کشف ۱۳۶ کیلوگرم تریاک در مشهد (۱۵ آبان ۱۴۰۳) انفجار پالایشگاهی در «ازمیت» ترکیه ۱۰ زخمی برجای گذاشت (۱۵ آبان ۱۴۰۳) دستگیری ۲۰ فعال یک شرکت هرمی در مشهد (۱۵ آبان ۱۴۰۳) فوت دختر یازده‌ساله در کاشمر براثر ضرب‌وجرح بوده است در آغوش مرگ و در بند فقر: قصه تلخ کارگران سالن تشریح پزشکی قانونی توقیف پراید با راننده یازده‌ساله در اصفهان + عکس اعلام اولویت‌ها و هزینه اولیه حج ۱۴۰۴ جهانگیر: اجل مهلت نداد حکم شارمهد اجرا شود تهاتر بدهی‌های دارویی سازمان غذا و دارو و تأمین اجتماعی افراد تحصیل‌کرده کمتر به زوال عقل مبتلا می‌شوند بررسی یکی از علل سقط جنین در خانواده‌ها پیش‌بینی شروع پیک اول آنفلوانزا از اواخر آذر ۱۴۰۳ آغاز فاز جدید رتبه‌بندی معلمان از مهرماه ۱۴۰۴ تحول نظام سلامت در ایران در گرو هوش مصنوعی است این متن را با صدای آهسته بخوانید! پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (سه‌شنبه، ۱۵ آبان ۱۴۰۳) | کاهش دمای ۱۱ تا ۱۵ درجه‌ای در انتظار استان پرونده سرم‌های آلوده دیالیز روی میز دستگاه قضا ۱۰ درصد سالمندان «کم‌ماهیچگی» یا «تحلیل عضلانی» دارند کمبود معلم، مانعی بر سر راه آموزش باکیفیت در مدارس ابتدایی | ثبت‌نام ۹ میلیون دانش‌آموز در مقطع ابتدایی عملکرد پزشکی قانونی خراسان رضوی در شش ماه اول ۱۴۰۳ | ۱۶۱ مرگ داغ در بهار و تابستان کاهش ابتلای بانوان به سرطان پستان و تخمدان از جمله تأثیرات مثبت فرزندآوری است چرا گردشگران ایرانی فقط استانبول و آنتالیا را برای سفر انتخاب می‌کنند؟ تنها مکان مطمئن برای عرضه دارو «داروخانه» است کاهش تدریجی قد یکی از علائم پوکی استخوان است  کشف ۵۷ کیلوگرم زعفران تقلبی در طرقبه‌شاندیز (۱۵ آبان ۱۴۰۳) پایان رفاقت بیست‌ساله با قتل ناموسی در مشهد تداوم بارش باران در برخی استان‌ها (۱۵ آبان ۱۴۰۳) تزریق واکسن «روتاویروس» تا ۳ هفته آینده در سراسر کشور آخرین آمار بازماندگان از تحصیل در خراسان رضوی چقدر است؟ رسیدگی به اعتراضات پرونده‌های کد «۱۹» و «۵» آزمون‌های استخدامی آموزش و پرورش تا پایان آذرماه مردمی‌سازی، هدف اصلی در امر مبارزه با مواد مخدر در خراسان رضوی
سرخط خبرها

رنج‌های بزرگ نان‌آوران کوچک

  • کد خبر: ۳۰۲۲۴
  • ۲۴ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۳۹
رنج‌های بزرگ نان‌آوران کوچک
واقعیت‌هایی از قصه زندگی کودکانی که به امید کار راهی مشهد شده‌اند
الهام مهدیزاده/ شهرآرانیوز - سنی ندارند، نهایت ۱۱ یا ۱۲ سال، اما تلخی‌هایی که در زندگی چشیده‌اند، بیشتر از قدوقامتشان است. یکی برای فرار از آزار‌های عموی معتادش و کار سنگین در انبار گندم از اهواز به مشهد آمده است. آن یکی از وقتی یادش می‌آید با اسپند دودکردن نان‌آور مادرش بوده و خیال کرده اینجا اوضاع بهتر است. یکی هم به‌جای شیر و آغوش مادرانه، با تریاک خوابیده تا در چهارسالگی به کریستال برسد و ضایعات جمع کند. من هر ۳ را در مرکز نگهداری کودکان خیابانی و کار صدف مشهد دیده‌ام که تنها مرکز نگهداری کودکانی از این دست در شهر و استان است. دیروز هم روز جهانی مبارزه با کار کودکان کار بود. همین است که گفتم دست شما را هم بگیرم و بنشانمتان پای ۳ قصه واقعی.
