رخنه و رسوخهای فرهنگی با علائم سادهای چون نوعی از پوشش یا گرایش به نوعی از رفتارها همان علائمی هستند که نشان از وضعیت بحرانیتری در بطن جامعه دارد. مواردی که گذر از آنها بهمثابه رشد غدههایی است که در نهایت آنچه از ما، ما میسازد را دچار بحران خواهد کرد.
طرح این موضوع به معنای کشیدن دیوار و سدهای بزرگ به دور خودمان و جامعهمان نیست؛ بلکه شناخت ریشهها و دلائل بهوجودآورنده چنین وضعیتهایی میتواند در درمان و تعامل مناسب زیست فرهنگی جامعه یاریرسان باشد. در این بین، مثالهای زیادی برای طرح وجود دارد، اما برخی موارد آنچنان عیان و آشکاراست که تلنگری مجدد است؛ تلنگری به سرخی نمادهای کریسمسی و درختان کاخ تزئینشده.
مسئله اقبال جامعه ایرانی به جشنهای غربی موضوعی چندوجهی است که عریان در مقابل چشمانمان قد علم کرده. نه آنکه جامعه ایران تنها جامعه مسلمانی باشد که چنین نمایشی در آن دیده میشود، بلکه کشور امارات نیز وضعیتی بسیار پررنگولعابتر از برجستهترین مراسم غربیها یعنی کریسمس را به نمایش گذاشته است؛ وضعیتی که با توجه به تعداد بالای گردشگران این کشور شاید قابل پذیرش باشد. اما سؤال این است که در جامعه مسلمان ایرانی که تعداد گردشگران بسیار بسیار کم است، کاجهای کریسمس به چه دلیل قد کشیدهاند؟
این موضوع از چندین جهت قابل تأمل است؛ نخست آنکه کاهش موضوع نشاط اجتماعی به عنوان سوختی برای زیستن، زمینهای برای سرزدن به هر بهانهای برای شادیکردن را فراهم آورده است. آمارها حکایت از جایگاه پایین جامعه ایران در شاخص نشاط اجتماعی دارد و شاید بتوان گفت افراد بدون آنکه بدانند، هر جشن یا عیدی را بهانهای برای برگزاری جشن و سروری میکنند که بیشتر به مسکنی برای درمان درد کاهش نشاط اجتماعی شبیه است.
از سوی دیگر شاید بتوان برگزاری چنین مراسماتی را نوعی دهنکجی به وضعیت فرهنگی دانست که این به معنای عمل آگاهانه است و یعنی شهروندان به صورت عامدانه دست به خرید کالاهای عیدانهای میدهند که نیازی به آن ندارند. این در شرایطی است که بسیاری از اقلام مناسبتی اعیاد ملی یا مذهبی به دلیل تورم و به صورت آگاهانه توسط خود افراد حذف شده است! به بیان سادهتر گاهاً افراد حاضر به پرداخت مبالغی جهت خرید یک کاج کریسمسی هستند، اما از خرید آجیل شب عید (نوروز) به دلیل گرانی اجتناب میکنند.
شاید هم بتوان چنینرفتارهایی را نوعی چشموهمچشمی و تلاش برای مدرنبودن قلمداد کرد. شاید جامعهای که به دلیل بحران در آموزش دچار مشکلات هویتی شده است، خرید یک درخت کریسمس را به عنوان نمادی از بهروزبودن و تجمل بداند و برای آن هزینه نیز بدهد. طبق قانون عرضه و تقاضا نیز با گسترش چنین نگرشی، اقتصاد نیز در این امر دخیل شده و فروشندگان تمایل بیشتری برای عرضه نمادهای غیرملی و دینی دارند؛ چرخهای که دنبالهدار خواهد بود.
باید تأکید کرد که تعامل میان فرهنگهای مختلف و بزرگداشت سایر ادیان موضوع بسیار مهمی است، اما آنچه در اینجا چالش ایجاد میکند ضربههای آرامی است که چنینرفتارهایی به پیکره نحیف هویتی ما میزنند. برگزاری رویدادهای اقتصادی چون جمعه سیاه را به هم لیست این موارد بیفزایید؛ چراکه مدگرایی منجر به رونق وضعیتی شده که بدون آگاهی از دلائل ارائه تخفیفهایی تحت عنوان جمعه سیاه، بازارهای ما نیز به تقلید میپردازند.
در نهایت روشنشدن دلائل گرایش به رفتارها و برگزاری مراسمات غیربومی میان مردم کشور ما میبایست قابل توجه باشد؛ چراکه هنوز آشکار نیست که این مسئله ریشه در بحرانهای هویتی و فرهنگی دارد یا صرفاً بهانهایست برای اندکی نشاط!