آرامشم را مدیون این هنر هستم
حبیب ا... سال ۱۳۵۳ در یکی از شهرستان‌های ولایت بامیان افغانستان در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا می‌آید و در آغوش پدری خوش صدا رشد می‌کند. پدرش به شعر فارسی علاقه زیادی داشت و داستان بیژن و منیژه شاهنامه را از حفظ می‌خواند. خانواده هنر دوستی داشت. هنوز تصویر حروف الفبایی را که عمو ناصرش به صورت نستعلیق روی کاغذ با جوهر پلیکان می‌نوشت به یاد می‌آورد. حبیب ا... این‌ها را برایم روایت می‌کند و می‌گوید: «با دیدن حروف لام و میم روی کاغذ بخشی از وجودم با خوش‌نویسی گره خورد، هنوز هم به یاد می‌آورم که عمو ناصر چطور با دل و جان آن‌ها را می‌نوشت.»
سال ۵۹ همراه با خانواده به مشهد می‌آید و هنوز فرصتی دوباره برای رفتن به افغانستان سرزمین مادری‌اش پیدا نکرده است. پدرش سال ۸۱ دوباره تصمیم می‌گیرد به روستای خودشان برگردد، ولی در راه قندهار و غزنی و در دوره حضور طالبان در آن محدوده مفقود می‌شود. هنوز چشم به راهش هستند و امیدوارند خبری از او به گوششان برسد. تنها فرزند خانواده است که به هنر خوش‌نویسی علاقه دارد. از همان کودکی رویای مغازه‌ای کوچک با کلی قلم نی و دوات داشت که در آن مشغول نویسندگی است و فارغ از تمام روزمرگی‌ها در آرامش به سر می‌برد. خب، الحق که به خواسته‌اش رسیده است. حبیب ا... می‌گوید: «خوش‌نویسی درآمد و پولی ندارد و در حد بخور و نمیر است، ولی تمام صبوری و آرامشم را مدیون این هنر هستم.

از خشت آجر تا قرص نان
حبیب‌ا... از کودکی در مکتب‌خانه‌ای در کشور افغانستان دوره‌های کتابت را می‌آموزد. زمانی که به ایران می‌آیند، قبل از اینکه درس را شروع کند. به علت علاقه وافر به خوش‌نویسی، جمله «آنگاه که خرد کامل گردد، سخن اندک شود.» از احادیث امام علی (ع) را که پشت دفاتر مشق بود، به صورت مستمر تمرین می‌کند. او دوره‌های مکتب را در افغانستان پشت سر گذاشته است به همین علت در سال ۶۳ آزمونی می‌دهد و یک ضرب سر کلاس سال سوم دبستان می‌نشیند. ناگفته نماند که همانند بیشتر بچه‌های مهاجر همراه با تحصیل در کوره‌های آجرپزی نیز کار می‌کند. حبیب‌ا... می‌گوید: «سال‌های اولی که به مشهد آمدیم مجبور بودم سرکار بروم و در کوره‌های آجرپزی قالب می‌زدم. کار طاقت‌فرسا و سختی بود، صبح آفتاب نزده به کوره‌ها می‌رفتیم و ۱۰ شب بر می‌گشتیم. امیدوارم هیچ کودکی هیچ وقت در این شرایط کار نکند.» از پنجم دبستان تابستان‌ها دور حرم دست‌فروشی می‌کند. حبیب‌ا... می‌گوید: «سال تحصیلی که تمام می‌شد، همراه با برادرم دست‌فروشی می‌کردیم. کاک، آلاسکا، فالی، مهر، تسبیح و نان قاق یا همان نان قندی را دور حرم می‌فروختیم.» خاطره خرید و فروش نان قاق لبخند به لبش می‌آورد و می‌گوید: «شب‌ها بعد از شام همراه با برادر کوچکم پیاده به سمت حرم می‌رفتیم. نانوایی که نان قاق می‌فروخت وسط کوچه‌ای کنار بازار رضا بود. شب کنار نانوایی پلاستیک بزرگی پهن می‌کردیم و تا اذان صبح همان‌جا می‌خوابیدیم. نانوا قبل از اذان، پخت نان را شروع می‌کرد. نفرات اولی بودیم که نان می‌خریدیم و به سمت حرم می‌رفتیم. بسیاری از زائران و مجاورانی که برای نماز صبح به حرم می‌آمدند در راه برگشت از دست فروش‌ها نان قاق می‌خریدند و هر کسی جلوتر نان برای فروش داشت بهتر و زودتر می‌فروخت. آن موقع از این کار سود خوبی نصیبمان می‌شد. در این سال‌ها خوش‌نویسی و تمریناتم را رها نکردم، اما استادی هم نداشتم.»