یادآوری و بیان روز‌هایی که بر این ۳ نفر گذشته است، برایشان خیلی دشوار بود. میان هر جمله سکوتی طولانی بود و نگاهی که از زمین برداشته نمی‌شد.

بابای خوبی می‌شوم، نه مثل بابای خودم
روایت اول
اهوازی هستم و ۱۱ سال دارم. چهارساله که بودم پدرم به دلیل کریستالی که می‌کشید، در عالم توهم عمویم را جلو چشمان من به قتل رساند. آن روز را کامل به خاطر دارم. برای پدرم حکم ابد صادر شد و او تا آخر عمر در زندان است. همان سال مادرم تصمیم گرفت غیابی طلاق بگیرد.
من و فاطمه، خواهر دوساله ام، به مادربزرگم سپرده شدیم.
عموی دیگرم که خانه مادربزرگم زندگی می‌کرد، اعتیاد داشت. من را مجبور کرد در انبار گندم کار کنم و درآمدم را می‌گرفت برای خرید بخشی از موادش...
۶ ماه قبل رفتم ترمینال اهواز. ۱۰۰ هزارتومان از قبل داشتم که بلیت خریدم. به مشهد که رسیدم، اول رفتم حرم امام رضا (ع). چون می‌دانستم که اینجا هیچ کس را ندارم، همان اول به یکی از خادم‌های حرم گفتم که من پدر و مادری ندارم. من را به انتظامات حرم برد و از آنجا به همین مرکز آوردند. الان ۶ ماه است اینجا هستم. دوست ندارم دیگر به اهواز برگردم. می‌خواهم اینجا و در شلتر* بمانم. پسر‌های شلتر دارند کار یاد می‌گیرند، انگشترسازی، تعمیر خودرو و... من هم می‌خواهم اینجا کار یاد بگیرم، خودم پول داشته باشم و بزرگ بشوم.
من عاشق درس خواندنم. اگر اینجا بمانم هم درس می‌خوانم، هم کار می‌کنم. دوست دارم چشم پزشک بشوم. فقط تو را خدا من را به اهواز برنگردانید. اگر برگردانید، دوباره می‌آیم مشهد. من یک آرزو هم دارم که پدر خوبی شوم. اگر بزرگ شدم، بابای خوبی می‌شوم، نه بداخلاق نه معتاد.
روایت دوم
روایت دوم، مانده‌های داستان سیدمحمد است که مدیر مرکز صدف برایمان گفته است.
سیدمحمد از آن بچه‌هایی است که با این سن کم کلی آسیب دیده است. برای همین خواستم از گذشته او چیزی نپرسید. سیدمحمد را بعد از قتلی که پدرش انجام می‌دهد، به خانه مادربزرگش می‌فرستند، اما عموی معتادش همیشه او را کتک می‌زند. نمی‌دانم متوجه مو‌های سر و دست‌های این بچه شدید یا نه؟ عموی این بچه برای کار کشیدن از سیدمحمد به دفعات او را با سیم داغ کرده است. رد این داغ‌ها روی دست و بخش‌هایی از سرش هنوز مانده است. ببینید یک بچه چقدر می‌تواند آزار ببیند که خودش تصمیم بگیرد به دورترین نقطه از شهر و جایی که زندگی می‌کند پناه ببرد. سرنوشت این بچه‌های معصوم و بی پناه را هر کس که می‌شنود تا چند ساعت گیج گیج است. یک بار با پسرم تلفنی صحبت می‌کردم. حواسم نبود که یکی از بچه‌ها داخل اتاق است. به پسرم گفتم: «بابا چیزی نمی‌خوای؟ قربون شکلت، من کار دارم. هرکاری داری زود بگو.» وقتی قطع کردم آن پسر بچه‌ای که داخل اتاق بود گفت: «کاش من هم بابایی مثل شما داشتم. خوش به حال پسرتان.» این حرفش من را آتش زد.
* خانه امن یا شلتر یا سرپناه، مکانی محرمانه است که برای پناه گرفتن افراد از عواملی که برای آن‌ها خطرساز هستند، مانند خشونت خانگی و مزاحمان استفاده می‌شود.
