نامه شاگرد سپاسگزار به آقای آموزگار: معلم ازیزم عض شما بسیار عاموخطم! اعلام جرم دادستانی تهران علیه افرادی که مطالب کذب درباره پرونده نیکا شاکرمی منتشر کردند آیا زن باید برای کار در خانه حقوق بگیرد؟ بررسی دلایل تمرکز نداشتن دانش‌آموزان | چرا فرزندم حواس پرت است؟ اختلال بیش فعالی حتی در ۵۰ سالگی افزایش مهاجرت پرستاران مشهدی از فروردین ۱۴۰۳ تاکنون ۸ روغن گیاهی که به درمان شوره سر کمک می‌کند فواید فوق‌العاده و بی نظیر روغن زرده تخم مرغ برای سلامت مو + طرز تهیه آن قطار مشهد-تهران پس از رفع نقص لوکوموتیو به حرکت خود ادامه داد (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳) چگونه سینک آشپزخانه را بدون مواد شوینده شیمیایی تمیز و درخشان کنیم؟ راهی تضمینی برای دفع مورچه از خانه مصرف بیش‌ازحد مواد قندی و شیرین، کارایی انسولین در بدن را ضعیف می‌کند مصرف این ۴ ماده غذایی برای مردان ضروری است پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (١٢ اردیبهشت ١۴٠٣) | اواخر هفته، خراسان رضوی و مشهد بارانی می‌شود افزایش حقوق ۱۴۰۳ بازنشستگان تأمین اجتماعی و مستمری‌بگیران، امروز به تصویب رسید + جزئیات (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳) ابلاغ مصوبه ارائه خدمات پزشکی رایگان به کودکان کمتر از ۷ سال (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳) جلوگیری از ۱۳۰ سقط جنین به‌همت مرکز «نفس» در شهرستان قوچان تعرفه ویزیت پزشکان بخش خصوصی در سال ۱۴۰۳ اعلام شد
سرخط خبرها

از اضطراب کرونا تا روزگار ملا‌ل‌آور

  • کد خبر: ۲۷۳۴۰
  • ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۸:۵۳
از اضطراب کرونا تا روزگار ملا‌ل‌آور
آیا وضعیتی که در روز‌های شیوع کرونا تجربه کردیم به فلسفه‌ورزی ختم می‌شود؟
عاطفه همایونی/شهرآرانیوز- اگر اکنون این بخت را دارید که به‌جای اضطراب، احساس ملال می‌کنید، کار فیلسوفان را انجام دهید؛ از فرصت استفاده کنید و به درونتان بنگرید.

با گذشت چندین هفته از شیوع ویروس کرونا و قوانین فاصله‌گذاری اجتماعی و قرنطینه، خیلی‌ها از حالت اضطراب شدید به وضعیتی ملال‌آور و آزاردهنده رسیده‌اند. در‌حالی‌که اضطراب و دلهره از کرونا، اقدامات دولت‌ها و احتمال بیماری ادامه دارد، بی‌قراری‌های روزمره هم افزایش یافته است. آیا سریال دیگری برای تماشا‌کردن باقی مانده است؟
خانه را تمیز کرده‌اید؟ دوباره کتاب‌هایتان را در قفسه‌ها چیده‌اید؟ چندین‌بار لباس‌هایتان را دسته‌بندی کرده‌اید و.... آیا به انتهای اینترنت رسیده‌اید؟ با وجود اینکه شاید مایل باشید، جایی نمی‌توانید بروید، آن هم با وسیله نقلیه‌ای که پر از سطوح آلوده است. تمام تبلیغات سرگرم‌کننده حالا به‌طرز وحشتناکی از واقعیت‌های فعلی ما جدا شده‌اند. خبر‌ها همه بد هستند.
 
کافه‌ها و رستوران‌ها تعطیل‌اند. اعضای خانواده شما تمام روز یک‌جا جمع شده‌اند و یکدیگر را کلافه می‌کنند. به‌تعویق افتادن برنامه‌های زندگی، بی‌پایان و خسته‌کننده شده است. اکنون شما از شنیدن «پایین آوردن منحنی»، «از بین بردن ویروس» و «دولت‌ها باید اقدامات بیشتری انجام دهند» عصبی و کلافه می‌شوید. اگر در شهر زندگی می‌کنید، از پنجره خانه‌تان خیابان‌ها را می‌بینید که خالی و بی‌جان شده‌اند. شاید زمان‌هایی که در اتاقتان قدم می‌زنید، به این فکر کرده باشید که آیا چیزی به اسم «مرگ بر اثر ملال» هم وجود دارد؟ باید بگویم بله، وجود دارد.

