از فلکه آب تا «الرمادیه ۲» | ناگفته‌های مترجم مشهدی صلیب سرخ در اردوگاه اسرای ایرانی آغاز فعالیت حوزه علمیه خراسان رضوی در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ مشهد؛ میزبان همایش «هوش مصنوعی و اعتاب مقدسه» برپایی بزرگ‌ترین موکب آستان قدس رضوی برای خدمت به زائران امام رضا (ع) در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ اجرای برنامه فرهنگی در میدان شهدا و چهارراه دانش مشهد در دهه آخر صفر ۱۴۰۴ تاریخ شهادت امام حسن مجتبی (ع) هفتم یا ۲۸ ماه صفر است؟ ناگفته‌هایی از تشکیل نخستین اردوگاه اسرای ایرانی مدیر عامل موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس: به حوزه آزادگان آنگونه که باید پرداخته نشده است آزادگان؛ درس‌رفتاری برای روز‌های سخت ایران زیارت مجازی ویژه شیعیان جهان در دهه پایانی ماه صفر مددجویان آسایشگاه شهید فیاض‌بخش مشهد میهمان آستان مقدس امام رضا(ع) شدند بازگشت ۸۰ درصدی زائران اربعین خراسان رضوی | ۲۸۳ هزار نفر در سماح ثبت‌نام کردند شمار آزادگان خراسان رضوی بیش از ۳ هزار نفر است | حضور یک بانو میان آزادگان جهاد در جهنم اسارت | پای صحبت آزادگانی که از عقاید خود کوتاه نیامدند کتیبه‌های جدید در حرم مطهر امام رضا(ع) به مناسبت دهه آخر صفر نصب شد روایاتی از کابوس‌هایی که آزادگان هر شب می‌بینند شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی: آزادگان تاریخ مقاومت را بازنویسی کردند میزبانی موکب کفشداران حرم رضوی از زائران پیاده دهه آخر صفر در منطقه مُلک‌آباد مشهد پیام قدردانی وزیر کشور از مردم و دست‌اندرکاران مراسم اربعین حرم امام رضا(ع) در سوگ دهه آخر صفر سیاه‌پوش شد | طنین اشعار آیینی و القاب رضوی بر ایوان‌ها و صحن‌ها
سرخط خبرها

اسیر عشقم چنان که دانی

  • کد خبر: ۲۹۴۳۸۳
  • ۲۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۰
اسیر عشقم چنان که دانی
دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

خواهر برادری یکی از عجیب غریب‌ترین حس‌های دنیاست، تو یک نفر را دوست داری، ولی گاهی یک شرمی که نمی‌دانی ریشه اش کجاست مانع می‌شود که همه حرف دلت را به او بگویی. یک وقت‌هایی دلت ضعف می‌رود که به خواهرت بگویی: میدی من روسری تو اتو کنم؟ میشه من موهاتو برس بکشم؟ میشه برای یخچالت من خرید کنم؟ و از هزاران «میشه»‌ای که از دلت می‌گذرد یکی دوتایش را می‌گویی و برق چشم هایش را که می‌بینی به خودت می‌گویی مگر چقدر زنده ای، مگر چقدر عمر می‌کنی؟ میشه‌ها را نپرس و انجام بده.

باز دلت طاقت نمی‌آورد و هی خودت را می‌خوری. برای نوشتن این ستون به چندتا از رفقایم پیام دادم که مطالعه میدانی کرده باشم و فقط یک سؤال پرسیدم؛ مجید! علی! مهدی! مرتضی! عطا! سجاد! مسعود! شما هم شبی که خواهرتان عروس شد یک گوشه خلوت پیدا کردید و از گریه عر زدید؟ و پاسخ این بود: آره، آره حاجی داغون شدم. آخ آخ نگم برات؛ و من با این جواب‌ها هم باز اشکی شدم.

او برادرش را که وارد یک بازی کثیف سیاسی کردند دلش گرفت. دلش ریخت. یک روز برادرش همه را جمع کرد و گفت باید بروم، نخست وزیر شده ام، باید بروم پایتخت، بعد به همه گفت برایم گریه کنید، بعد آرام زیر لب گفت: داداش خودتون گفتین پشت سر مسافر گریه نکنید. گفت آن مال مسافرانی است که بر می‌گردند ولی من بر نمی‌گردم من را می‌کشند. 

توی دلش انار پاره شد. برادر را که راهی کرد، یک مدتی ماند توی شهر، دید دلش طاقت نمی‌آورد، دلش برای غذا درست کردن و پیراهن شستن برای برادرش تنگ شده بود. برای آن تن صدا، آن لبخندها، آن نوازش ها. رخت و لباس هایش را جمع کرد، کاروانی را هماهنگ کرد و راه افتاد، دلش تنگ برادر بود. زیر کدام درخت انار در ساوه نشست و آن درخت برای درخت‌های دیگر چه از حرف‌های دختر گفت که از آن روز همه انار‌های ساوه دلشان خون شد.

دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت. مزارش شد حرم اهل بیت. حرم فاطمه معصومه (س) در قم. رابطه خواهر و برادر دیگری را هم در کربلا می‌شناسم که خیلی همدیگر را دوست داشتند. برادر ماند. خواهر راهی اسارت شد. من نمی‌توانم خیلی روضه بخوانم. خودتان تصنیف کاروان بنان را دانلود کنید گوش کنید. انگار روضه وداع آن برادر و خواهر است. با ما بودی. بی ما رفتی. چون بوی گل به کجا رفتی. تنها ماندم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->