رنج‌های بزرگ مردان کوچک
می‌خواستم پول جمع کنم برای مادرم ببرم
روایت اول
من از تهران به مشهد آمده ام. می‌خواستم بیایم حرم امام رضا (ع) تا از او بخواهم کمک کند پولی در بیاورم و بتوانم با مامانم زندگی کنم. بابام باربر بازار شوش است. هرچه درمی آورد، خرج موادش می‌کند. بعضی از روز‌ها به مامانم ۱۰ تومان می‌داد و می‌گفت: «با همین ۱۰ تومن خرج همه رو بده.» مگه الان با ۱۰ تومن می‌شه زندگی کرد؟! اگر بگذارند با همین دست فروشی خرج خودم و مادرم را درمی آورم. به خدا خانوم... به خدا می‌خواستم در مشهد پول جمع کنم و برای مادر ببرم. در تهران با دست فروشی در قطارشهری، شیشه پاک کنی و اسپند دودکنی، روزی ۴۰ تا ۵۰ هزارتومان درآمد داشتم و به مامانم می‌دادم. خانم* تو را خدا... تو را خدا. قول می‎دهی به مامانم بگویی اینجایم و بیاید؟ اصلا با گوشی ات شماره اش را بگیر. می‌خواهم بگویم آمده ام مشهد. نمی‌خواهم با بابام زندگی کنم. می‌خواهم خودم کار کنم و خرج مامانم را بدهم و باهم زندگی کنیم. دلم برای مامانم تنگ شده است.
روایت دوم
شهرام دیشب با مردی افغانستانی که گفته پدرش است، راهی مشهد بوده است که در مسیر با شناسایی مأموران او را به اورژانس اجتماعی تحویل می‌دهند. آن طوری که شهرام گفته، مادرش ایرانی است. دست‌ها و صورتش آفتاب سوخته و زخمی است. این زخم‌ها و آفتاب سوختگی با قدوقامت کوچکش هم خوانی ندارد.
*صدای خشن شهرام به چهره کودکانه و مو‌های چتری اش نمی‌خورد. راه رفتنش مدل «بیژن قالپاق» فیلم اخراجی‌ها بود. آن صدای ضخیم با بغض و اشکی که برای مادرش می‌ریخت، هم خوانی نداشت. مدام التماس می‌کرد که به مادرش زنگ بزنیم. همان روزی که دیدمش با پیگیری‌هایی که انجام شد، مادر شهرام برای تحویل او راهی مشهد شد.
رنج‌های بزرگ مردان کوچک
عمویم به من سه دود می‌داد
روایت اول
من ۸ سال دارم. مامان ندارم. مامانم فوت کرده است. بابام هم معتاد است. عمویم به من سه دود* می‌داد.
دوست دارم پلیس بشوم. پلیس من را به اینجا آورد. اینجا خیلی خوب است. فقط بچه‌های بزرگ بعضی وقت‌ها به من دستور می‌دهند، اما باز هم می‌خواهم اینجا بمانم. آقای محمدنژاد (مدیر مدرسه) گفته است من را به مدرسه می‌فرستد.
روایت دوم
روایت دوم، مانده‌های داستان امیرعلی است که مدیر مرکز صدف برایمان گفته است.
امیرعلی کوچک‌ترین و مظلوم‌ترین کودک این مرکز است. بچه قوچان است. مادر او چند سال قبل با پدرش ازدواج موقت می‌کند. بعد مدتی مادر این بچه به دلیل اعتیاد پدر و مشکلاتی که با خانواده شوهرش داشته است، تصمیم می‌گیرد بعد دنیا آمدن این بچه، او را رها کند. به همین دلیل به او می‌گویند مادرش فوت کرده است. پدر این بچه هم، چون معتاد بود، او را رها می‌کند. مدتی این بچه را پیش عمویش می‌گذارند. امیرعلی را از همان بچگی معتاد می‌کنند. مدتی عمویش این بچه را برای جمع کردن ضایعات و گدایی می‌برده است. در نهایت این بچه را به عنوان بی سرپرست به پاسگاهی در قوچان می‌برند و از آنجا او را به مشهد می‌آورند. امیرعلی را چند روزی در بیمارستان بستری کردیم تا اعتیادش را ترک کند. الان ۳ ماه است که اینجاست. امیرعلی، چون فرزند یک ازدواج موقت است، هیچ شناسنامه‌ای ندارد. به همین دلیل این بچه مدرسه نرفته است. ان شاءا... شناسنامه این بچه که صادر شد، از مهرماه امسال او را به مدرسه می‌فرستیم. کار‌های دریافت شناسنامه اش را کرده ایم. امیدوارم چند روز دیگر شناسنامه اش بیاید.
رفتن امیرعلی با توضیح تکمیلی مدیر این مرکز همراه است.