جورج سندرز، بازیگر برجسته فیلم «همه‌چیز درباره ایو»، سه یادداشت خودکشی از خود به‌جا گذاشته بود. در یکی از آن‌ها نوشته بود: «جهان عزیز! من اینجا را ترک می‌کنم؛ چون حوصله‌ام سررفته است. احساس می‌کنم به اندازه کافی زندگی کرده‌ام. من شما را با نگرانی‌هایتان در این فاضلاب دل‌انگیز تنها می‌گذارم. موفق باشید.»

این توصیف جهان است از دید یک بازیگر و شاعر ملول در سال۱۹۷۲. اکنون در اوایل سال ۲۰۲۰ هستیم. گُسل‌های اجتماعی و اقتصادی بی‌رحمانه آشکار شده‌اند. کارکنان در معرض خطر هستند. اخراج و تعدیل موقت، غیرقانونی است، اما به‌هرحال اتفاق می‌افتد. کارکنان مراقبت‌های بهداشتی و کارکنان صنعت نفت ترسیده‌اند. خدمتکاران، نظافت‌چی‌ها، کارمندان هواپیمایی و کسانی که در زمینه‌های فرهنگی فعالیت می‌کنند، نیز بلاتکلیف هستند. این بحران اقتصادی ممکن است بسیار بدتر از رکود بزرگ باشد.
 
ما بین ترس‌های فلج‌کننده، بی‌تفاوتی بی‌پروا و عصبیتی تب‌دار -که از پریشان‌کننده‌ترین حالت‌های ملال است- در نوسان هستیم. انگار اکنون همان زمانی است که داگلاس آدامز با صحبت از ملال جاودانگی، آن را «زمان طولانی و تاریک چای عصرانه روح» نامیده است. از منظر دیگران، این وضعیت یک آشفتگی آرام درونی است که در آن همه‌چیز آغاز می‌شود، اما هیچ‌چیز پیش نمی‌رود؛ حالتی که روح خودش را از دورن متلاشی می‌کند. حدود ۲۰۰ سال پیش، آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، با بینشی ظریف گفت که «ملال، شرایط خاص دنیای مدرن است.» منظور او البته این نیست که مردم قبل از اوایل قرن۱۹م در اروپایی به‌نسبت مرفه دچار ملال نشده باشند. آنچه او می‌گوید، این است که شرایط دنیای جدید امکان ملال را افزایش می‌دهد؛ پناهگاهی مطمئن، غذای کافی برای خوردن، اوقات فراغت، انگیزه‌های فرهنگی (و نبود آن) و درنهایت امکان تعمق درباره هویت فردی در یک جهان بی‌تفاوت.

ما مجبوریم صبر کنیم و منتظر بمانیم تا ویزای آزادی‌مان صادر شود. اکنون ما منتظر تصمیمی هستیم که معلق مانده و به تعویق افتاده است. مهارت‌های جدید برای غلبه بر این شرایط، روز‌به‌روز ناامیدانه‌تر و درعین‌حال خلاقانه‌تر می‌شوند. ورزش که برای بسیاری یک سرگرمی بزرگ بود، حالا از بین رفته است. شبکه‌های تلویزیونی و رادیو دیگر محتوایی ندارند که به آن متوسل شوند. هیچ فوتبالی برای پر کردن روز‌های ما وجود ندارد. تئاتر‌ها و سینما‌ها تاریک مانده‌اند. ساعت‌های شاد، دیدار‌های آنلاین و لایو اینستاگرام، اجرا‌های کنسرت و نمایشنامه‌خوانی‌های آنلاین، جایگزین واقعیت شده‌اند و این اتفاق بدی نیست، اما همه ما باز دل‌تنگ کنار هم بودن هستیم.

