رقابت ۷ هزار نفر در مسابقات ملی قرآن کریم ویژه خانواده‌های شهدا | آیین اختتامیه با معرفی نفرات برگزیده برگزار شد (۲۹ بهمن ۱۴۰۳) درباره مرحوم حجت‌الاسلام اسماعیل فردوسی پور، تنها یار خراسانی امام خمینی (ره) در دوران تبعید | از پرواز انقلاب تا واقعه هفتم تیر بررسی برخی احکام قرض در آموزه‌های دینی | نسخه همدلی در اسلام سند «توسعه فرهنگ مهدویت و انتظار» اجرا می‌شود مدیرعامل جدید موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس معرفی شد رونمایی از کتاب «لطایفی در سلوک» مدیر حوزه‌های علمیه: دبیرخانه‌ای برای بزرگداشت چهره‌های برجسته حوزوی راه‌اندازی می‌شود عدم تناسب تراکم جمعیت مناطق جدید با تعداد مساجد راه‌اندازی کرسی‌های تلاوت رضوی در سراسر کشور توسط خادمیاران قرآنی لزوم نقش‌آفرینی نخبگان در مسیر تحقق اهداف مقاومت ازدواج؛ یکی‌شدن است، نه جفت‌شدن | لزوم درک صحیح از مفهوم زوجیت حمایت ویژه از زوج‌های جوان با ارائه تسهیلات ۱۵۰ میلیونی برای خرید جهیزیه در سال ۱۴۰۴ معاون اجتماعی بسیج مستضعفین کشور: ازدواج آسان به یک جریان در کشور تبدیل شود مستند نقش نیروی هوایی ارتش در آزادسازی خرمشهر تولید می‌شود نمایندگان مجلس از سربازان گمنام امام‌زمان(عج) تقدیر کردند اعزام دانشجویان عمره گزار به سرزمین وحی + فیلم وزیر فرهنگ: نمایشگاه قرآن امسال در ۲۱ بخش برگزار می‌شود آیین‌نامه نحوه اداره یادمان‌های دفاع مقدس تدوین شد + فیلم عبادت بی‌فایده روایت شنیده نشده از تحلیل شهید نصرالله درباره شخصیت‌های جهان اسلام
سرخط خبرها

شکر که زیر سایه امام رئوفیم

  • کد خبر: ۳۰۵۰۳۸
  • ۲۱ آذر ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰
شکر که زیر سایه امام رئوفیم
مرداد سال ۱۳۹۶ بود که برای یک اردوی شعر به تهران رفته‌بودم. سه روز بعد وقتی به مشهد برگشته بودم پیامکی برایم آمد و متنش این بود که، صادق شهید شده!
عاطفه جعفری
خبرنگار عاطفه جعفری

مرداد سال ۱۳۹۶ بود که برای یک اردوی شعر به تهران رفته‌بودم. ایام شهادت شهید حججی بود و شب شعری با عنوان «ازسرگذشت» با اجرای فضه‌سادات‌حسینی برگزار شد که من برای شهدای فاطمیون شعرخواندم. سه روز بعد وقتی به مشهد برگشته بودم پیامکی برایم آمد و متنش این بود که، صادق شهید شده! نتوانستم خودم را حفظ کنم چنان آه بلندی از نهادم برخاست که همه اعضای خواب و بیدار خانه متوجه شدند و پرسیدند چه شده؟ خاطرم هست حال مادرم خیلی خراب شد.

صادق شاید واقعا پسرخاله‌ام نبود ولی، چون مادرهایمان خواهرخوانده بودند و خیلی رفت‌وآمد داشتیم خیلی بیشتر از پسرخاله واقعی دوستش داشتیم. صبح علی‌الطلوع راهی منزل خاله شدیم بین راه با مداحی «از شام بلا شهید آوردند» یک دریا اشک ریختم و آنجا هم که رسیدیم قیامتی بود. روز بعد به عنوان خانواده شهید رفتیم که از نزدیک با پیکر شهید وداع کنیم. هیچ‌کس اختیار چشم‌هایش را نداشت. نمی‌دانم به او فکر می‌کردیم یا به‌جاماندن خودمان که آن‌قدر بیقرار بودیم. 

روز تشییع هم طبق رسم آن‌موقع که شهدا را روز جمعه بعد از نماز جمعه در حرم روی دست مردم تشییع می‌کردند رفتیم حرم. هوا گرم بود عرق‌ریزان حدفاصل بست طبرسی را تا صحن جامع طی کردیم و رسیدیم به تابوت. بعد هم زیر سایه امام هشتم پیکر را از خروجی نواب به بیرون مشایعت کردیم. حالا این روز‌ها که صدای سقوط سوریه بلند شده است، همه ما نگرانیم و خانواده شهدا بیش‌از ما نگران حرم عمه‌های گرامی امام‌رضا (ع) هستند. 

نیت کردم و خودم را رساندم به حرم مطهر امام (ع) و ایشان را به قطره قطره خون شهدا قسم دادم و گفتم: آقاجان شما را به خون شهید سلیمانی، به خون شهید ابوحامد، به خون فاتح و صدرزاده و سنجرانی و رضا اسماعیلی و همین صادق بیست‌وسه‌ساله مان قسم، برای آزادی زینبیه و امنیت حرم حضرت رقیه (س) جوانان بیست‌ساله‌ای رفتند که دل مادرانشان امروز خون است از این اتفاق، با اینکه بعد از رفتن فرزندانشان خوشحال بودند که آزادی این حرم‌ها حاصل خون فرزندانشان است. بعد از گفتن این جملات قلبم آرام شد و به خانه برگشتم و هرلحظه خداوند را شکر کردم. شکر که زیر سایه امام هشتم هستیم و می‌توانیم در وقت آشفتگی خودمان را برسانیم محضرشان.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->