اولین سوگواره «اخت‌الرضا(س)» در میدان شهدای مشهد برگزار شد مشهد، میزبان کنگره بزرگداشت ۱۸ هزار شهید خراسان رضوی برگزاری شب‌شعر کریمه‌اهل‌بیت(ع) با مشارکت بنیاد بین‌المللی امام‌رضا(ع) در شهر قم سی‌ودومین اجلاس سراسری نماز برگزار می‌شود | فناوری‌های نوین در خدمت ترویج نماز بیش از ۳ هزار و ۷۰۰ شهید روحانی در دفاع مقدس تقدیم انقلاب کردیم عیادت خادمان امام رضا(ع) از کودکان بیمار + فیلم زائران مکه امکان نزدیک‌شدن به کعبه را ندارند + علت دیدار و گفتگوی قالیباف با آیات عظام جوادی آملی و مکارم شیرازی شهید هاشمی‌نژاد در برابر کوه‌های فتنه و امواج سهمگین فتنه‌گران ایستادگی کرد درگذشت شیخ‌القراء مسجدالنبی(ص) در ۹۰سالگی زیارت‌نامه و اعمال روز وفات حضرت معصومه(س) برگزاری محفل شعر «خواهر خورشید» در شب سالروز رحلت بانوی کرامت در حرم مطهر امام‌رضا(ع) تخصیص ۵ هزار سهمیه حج تمتع به ایثارگران در سال ۱۴۰۵ مشهد، محله عبادی و یادگار ۲ برادر شهیدی که تاریخ را جاودانه کردند آغاز پویش ملی «سلام بر ملیکه ایران» در ایام سالگرد رحلت حضرت فاطمه معصومه(س) رقابت ۴۵۰ شرکت کننده در چهل‌وهشتمین دوره مسابقات سراسری قرآن کریم برادر! شمعِ اشک افروخت خواهر وفات یا شهادت در مسیر یاری امام؟ همکاری ۶۶٠ مسجد در مشهد با مدیریت شهری در اجرایی شدن طرح «ترنم زندگی»
سرخط خبرها

اسیر عشقم چنان که دانی

  • کد خبر: ۲۹۴۳۸۳
  • ۲۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۰
اسیر عشقم چنان که دانی
دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

خواهر برادری یکی از عجیب غریب‌ترین حس‌های دنیاست، تو یک نفر را دوست داری، ولی گاهی یک شرمی که نمی‌دانی ریشه اش کجاست مانع می‌شود که همه حرف دلت را به او بگویی. یک وقت‌هایی دلت ضعف می‌رود که به خواهرت بگویی: میدی من روسری تو اتو کنم؟ میشه من موهاتو برس بکشم؟ میشه برای یخچالت من خرید کنم؟ و از هزاران «میشه»‌ای که از دلت می‌گذرد یکی دوتایش را می‌گویی و برق چشم هایش را که می‌بینی به خودت می‌گویی مگر چقدر زنده ای، مگر چقدر عمر می‌کنی؟ میشه‌ها را نپرس و انجام بده.

باز دلت طاقت نمی‌آورد و هی خودت را می‌خوری. برای نوشتن این ستون به چندتا از رفقایم پیام دادم که مطالعه میدانی کرده باشم و فقط یک سؤال پرسیدم؛ مجید! علی! مهدی! مرتضی! عطا! سجاد! مسعود! شما هم شبی که خواهرتان عروس شد یک گوشه خلوت پیدا کردید و از گریه عر زدید؟ و پاسخ این بود: آره، آره حاجی داغون شدم. آخ آخ نگم برات؛ و من با این جواب‌ها هم باز اشکی شدم.

او برادرش را که وارد یک بازی کثیف سیاسی کردند دلش گرفت. دلش ریخت. یک روز برادرش همه را جمع کرد و گفت باید بروم، نخست وزیر شده ام، باید بروم پایتخت، بعد به همه گفت برایم گریه کنید، بعد آرام زیر لب گفت: داداش خودتون گفتین پشت سر مسافر گریه نکنید. گفت آن مال مسافرانی است که بر می‌گردند ولی من بر نمی‌گردم من را می‌کشند. 

توی دلش انار پاره شد. برادر را که راهی کرد، یک مدتی ماند توی شهر، دید دلش طاقت نمی‌آورد، دلش برای غذا درست کردن و پیراهن شستن برای برادرش تنگ شده بود. برای آن تن صدا، آن لبخندها، آن نوازش ها. رخت و لباس هایش را جمع کرد، کاروانی را هماهنگ کرد و راه افتاد، دلش تنگ برادر بود. زیر کدام درخت انار در ساوه نشست و آن درخت برای درخت‌های دیگر چه از حرف‌های دختر گفت که از آن روز همه انار‌های ساوه دلشان خون شد.

دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت. مزارش شد حرم اهل بیت. حرم فاطمه معصومه (س) در قم. رابطه خواهر و برادر دیگری را هم در کربلا می‌شناسم که خیلی همدیگر را دوست داشتند. برادر ماند. خواهر راهی اسارت شد. من نمی‌توانم خیلی روضه بخوانم. خودتان تصنیف کاروان بنان را دانلود کنید گوش کنید. انگار روضه وداع آن برادر و خواهر است. با ما بودی. بی ما رفتی. چون بوی گل به کجا رفتی. تنها ماندم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->