برای بسیاری از مردم جهان، در دهه‌های اخیر، مصرف‌گرایی و نیرو‌های بازار، موقعیتی را ایجاد کرده‌اند تا از ملال نئولیبرالی درآمد کسب کنند. این شیوه به دلیل فناوری و رابط‌های تعاملی آن که سرگرمی‌های کوتاه‌مدتِ سودآور به‌وجود می‌آورند، بسیار زیاد شده است. هرگاه انگیزه‌ای ناکام بماند، میل و خواستی فوری و جدید برای تسکین آن جایگزین می‌شود و این چرخه همین‌طور ادامه پیدا می‌کند. اسکرول کردن، توئیت کردن، خرید کردن، لایک کردن و پست گذاشتن با هم ترکیب می‌شوند تا آگاهی ما را به بردگی درآورند. تورستن وبلن، اقتصاددان آمریکایی، براساس تحلیل اوقات فراغت طبقه بالادست آمریکا در قرن ۲۰ معتقد است که تجربه ملالِ موقتی هم اعتیادآور است و هم تجملی به‌حساب می‌آید. برای مقابله با این گرایش نوظهور در مدرنیته، حتی پیش از فناوری‌های امروزی، شوپنهاور و بعد‌ها دیگر فیلسوفان اروپایی (به‌ویژه کی‌یرکگور وهایدگر) ملال را به عنوان یک معضل پیچیده فلسفی تحلیل کردند. بینشی درباره زندگی و معنای آن وجود دارد که در نتیجه تجربه دردناک یا ملال‌انگیز، احساس بی‌انگیزگی به‌دست می‌آید.

پوستری در مترو برلین وجود داشت که روی آن نوشته بودند: «ملال، منبع الهام فلسفه‌ورزی است.» شکل امروزی این جمله همان تصویری است که در فضای مجازی منتشر شد؛ یک جوان از پنجره اتوبوس به بیرون خیره شده و در توضیح این عکس آمده است: «اتوبوس، مدرسه عالی فلسفه.»

همه فیلسوفان ملال‌اندیش اعتقاد دارند که بی‌حوصلگی در نهایت باعث تهذیب و کمال می‌شود، تجربه دردناکی که مانند میرایی و مرگ، ذهن را تربیت و تقویت می‌کند. ازآنجاکه همه ما به برآورده شدن میل و انگیزه‌مان اعتیاد داریم، درمان آن روند سختی خواهد داشت. ممکن است مدل‌های پزشکی برای این اعتیاد به ما کمکی نکنند؛ چون این کارِ فلسفه است.
فیلسوف هری فرانکفورت معتقد است کسانی وجود دارند که معتاد خودخواسته (willing addict) نامیده می‌شوند؛ کسانی که به‌جای تجربه و تحمل تضاد میان میل مرتبه اول (من ایکس را می‌خواهم) و خلاف آن، میل مرتبه دوم (من نمی‌خواهم که ایکس را بخواهم) در عوض به تناسبی میان این دو دست می‌یابند.
 
زندگی یک فرد با عملکرد بالا در جامعه سرمایه‌داری، با تمایلات مثبت مرتبه اول (یک رژیم غذایی مناسب، ورزش منظم، اهداف شغلی پایدار، فداکاری برای خانواده و...) می‌تواند یک زندگی سعادتمند یا نسخه مصرف‌گرایانه ما از سعادت ارسطویی (اودایمونیا) شناخته شود؛ یک زندگی پربرکت و رضایت‌بخش، هر چند که غالباً بدون تفکر درباره ابدیت و جاودانگی است؛ تفکری که یونانیان باستان تصور می‌کردند برای سعادت واقعی ضروری است. در نقطه مقابل، معتاد خودخواسته هرچند دارای همان ساختار ذهنی و تمایلات است، امیال مرتبه دوم او (که به باور فرانکفورت امیال بیشتر انسانی ما هستند)، امیال مضر مرتبه اول را رد نمی‌کنند (من ایکس را می‌خواهم و میل دارم که ایکس را بخواهم).

ملال، اما این تضاد را با یک نوع درگیری روانی بین این دو دستور وارونه می‌کند. ملال همان‌طور که آدام فیلیپس، روان‌کاو، می‌گوید: «تمایلی متناقض برای یک خواسته» است. غیاب میل مرتبه اول (من کاری ندارم که بخواهم انجام دهم) توسط میل مرتبه دوم برای داشتن یکی (من واقعاً آرزو می‌کردم کاری می‌داشتم که بخواهم انجام دهم) به افسوسی تبدیل می‌شود، از این‌رو بی‌قراری ناآشنا و اضطراب از ملال، سبب می‌شود هر نوع میل مرتبه اول -حتی اگر خوراکی بی‌خاصیت باشد- این بی‌قراری را البته فقط به‌طور موقت تسکین دهد.