تار و پود قشقایی و نقاشی
حبیب‌ا... دستی هم در هنر قالی‌بافی داشت بعد از آجرپزی و دست‌فروشی سراغ قالی‌بافی می‌رود. در این حرفه پیشرفت خوبی می‌کند و پس از مدتی به صورت مستقل دار قالی می‌خرد و شروع به بافتن می‌کند. پس از مدتی نیت می‌کند تا طرح قالی‌هایش را خودش بزند و این شروع فعالیت سخت‌کوشانه دیگری است. نقشه‌کشی را با کمی تمرین و از روی کتاب قالی ایران یاد می‌گیرد. حبیب‌ا... می‌گوید: «نقشه‌های قشقایی در آن دوران فروش خوبی داشت. شروع کردم به کشیدن نقشه و همان‌ها را می‌بافتم. بعد رفتم سراغ مینیاتور و آثار استاد فرشچیان. طرح یکی از کار‌های استاد را با کمک برادرم کشیدم و رنگ آمیزی‌اش را انجام دادم، ولی فرصت نشد آن را ببافم از آن به بعد فروش قالی درآمد خوبی نداشت، نقشه این اثر به عنوان یادگار آن دوران روی اتاق دیوارم مانده است. در این مدت نیم نگاهی به خوش‌نویسی داشتم و پارچه‌های تبلیغاتی و کار‌های مناسبتی را به دلیل خط خوبم در دوره تحصیل انجام می‌دادم.»

دهه هفتاد، فصل خوش‌نویسی من بود
حبیب‌ا... به اینجا روایت زندگی‌اش که می‌رسد یاد دوران خروج اجباری مهاجران از کشور می‌افتد و می‌گوید: «دهه هفتاد، فصل خوش‌نویسی من بود. سال ۷۰ مصادف شد با اخراج مهاجرانی که مدرک نداشتند. در همان ایام من قالی بافی می‌کردم و دیگر سودی برایم نداشت. یک روز به خودم آمدم و دیدم نه تحصیلاتی دارم و نه شغلی که منبع درآمدی از آن کسب کنم. تصمیم گرفتم خوش‌نویسی را به صورت حرفه‌ای دنبال کنم. با انجمن خوش‌نویسان آشنا نبودم. از دوستان و اطرافیان شنیده بودم که استاد بسیار خوبی در حرم مطهر خوش‌نویسی را تدریس می‌کند. با پرس‌وجو استاد موسوی را در صحن جمهوری پیدا کردم. پنجشنبه‌ها بعدازظهر خط نستعلیق را به آقایان آموزش می‌داد. زمانی که ایشان را پیدا کردم ظرفیت کلاسشان پر شده بود، اما با اصرار و پیگیری مداوم اسمم را نوشتند. روش تدریس استاد موسوی بی‌نظیر بود. تسلط زیادی به خط نستعلیق داشتند و تمام کار‌های خوش‌نویسی حرم بر عهده‌شان بود. بعد از آن دوباره چند سالی درگیر کار‌های قالی‌بافی بودم. سال ۷۵ به کوچه شاهین فر رفتم که معروف به کوچه تابلوسازهاست و پیش استاد حاکم، یکی از استادان بزرگ عراقی، خط ثلث و خطوط عربی را آموختم. سال ۷۶ با آقای طیرانی در چهارراه زرینه کار تابلو کردم و با پرگار متن سفارش‌ها را روی پارچه می‌نوشتم، آن زمان مثل امروز نبود که متن را با دستگاه روی پارچه چاپ کنند. سال ۷۷ به انجمن خوش‌نویسان رفتم و با استاد رسول مرادی، یکی از بهترین استادان مشهد، کار کردم. به علت ازدواج و مشغله زندگی مدتی بین آموزش خوش‌نویسی‌ام وقفه افتاد. سال ۸۰ دخترم به دنیا آمد. ۱۰ روز بعد از آن مغازه‌ام را در گلشهر باز کردم. ۳ سال اول روبه‌روی مدرسه کاشانی مغازه داشتم. حدود ۹ سال در مغازه‌ای کمی جلوتر از اینجا فعالیت می‌کردم و نزدیک ۶ سال است که اینجا کارم را ادامه می‌دهم.»

