شکر که زیر سایه امام رئوفیم درباره محمدتقی ادیب نیشابوری، مشهور به ادیب ثانی | بر سر کوی تو بی‌نام و نشانیم هنوز نگاهی به تاریخ و جذابیت‌های ناگفته ایوان شمالی صحن انقلاب | شکوه ‌کتیبه‌‌ها و نقش کاشی‌ها در ایوان عباسی شاخصه جامعه رضوی توسعه نیکوکاری است علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) واسطه فیض و مغفرت ششمین رویداد استانی تولید محتوای دیجیتال بسیج در مشهد آغاز شد + فیلم دومین رويداد و نمايشگاه هم‌افزا، بستری برای ارائه توانمندی‌ها و شبکه‌سازی ظرفیت‌های مردمی + فیلم سومین نشست سراسری کانون بسیج اساتید دانشگاه ملی مهارت در مشهد برگزار شد افتخارآفرینی بانوان خراسان رضوی در مسابقات سراسری قرآن کریم ویدئو| ورود هیئت تحریرالشام به حرم حضرت رقیه(س) ویدئو| حال و هوای برفی حرم امام رضا علیه السلام (۲۰ آذر ۱۴۰۳) رویداد «هم‌افزایی فعالان فرهنگی‌اجتماعی خراسان رضوی» برگزار می‌شود تولیت آستان قدس رضوی: موضوع زیارت باید در کار‌های پژوهشی مورد توجه قرار گیرد معرفی برگزیدگان فراخوان قاری و مؤذن در حرم مطهر امام‌رضا(ع) اجرای طرح «آقا حساب کردند» در بیمارستان اکبر مشهد جایگاه عاقبت‌اندیشی در آموزه‌های دینی | دوراندیشی، سد پشیمانی است بیانیه جمعی از همسران شهدای مدافع حرم در پی تحولات اخیر در سوریه (۱۸ آذر ۱۴۰۳) سوغات زیارت امام رضا (ع) برای زائر
سرخط خبرها

شکر که زیر سایه امام رئوفیم

  • کد خبر: ۳۰۵۰۳۸
  • ۲۱ آذر ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰
شکر که زیر سایه امام رئوفیم
مرداد سال ۱۳۹۶ بود که برای یک اردوی شعر به تهران رفته‌بودم. سه روز بعد وقتی به مشهد برگشته بودم پیامکی برایم آمد و متنش این بود که، صادق شهید شده!

مرداد سال ۱۳۹۶ بود که برای یک اردوی شعر به تهران رفته‌بودم. ایام شهادت شهید حججی بود و شب شعری با عنوان «ازسرگذشت» با اجرای فضه‌سادات‌حسینی برگزار شد که من برای شهدای فاطمیون شعرخواندم. سه روز بعد وقتی به مشهد برگشته بودم پیامکی برایم آمد و متنش این بود که، صادق شهید شده! نتوانستم خودم را حفظ کنم چنان آه بلندی از نهادم برخاست که همه اعضای خواب و بیدار خانه متوجه شدند و پرسیدند چه شده؟ خاطرم هست حال مادرم خیلی خراب شد.

صادق شاید واقعا پسرخاله‌ام نبود ولی، چون مادرهایمان خواهرخوانده بودند و خیلی رفت‌وآمد داشتیم خیلی بیشتر از پسرخاله واقعی دوستش داشتیم. صبح علی‌الطلوع راهی منزل خاله شدیم بین راه با مداحی «از شام بلا شهید آوردند» یک دریا اشک ریختم و آنجا هم که رسیدیم قیامتی بود. روز بعد به عنوان خانواده شهید رفتیم که از نزدیک با پیکر شهید وداع کنیم. هیچ‌کس اختیار چشم‌هایش را نداشت. نمی‌دانم به او فکر می‌کردیم یا به‌جاماندن خودمان که آن‌قدر بیقرار بودیم. 

روز تشییع هم طبق رسم آن‌موقع که شهدا را روز جمعه بعد از نماز جمعه در حرم روی دست مردم تشییع می‌کردند رفتیم حرم. هوا گرم بود عرق‌ریزان حدفاصل بست طبرسی را تا صحن جامع طی کردیم و رسیدیم به تابوت. بعد هم زیر سایه امام هشتم پیکر را از خروجی نواب به بیرون مشایعت کردیم. حالا این روز‌ها که صدای سقوط سوریه بلند شده است، همه ما نگرانیم و خانواده شهدا بیش‌از ما نگران حرم عمه‌های گرامی امام‌رضا (ع) هستند. 

نیت کردم و خودم را رساندم به حرم مطهر امام (ع) و ایشان را به قطره قطره خون شهدا قسم دادم و گفتم: آقاجان شما را به خون شهید سلیمانی، به خون شهید ابوحامد، به خون فاتح و صدرزاده و سنجرانی و رضا اسماعیلی و همین صادق بیست‌وسه‌ساله مان قسم، برای آزادی زینبیه و امنیت حرم حضرت رقیه (س) جوانان بیست‌ساله‌ای رفتند که دل مادرانشان امروز خون است از این اتفاق، با اینکه بعد از رفتن فرزندانشان خوشحال بودند که آزادی این حرم‌ها حاصل خون فرزندانشان است. بعد از گفتن این جملات قلبم آرام شد و به خانه برگشتم و هرلحظه خداوند را شکر کردم. شکر که زیر سایه امام هشتم هستیم و می‌توانیم در وقت آشفتگی خودمان را برسانیم محضرشان.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->