بنابراین، همان‌طور که شوپنهاور می‌گوید، ملال «خطوط ناامیدی واقعی را بر چهره می‌اندازد.» به موقعیت این افراد فکر کنید و خودتان را جای آن‌ها قرار دهید: یک زندانی حبس ابد، یک سرباز آماده و منتظر، فرد مبتلا به بی‌خوابی تحمل‌ناپذیر، نوجوانی در یک سفر خانوادگی اجباری یا یک کارگر بیکار. این ملالِ واقعی است، حتی خوشبخت‌ترین فرد در بین ما نیز مطمئناً بخش‌هایی در شغلش دارد که چیزی جز یک کار ملال‌آور نیست. ملال فقط تابعی از راحتی نسبی و اوقات فراغت نیست. اساساً، جنبه‌ای از شرط اصلی وجود در جهان است. ما معمولا به اندازه کافی برای این موضوع وقت نمی‌گذاریم؛ البته زندگی یک هدیه شگفت‌انگیز است، اما دشواری‌های خودش را هم دارد؛ هدیه و نعمتی که هیچ‌یک از ما از پیش آرزو نمی‌کردیم، بلکه بر ما تحمیل شده است.

مارتین هایدگر درباره این پرتاب شدن به زندگی می‌گوید: «ما ناگهان، بدون بحث و تصمیم‌گیری، خود را در این جهان می‌یابیم.»
اگر ما همیشه در پاسخ به احساس تنهایی یا ملال، فرار را بر قرار ترجیح دهیم، تنها تضاد روانی جدیدی برای خود درست می‌کنیم و فرصت‌های جدیدی را برای بازار سرمایه‌داری ممکن می‌سازیم. اگر ملال فعلی شما منجر به تأمل فلسفی نمی‌شود و درعوض به اَشکال جدید مصرف‌گرایی ختم می‌شود، فرصت مغتنم ملال را از دست داده‌اید و تسلیم نظام سرمایه‌داری فعلی شده‌اید.

ملال بخش انکارناپذیر روزمرگی‌های ماست. ملال، واقعیت زندگی ا‌ست. هنگامی که مجبورید به مقابله با آن بپردازید، واقعاً با درس‌های آن درباره میل و خودخواهی روبه‌رو شوید. آن‌گاه جهان با وضوح بیشتری پیش چشمتان نمایان می‌شود، حتی اگر زمان بسیار کند پیش برود. از این گذشته، درواقع ملالی که به فلسفه منجر می‌شود، معلم ظالم، اما مهربان ماست. اگر به اندازه کافی خوش‌شانس هستید که هم‌اکنون احساس ملال می‌کنید و در تلاش نیستید تا اهدافتان را برآورده سازید یا فقط زنده بمانید، راهی برای مالیخولیای درون یا گریز به محرک‌های جدید باز نکنید. بار حضورتان در جهان را در آغوش بگیرید. شما نمی‌توانید از خود فرار کنید، اما می‌توانید شرایط امکان خود را بررسی کنید.

البته هیچ‌کس، حتی هایدگر، هم نمی‌تواند در تمام مدت با احساس وحشت وجودی کنار بیاید. همه ما نیاز داریم گاهی از این افکار فرار و ذهنمان را منحرف کنیم. ما با اشتیاق به‌دنبال تعامل و اهدافمان هستیم و به‌راستی که بدون آن‌ها زندگی از معنا تهی می‌شود. اما ملال همچنان دری به سوی خرد باقی می‌ماند؛ دری که به‌سوی رستگاری و در عین حال به سوی عذابی برزخی است و تنها به دست خودتان باز می‌شود و همان‌طور که ساموئل بکت اشاره می‌کند: «من نمی‌توانم ادامه دهم، من ادامه خواهم داد.» انتخاب دیگری وجود ندارد. مادربزرگ من همیشه درباره رنج انسان می‌گفت: «این روز‌ها همه ما درون یک قایق هستیم؛ قایقی بی‌‎مقصد، شناور روی سطح آب.» بله، مادر من هم یک فیلسوف بود که از ملال، پنجره‌ای رو به خرد باز می‌کرد.
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->