اولین نمایشگاه انفرادی به مناسبت روز مادر
هنرجویان انجمن خوش‌نویسی ایران باید از دوره مقدماتی شروع کنند و با گذراندن دوره‌های متوسطه، خوش، عالی، ممتاز و فوق ممتاز به استادی برسند. در هر مرحله آزمون‌های ویژه آن دوره را شرکت می‌کنند و بعد از گرفتن امتیازات لازم وارد دور بعدی می‌شوند. حبیب‌ا... می‌گوید: «سال ۸۲ دوباره به انجمن رفتم و پیش استاد کریمی، یکی دیگر از استادان برجسته مشهد، آموزش دیدم. آن زمان نیاز نبود مدرک دوره مقدماتی و متوسطه را داشته باشم، در امتحان خط خوش شرکت کردم و هم‌زمان برای مدرک عالی امتحان دادم و توانستم مدرک عالی را بگیرم. سال ۹۴ در ۵ آزمون شرکت کردم و توانستم مدرک ممتازم را دریافت کنم. این مقدمه‌ای شد تا در سال ۹۵ اولین نمایشگاه انفرادی‌ام را در نگارخانه میرک برگزار کنم. نمایشگاه اسفندماه و به مناسبت میلاد حضرت فاطمه (س) و روز زن و با همین محتوا برگزار شد. با انگیزه‌ای که داشتم عرض ۳ ماه و نیم ۵۲ تابلو آماده کردم متأسفانه زمان خوبی برای برگزاری انتخاب نکردم و استقبال خوبی از نمایشگاه نشد.»
نمایشگاه برگ سبز، یاس یاسین و فصل مشترک از نمایشگاه‌های گروهی بود که در آن‌ها شرکت داشته است.

نستعلیق ظرافت بیشتری در مقایسه با خطوط دیگر دارد
خط تخصصی حبیب‌ا... نستعلیق و بعد شکسته است. حبیب‌ا... درباره ویژگی‌های این خط می‌گوید: «نستعلیق ظرافت بیشتری در مقایسه با خطوط دیگر دارد و سخت‌تر از آن‌هاست. در نستعلیق با چالش‌های بیشتری روبه‌رو می‌شوم و برایم آرامش‌بخش است. افزون بر این در پایان کار تابلو فرم و شکل زیبایی به خود می‌گیرد.»
حبیب‌ا... در انتخاب متن‌هایی که می‌نویسد بسیار حساس است به قول خودش شعر یا متن پرمغز و جان‌دار انتخاب می‌کند. حبیب‌ا... می‌گوید: «شعراوج سخن شاعر است و شاعر تلاش می‌کند از بهترین کلمات و پرمفهوم‌ترین آن‌ها برای بیان احساسش استفاده کند. معمولا شاه‌بیت شاعران بزرگ را انتخاب می‌کنم. البته در انتخاب متن به انواع حروفی که در متن وجود دارد توجه می‌کنم برخی از حروف قدرت قلم را برای هنرنمایی افزایش می‌دهند. اتصالات بعضی حروف ضعیف است و حروف دایره‌ای ساختار بهتری به تابلو می‌دهند. زمان اجرا باید به اندازه تابلو، روش نوشتن و قرارگیری هر حرف روی کاغذ دقت کرد. ساعت‌ها برای نوشتن هر متن و هر حرف فکر می‌کنم تا پیام شعر و ابیاتش یا متن به طور کامل به بیننده منتقل شود.»

