اولین سوگواره «اخت‌الرضا(س)» در میدان شهدای مشهد برگزار شد مشهد، میزبان کنگره بزرگداشت ۱۸ هزار شهید خراسان رضوی برگزاری شب‌شعر کریمه‌اهل‌بیت(ع) با مشارکت بنیاد بین‌المللی امام‌رضا(ع) در شهر قم سی‌ودومین اجلاس سراسری نماز برگزار می‌شود | فناوری‌های نوین در خدمت ترویج نماز بیش از ۳ هزار و ۷۰۰ شهید روحانی در دفاع مقدس تقدیم انقلاب کردیم عیادت خادمان امام رضا(ع) از کودکان بیمار + فیلم زائران مکه امکان نزدیک‌شدن به کعبه را ندارند + علت دیدار و گفتگوی قالیباف با آیات عظام جوادی آملی و مکارم شیرازی شهید هاشمی‌نژاد در برابر کوه‌های فتنه و امواج سهمگین فتنه‌گران ایستادگی کرد درگذشت شیخ‌القراء مسجدالنبی(ص) در ۹۰سالگی زیارت‌نامه و اعمال روز وفات حضرت معصومه(س) برگزاری محفل شعر «خواهر خورشید» در شب سالروز رحلت بانوی کرامت در حرم مطهر امام‌رضا(ع) تخصیص ۵ هزار سهمیه حج تمتع به ایثارگران در سال ۱۴۰۵ مشهد، محله عبادی و یادگار ۲ برادر شهیدی که تاریخ را جاودانه کردند آغاز پویش ملی «سلام بر ملیکه ایران» در ایام سالگرد رحلت حضرت فاطمه معصومه(س) رقابت ۴۵۰ شرکت کننده در چهل‌وهشتمین دوره مسابقات سراسری قرآن کریم برادر! شمعِ اشک افروخت خواهر وفات یا شهادت در مسیر یاری امام؟ همکاری ۶۶٠ مسجد در مشهد با مدیریت شهری در اجرایی شدن طرح «ترنم زندگی»
سرخط خبرها

به سلامتی انگشتی که ماشه می‌کشد روی باطل

  • کد خبر: ۲۹۶۲۴۳
  • ۰۲ آبان ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۸
به سلامتی انگشتی که ماشه می‌کشد روی باطل
به هوش که آمد، اولین کاری که کرد دست هایش را از دو طرف بدنش بالا آورد و زل زد به دست هایش و اشک ریخت، هی می‌گفت الحمدا... فکر کردم هنوز توی حال ریکاوری است.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

به هوش که آمد، اولین کاری که کرد دست هایش را از دو طرف بدنش بالا آورد و زل زد به دست هایش و اشک ریخت، هی می‌گفت الحمدا... فکر کردم هنوز توی حال ریکاوری است. گفتم سعد آرام باش. دست هایت را چرا نگاه می‌کنی؟ گفت نگران سبابه ام بودم. انگشت ماشه، اگر قطع می‌شد چه؟ اگر دیگر نمی‌توانستم صلاح دستم بگیرم چه؟

الحمدا... هنوز سلامت است. نمی‌دانستم کلیه به عربی چی می‌شود ولی می‌خواستم بگویم مشتی ترکش موشک اسرائیل بی پدر نصف کلیه و کبدت را برده دنبال انگشت سبابه ای؟ کلیه را توی کلمه‌های کله ام پیدا نکردم و بی خیال شدم. دوسه روزی که گذشت، بهتر شد.

دکتر اجازه داده بود توی حیاط بیمارستان بیاید و سیگاری بگیراند. سعد عاشق سیگار‌های ایران بود، همان طور که دست لاله کرد و سیگاری روشن کرد گفت: دلم مشهد می‌خواد! گفتم: بریم. قوز کمرش را صاف کرد: واقعا؟! گفتم: فقط پاس نداری با هواپیمای باری بیهوش آوردنت. هوایی نمیشه رفت، باید زمینی بریم.
گفت بریم. میام. گفتم: ولی خیلی راهه اذیت میشی. گفت چند ساعت مثلا؟ گفتم دوازده ساعت. گفت: یعنی توی ایران شما میشه دوازده ساعت بدون جاده تکراری رانندگی کرد؟

گفتم: مسیر بیست و چهارساعته هم داریم و گفت حتما با ماشین بریم. مرخص که شد از پزشکش اجازه اش را گرفتم و راهی شدیم. توی مسیر از سال‌های مبارزه اش می‌گفت. از ملاقات یک بار با سیدحسن، از بی شرفی اسرائیل و چیز‌های دیگر.
خواب بود که به مشهد رسیدیم. توی خیابان امام رضا (ع) بودیم که زدم روی شانه اش. بیدار شد، گنبد را دید و انگار همه رودخانه‌های جهان از چشم هایش راه افتاد. من نمی‌دانم چه گذشت بینشان با امام، ولی این را شنیدم که از امام بابت سلامت انگشت سبابه اش تشکر کرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->