عزاداری خادمان امام‌رضا(ع) در سالروز رحلت حضرت معصومه(س) از کتاب «عالم آل محمد، الامام علی بن موسی‌ الرضا (ع)» در حرم مطهر رضوی رونمایی شد اسیر عشقم چنان که دانی حضرت معصومه (س)، الگوی نقش‌آفرینی اجتماعی زنان در جامعه است حامی ولایت، شفیعه محشر | ویژگی‌های زن در سیره حضرت فاطمه معصومه (س) پانزدهمین اجلاسیه شهدای وحدت ۲۶ مهرماه در مشهد برگزار می‌شود نماز، مهم‌ترین قیام برای خدا با نماز به خداوند نزدیک‌تر شویم برپایی محفل قرآنی تلاوت رضوی ویژه میلاد امام حسن عسکری (ع) اعلام ویژه‌برنامه‌های حرم مطهر رضوی در سالروز وفات حضرت معصومه(س) (۲۲ مهر ۱۴۰۳) پیکر شهید «نیلفروشان»، دوشنبه ۲۳ مهر در مشهد تشییع خواهد شد ۲ هزار نفر از اعضای هیئات مذهبی مشهد راهی شهر مقدس قم شدند +فیلم اهدای ۵۲ دستگاه ویلچر برقی به توانیابان خراسان جنوبی امیر شجاع و غیرتمند* | یادی از سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد از فرماندهان سرشناس ارتش دروغ، سرآغاز همه بدی‌ها ایجاد شبکه عظیم تبلیغاتی و تعلیماتی جهانی | مروری بر خدمات ارزشمند امام حسن عسکری (ع) در ترویج اسلام تولیت آستان قدس رضوی: اساتید با دانشجویان، صرف‌نظر از هر ظاهر و نظری، ارتباط مؤثر برقرار کنند| آمادگی حرم امام‌رضا(ع) برای میزبانی از کنفرانس‌های علمی تشریح ویژه برنامه‌های حرم مطهر رضوی برای میلاد امام حسن عسکری(ع) رئیس اداره عقیدتی سیاسی ستاد ارتش جمهوری اسلامی: خانواده شهدا چشم و چراغ این ملت هستند و این چراغ باید روشن بماند
سرخط خبرها

اسیر عشقم چنان که دانی

  • کد خبر: ۲۹۴۳۸۳
  • ۲۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۰
اسیر عشقم چنان که دانی
دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت.

خواهر برادری یکی از عجیب غریب‌ترین حس‌های دنیاست، تو یک نفر را دوست داری، ولی گاهی یک شرمی که نمی‌دانی ریشه اش کجاست مانع می‌شود که همه حرف دلت را به او بگویی. یک وقت‌هایی دلت ضعف می‌رود که به خواهرت بگویی: میدی من روسری تو اتو کنم؟ میشه من موهاتو برس بکشم؟ میشه برای یخچالت من خرید کنم؟ و از هزاران «میشه»‌ای که از دلت می‌گذرد یکی دوتایش را می‌گویی و برق چشم هایش را که می‌بینی به خودت می‌گویی مگر چقدر زنده ای، مگر چقدر عمر می‌کنی؟ میشه‌ها را نپرس و انجام بده.

باز دلت طاقت نمی‌آورد و هی خودت را می‌خوری. برای نوشتن این ستون به چندتا از رفقایم پیام دادم که مطالعه میدانی کرده باشم و فقط یک سؤال پرسیدم؛ مجید! علی! مهدی! مرتضی! عطا! سجاد! مسعود! شما هم شبی که خواهرتان عروس شد یک گوشه خلوت پیدا کردید و از گریه عر زدید؟ و پاسخ این بود: آره، آره حاجی داغون شدم. آخ آخ نگم برات؛ و من با این جواب‌ها هم باز اشکی شدم.

او برادرش را که وارد یک بازی کثیف سیاسی کردند دلش گرفت. دلش ریخت. یک روز برادرش همه را جمع کرد و گفت باید بروم، نخست وزیر شده ام، باید بروم پایتخت، بعد به همه گفت برایم گریه کنید، بعد آرام زیر لب گفت: داداش خودتون گفتین پشت سر مسافر گریه نکنید. گفت آن مال مسافرانی است که بر می‌گردند ولی من بر نمی‌گردم من را می‌کشند. 

توی دلش انار پاره شد. برادر را که راهی کرد، یک مدتی ماند توی شهر، دید دلش طاقت نمی‌آورد، دلش برای غذا درست کردن و پیراهن شستن برای برادرش تنگ شده بود. برای آن تن صدا، آن لبخندها، آن نوازش ها. رخت و لباس هایش را جمع کرد، کاروانی را هماهنگ کرد و راه افتاد، دلش تنگ برادر بود. زیر کدام درخت انار در ساوه نشست و آن درخت برای درخت‌های دیگر چه از حرف‌های دختر گفت که از آن روز همه انار‌های ساوه دلشان خون شد.

دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت. مزارش شد حرم اهل بیت. حرم فاطمه معصومه (س) در قم. رابطه خواهر و برادر دیگری را هم در کربلا می‌شناسم که خیلی همدیگر را دوست داشتند. برادر ماند. خواهر راهی اسارت شد. من نمی‌توانم خیلی روضه بخوانم. خودتان تصنیف کاروان بنان را دانلود کنید گوش کنید. انگار روضه وداع آن برادر و خواهر است. با ما بودی. بی ما رفتی. چون بوی گل به کجا رفتی. تنها ماندم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->