رواج فولکوریک و دوبیتی در بامیان
کتاب‌های خوش‌نویسی و ادبیات فارسی روی قفسه کوچک کنار دیوار توجه‌مان را جلب می‌کند. از او درباره تأثیر بزرگان ادب فارسی و شعر روی مردم بامیان می‌پرسیم. حبیب‌ا... می‌گوید: «پدر شعر فارسی رودکی متولد خراسان بزرگ است و تأثیر بسیاری بر مردم ولایت‌های بامیان، غور و غزنی گذاشته است. فولکوریک و دوبیتی در این خطه رواج زیادی داشته و دارد. مردم بامیان ترجیح می‌دهند با زبان شعر صحبت کنند و در محاوره‌های روزانه از دوبیت‌ها استفاده می‌کنند که مکتوب نیست و سینه به سینه منتقل می‌شود. ساعت‌ها با خواندن ابیات مختلف درباره زندگی روزمره با هم صحبت می‌کنند.»
ساز دمبوره خود را نشانمان می‌دهد که چند تایی از آن را هم گوشه و کنار مغازه خود دارد. شبیه به دوتار است، اما پرده ندارد و صدای بم‌تری هم دارد.
حبیب‌ا... می‌گوید: «مردم بامیان از این ساز استفاده می‌کنند و همراه با نوای آن ابیات را می‌خوانند. مردم بامیان سواد مکتب‌خانه‌ای دارند، ولی اشعار بسیار زیادی را حفظ هستند. در مجالس مختلف به ویژه عروسی از این سنت محاوره استفاده می‌کنند.
در مکتب‌خانه‌های قدیم بعد از آموختن قرآن، حافظ را روان‌خوانی می‌کنند. غزلیات حافظ عاشقانه و عارفانه است و کلمات روان و در خور فهمی دارد. همین امر باعث شده است بعد از قرآن ابتدا حافظ را بخوانند. بعد از آن نیز سراغ آثار مولانا، ورقه گلشاه، لیلی و مجنون، شاهنامه فردوسی و حمله حیدری می‌روند. در ایام زمستان که برف زیادی می‌آید و در اصطلاح برف بند می‌شود، اهالی هر روستا و ولایت در منبر‌ها که همان مساجد است دورهم جمع می‌شوند و از هر دری سخن می‌گویند.
قصه‌خوانی، نقالی، شاهنامه‌خوانی و حمله حیدری رواج زیادی دارد و همه به نوبت داستان می‌خوانند. هم‌زمان فردی که تجربه بیشتری دارد، ابیات را ترجمه و به صورت داستان نقل می‌کند.»
آقای سیمرغ
هرات پایتخت فرهنگ و هنر در دوره تیموریان
حبیب‌ا... درباره رونق هنر و خط تحریری در افغانستان می‌گوید: «عصر تیموریان در افغانستان دوره رشد هنر خوش‌نویسی و خوش‌نویسی بود. شاهرخ میرزا از نوادگان تیمورلنگ اهل هنر بود. روزی تصمیم می‌گیرد تا تمام هنرمندان مختلف را به هرات دعوت کند و از آن‌ها می‌خواهد تا هنر خود را رشد دهند و به دیگر شهر و کشور‌ها بروند و هرات را به پایتخت هنری و فرهنگی آن دوران تبدیل می‌کند.
پسرش بایسنقرمیرزا از خطاطان بزرگ است. در این دوره هنر خوش‌نویسی، مینیاتور، سفالگری و معماری بسیار رشد می‌کند و از هرات به سمت ماورا‌ءالنهر و شهر‌هایی همچون اصفهان، خراسان و تبریز می‌رود. از همان دوران خوش‌نویسی به‌ویژه خط تحریری یا همان میرزایی در افغانستان رشد می‌کند. آن موقع به خوش‌نویس‌ها میرزا می‌گفتند.
استاد درویش عبدالمجید طالقانی، یکی از خوش‌نویسان بزرگ خط شکسته در افغانستان، است. بزرگانی، چون سلطان علی مشهدی و میرعلی هروی از استادان برجسته خوش‌نویسی هستند که راه هنرمندان پیش از خود را دنبال کردند. علاقه مردم افغانستان به خوش‌نویسی ریشه در این تاریخ دارد. در دوره تحصیل معلمان زیادی به من علاقه داشتند. درس‌خوان بودم و خط خوبی هم داشتم، برای همین تشویقم می‌کردند. معلم کلاس دوم آقای کاشانی هرشب به ما تمرین خط می‌داد.»
حبیب‌ا... تا قبل از اینکه سراغ استاد و کلاس‌های خوش‌نویسی برود و به دلیل علاقه‌اش به این هنر کتاب «تعلیم خط» استاد اسماعیلی قوچانی را تهیه می‌کند. این کتاب شامل آموزش خطوط نستعلیق، شکسته، نسخ و ثلث است.