*سه دود اشاره عامیانه‌ای است به نحوه استعمال کریستال که با ۳ دود و پُک، فرد را به عالمی دیگر می‌برد. او به محض دیدنم تصور کرد که برای جابه جایی اش به مرکز دیگری آمده ایم. گفت: «خانوم منو می‌بری مرکزی که بچه کوچیکا هستن؟ اینجا همه بچه بزرگان.»
رنج‌های بزرگ مردان کوچک
پاتوق‌های کودکان کار شناسایی می‌شوند
سازمان بهزیستی کشور و دفتر امور آسیب‌های اجتماعی، سال گذشته بحثی را پیرو سامان‌دهی کودکان کار و خیابانی مطرح کردند و کمیته‌ای در بهزیستی تشکیل شد و نهایت به این جمع‌بندی رسید که برای حل مسئله کودکان کار و خیابان، اولین و مهم‌ترین گام، شناخت درست وضعیت کودکان کار وخیابان است و در این راستا طرح «ارزیابی سریع وضعیت کودکان کار و خیابان» کلید خورد. قراردادی هم با پژوهشکده مدیریت رفاه دانشکده علوم بهزیستی منعقد شده و کمیته‌های علمی و اجرایی به‌عنوان ناظر تشکیل شده است تا اجرای طرح را در ۱۵ استان کشور از جمله خراسان‌رضوی رصد کنند و در نهایت برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری درست مبتنی بر شواهد موجود در هر استان انجام شود. در طرح «ارزیابی سریع وضعیت کودکان کار و خیابان» علاوه بر شناسایی پاتوق‌ها، تیپولوژی کار کودکان نیز بررسی می‌شود و این طرح می‌تواند نمایی شفاف از وضعیت کودکان کار را در کشور به ما ارائه دهد. البته آنچه در ایران بیشتر به‌عنوان کودک کار دیده می‌شود و دستگاه‌ها را درگیر کرده است، کودکان خیابان هستند و کودکان کاری که در کارگاه‌ها کار می‌کنند، چندان دیده نمی‌شوند. در ایران همچنین کودکان هفت تا پانزده‌ساله شاغل جزو گروه کودکان کار قلمداد می‌شوند، اما براساس تعریف سازمان بین‌المللی کار، کودکان ۷ تا ۱۷ سال کودک کار محسوب می‌شوند. با احتساب این تفاوت، تعداد کودکان کار ایران بسیار بیشتر از آنچه آمار‌ها نشان می‌دهد، خواهد بود.
رنج‌های بزرگ مردان کوچک
برای بچه‌های کار همه نهاد‌های مسئول بیایند پای کار
مرکز کودکان خیابانی صدف تنها مرکز نگهداری کودکان خیابانی و کار استان است. رضا محمدنژاد که ریاست و مدیریت این مرکز را برعهده دارد، در تشریح فعالیت‌های مرکز صدف می‌گوید: در این مرکز جدا از بچه‌های شهر‌های خراسان‌رضوی، از شهر‌های دیگر هم کودکانی پذیرش می‌شوند. بچه‌هایی از کودک‌آزاری به حرم امام رضا (ع) پناه می‌آورند و در واقع با همین امید راهی مشهد می‌شوند. کودکان ایرانی بیشترشان به‌صورت بدسرپرست یا بی‌سرپرست هستند. ما کودکان اتباع را هم در این مرکز نگهداری می‌کنیم.
حضور در این مرکز شرایط خاص خودش را دارد، دلیل آن هم شرایط بچه‌هاست. مدیر مرکز بسیار تأکید می‌کند که نباید با بچه‌ها به‌گونه‌ای رفتار شود که احساس سرخوردگی کنند. او می‌گوید: هر کدام از این بچه‌ها با وجود سن کم، انواع مختلفی سختی کشیده‌اند. بچه‌هایی داریم که به‌علت تکدیگری از همان کودکی آن‌ها را معتاد کردند یا بچه‌هایی که از شدت آسیبی که در محل زندگی از طرف پدر و مادر یا اقوام معتاد خود دیده‌اند، از خانه فرار و در خیابان‌ها دست‌فروشی می‌کنند و...
او باور دارد که هرکدام از بچه‌های مرکز صدف کلی مشکل دارند و باید برای بهبودشان همه نهاد‌های مسئول پای کار بیایند.
رنج‌های بزرگ مردان کوچک
۵۰ هزار
آمار‌های رسمی از ۵۰ هزار کودک کار در ایران خبر می‌دهند.
۳ تا ۷ هزار
آماری است که نمایندگان مجلس در سال ۹۶ برای کودکان کار اعلام کرده‌اند.
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->