برف‌روبی کامل صحن و سرای رضوی و تسهیل تردد زائران (۲۱بهمن۱۴۰۳) حماسه بهمن در هیاهوی نور و ندای الله‌اکبر، امشب (۲۱ بهمن ۱۴۰۳) طنین‌انداز می‌شود پیشنهاد دایرکردن دبیرخانه مجمع جهانی مسابقات قرآن تحت بررسی است کتاب مسئله عفاف منتشر شد نخستین رویداد ملی ایده‌پردازی قرآن و دانشگاه برگزار می‌شود نامزدهای جایزه کتاب سال در «گروه دین» معرفی شد آثار نفیس خطی گنجینه رضوی با محوریت امام‌خمینی(ره) معرفی شد آغاز ثبت‌نام مراسم اعتکاف رمضانیه در حرم امام‌رضا (ع) امروز (۲۱ بهمن ۱۴۰۳) + زمان برگزاری ویژه‌برنامه‌های دهه فجر ۱۴۰۳ در حرم امام‌رضا (ع) + جزئیات پناهیان: رویکرد آموزش و پرورش به انسان، هم‌تراز با آموزه‌های دینی نیست ورود بازی‌های رایانه‌ای به موزه دفاع مقدس افزایش ظرفیت کاروان‌های غیرمجاز عتبات عالیات و تعلل سازمان حج برای ثبت‌نام توسعه گردشگری در عربستان با هزینه‌های سفره‌های افطاری مسجدالنبی (ص) مدیرکل پژوهش‌های عمومی حوزه‌های علمیه خواهران: برای سه نشریه حوزوی مجوز اعطا شد آیین اختتامیه چهارمین اجلاس ملی مهدویت و انقلاب اسلامی برگزار شد | مفاهیم مهدوی در کتب درسی گنجانده می‌شود آیت‌الله علم‌الهدی: باید مهدویت در جامعه پررنگ‌تر باشد | مقاومت، بهترین سلاح تولید امید مهدوی است نسخه خطی مصحف الرضا(ع)؛ جزوه کلام‌الله منسوب به‌خط حضرت رضا(ع) بازنشر شد تقویت اخوت ایمانی و ائتلاف قلبی جامعه، راهبرد ائمه جمعه باشد | تفرقه‌افکنی و عداوت‌آفرینی در نماز جمعه جایی ندارد جشنواره ملی جنات با هدف ارتقای جایگاه تبلیغ برگزار می‌شود مدیر تشریفات دفتر رهبر معظم انقلاب: حوزوی‌ها در جهاد تبیین جدی عمل کنند
سرخط خبرها

مرور اندوه مرد

  • کد خبر: ۳۰۳۷۸۵
  • ۱۴ آذر ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۵
مرور اندوه مرد
مرد توی جنگ چندباری جانباز شده بود و با توجه به منصب پدرهمسرش که پسر عمویش هم بود، می‌توانست با مدارک جانبازی و تخصص و توان مدیریتی که داشت کلی درآمد داشته باشد، ولی کار خصوصی و شخصی را دنبال کرد

من یک خانواده کوچک دوست‌داشتنی می‌شناسم که توی یک شهر قشنگ و دوست‌داشتنی زندگی می‌کردند. این خانواده چهار فرزند داشتند و منتظر پنجمی بودند، خانه کوچکشان بغل مسجد بود و هر روز صدای بازی بچه‌ها هوریز می‌کرد توی حیاط مسجد. زن هرچه که می‌پخت اول سهم همسایه‌ها را کنار می‌گذاشت. مرد کارآفرین بود، توی این سی‌و‌چند سال عمرش چندتا چاه حفر کرده بود. کلی باغ طراحی کرده و ساخته بود. ورزشکار بود و توی فنون رزمی هم خیلی تبحر داشت.

مرد توی جنگ چندباری جانباز شده بود و با توجه به منصب پدرهمسرش که پسر عمویش هم بود، می‌توانست با مدارک جانبازی و تخصص و توان مدیریتی که داشت کلی درآمد داشته باشد کلی مقام و پست داشته باشد، ولی کار خصوصی و شخصی را دنبال کرد و حواسش به مردم بود. دوشنبه بود، پدر همسرش چند وقتی بود ناخوش بود، دورش را خلوت کردند، دختر مرد و نوه‌هایش کنارش بودند.

درهمسر، حاکم آن دیار بود و گفت قلم و کاغذ بیاورید چیزی یادگار بنویسم. یکی از آنها گفت‌: هذیان می‌گوید. مرد از نوشتن پشیمان شد. برای بار چندم گفت که وقتی من رفتم دامادم، پسر عمویم، پدر نوه‌های من جانشین من است و نشد... یعنی می‌شد که بشود ولی نگذاشتند. 

بگذریم. چند ماه بعد، مادر همین خانواده شب‌ها می‌رفت در خانه همه مردمان شهر، یادآوری می‌کرد حرف‌های پدرش را. واقعه غدیر را. جانشینی را ولی انگار کل شهر آلزایمر گرفته بودند. یک آلزایمر تزریق شده. حق شوهرش را خورده بودند و یکی را گذاشته بودند برای حکمرانی. ولی به رأی و تأیید و بیعت شوهرش نیاز داشتند. علی باید می‌پذیرفت، بی‌بیعت علی این کودتا یک‌قران هم نمی‌ارزید. علی و چند نفر دیگر در خانه متحصن شده بودند. به نشانه اعتراض مسجد نمی‌آمدند.

آنها که به دنبال کودتا بودند بالاخره رفتند و فرمان هجوم به خانه علی را گرفتند. بقیه‌اش را من رمق ندارم بنویسم. سر انگشت‌هایم مثل شمع آب می‌شود و جگرم‌کباب. دل را باید در مصیبت مادر خاکستر کرد و سوخت. باید سوخت آن‌گونه که خودش پشت در. من را چه به نوشتن از این مادر.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->