بامیان با تمدنی باستانی
بسیاری از مهاجران منطقه که فعالیت هنری داشتند، متولد یکی از ولایت‌های بامیان بودند و صبوری و آرامش در چهره‌هایشان نمود داشته است. حبیب‌ا... هم از این قاعده مستثنا نیست. او ساکنان بامیان را اهل هنر و ادبیات می‌داند و می‌گوید: «اگر به بامیان افغانستان سفرکنید. این ولایت را یکی از تمدن‌های دنیای قدیم خواهید دید. آثار باستانی زیادی در ولسوالی‌های مختلف بامیان وجود دارد. از جمله مجسمه‌های تخریب شده بودا، بند امیر، شهرغلغله، شهرضحاک، قلعه‌هاى «چهل برج» گوهرگین، کافرى، چهل دختران، چهل ستون و شهرشاهی بخشی از تاریخ باستانى این خطه و گواه آن است. داستان ضحاک ماردوش شاهنامه درباره شهرضحاک است. تخت رستم نیز در منطقه‌ای بین مزار و کابل به نام سمنگان یا توران زمین است و بار‌ها نام سمنگان در شاهنامه آمده است. تخت رستم نیز کاخی است در دل کوه و آتشکده آن روی کوه بزرگ سنگی بنا شده است. بزرگان بسیاری در این خطه رشد کردند. ابوریحان بیرونی، سنایی و غزنوی، متولد افغانستان و خراسان بزرگ هستند.
یونسکو چند سال پیش بامیان را به علت تمدن باستانی و شخصیت‌های بزرگ فرهنگی که دارد به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام معرفی کرد و جشنواره‌ها و همایش‌های زیادی در این ولایت برگزار شد. هنر به ویژه ادبیات بر روح و روان ساکنان این ولایت اثرگذاشته و باعث شده است انسان‌هایی صبور و آرام باشند. قدیمی‌ها همیشه می‌گفتند مردم بامیان از قدیم یا معلم می‌شدند یا در امور آموزشی فعالیت داشتند و به سواد و دانش اهمیت زیادی می‌دادند. جایی خواندم که زرتشت پیامبر نیز در همین‌جا ظهور کرد و بعد به سمت ایران آمد.»

هنر خوش‌نویسی ارج و قرب خود را از دست داد
با اینکه مدرک فوق ممتاز دارد، اما به دلیل مهاجر بودن نمی‌تواند در انجمن خوش‌نویسان تدریس کند و مغازه‌اش شده تنها جایی که سفارش خوش‌نویسی می‌گیرد و در ایام مختلف سال هم به علاقه‌مندان این هنر در گلشهر آموزش می‌دهد. حبیب‌ا... می‌گوید: «این مغازه تمام زندگی هنری من است. هم مدیر هستم و هم فراش. مشتری زیادی ندارم و با اینکه فضا کوچک است، ولی به علاقه‌مندان این هنر همین جا آموزش می‌دهم. با آمدن دستگاه‌های چاپ و سیستم‌های کامپیوتری دیگر هنر خوش‌نویسی ارج و قرب خود را از دست داده است. حبیب‌ا... قبل از اینکه مغازه را باز کند نام سیمرغ را برای آن انتخاب می‌کند. او می‌گوید: «سیمرغ برای مردم گلشهر معنا و مفهوم زیادی دارد. افزون بر این سیمرغ و کوه قاف افسانه و داستان محبوب من هستند.»
حبیب‌ا... در ادامه می‌خندد و می‌گوید: «البته آن‌ها که اینجا مرا می‌شناسند به جای آنکه فامیلم را صدا کنند مرا به نام مغازه‌ام صدا می‌کنند و می‌گویند آقای سیمرغ.»

بی‌همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود
اشعار عاشقانه و عارفانه زیادی را نوشته است، اما یک دوبیتی از ابوسعید ابوالخیر را خیلی دوست دارد و برایمان می‌خواند: «سرمایه عمر آدمی یک نفس است/ آن یک نفس از برای یک هم نفس است/ با هم نفسی گر نفسی بنشینی/ مجموع حیات عمر آن یک نفس است» غزل «بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود» از مولانا هم بار‌ها تمرین کرده و نوشته است. حبیب‌ا... می‌گوید: «سوره حمد، آیه سوم سوره طلاق و آیه ۵۲ سوره زمر را هم بسیار نوشتم و تابلو‌های آن را دارم.»
در پایان از استادانش تشکر می‌کند و خوش‌نویسی را در یک جمله این‌گونه تعریف می‌کند: «خوش‌نویسی روح و جان من است. در ایام کرونا که مغازه تعطیل بود دلم برای خوش‌نویسی تنگ شده بود. خوش‌نویسی عشق، روح و روان من است اگر نباشد من نیستم.»
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->