دنیای کنونی ما حاصل هزاران سال اندیشه و آزمون و خطاهاییست که منجر به حفظ کاربردیترین ساختارهای انسانی شده است. مجموعهای از درستوغلطها که تبدیل به گنجینههای علمی و فرهنگی شده و نیازمند ارجاع مناسب است. یکی از دستیافتهای کاربردی بشر از همان ابتدا که هیچ جنگ، تحول و پیشرفتی نتوانست از اهمیت آن بکاهد، زبان است. زبان به عنوان کلید دستیابی به گنجینه تاریخی، هویتی و فرهنگی همواره حفظ و مورداستفاده بوده است و همه میدانند که یکی از وجوه تمایز بشر از سایر موجودات زنده، توانایی او در انتقال مفاهیم از طریق زبان است؛ موضوعی که قدرتهای بزرگ دنیا بهخوبی دریافتهاند و حفظ و گسترش زبانشان را در اهم مسائل قرار دادهاند.
زبان و در وجه ویژه آن زبان مادری، ما و گذشته ما را میشناساند و تعریفی از ما ارائه میدهد. زبان مادری پیچیدگیهای فرهنگی مردمان هر کشور را بازنمایی میکند و به همین خاطر است که افراد حتی باوجود تسلط به زبان دوم و آموزش زبانهای دیگر، بازهم در ارتباط عمیق با سایر افراد دچار مسائلی میشوند. به بیان سادهتر شما هرچقدر هم که به زبان دیگری مسلط باشید، با قرارگرفتن در جمعی که آن زبان را از طریق مادر فراگرفتهاند، در ایجاد یک ارتباط عمیق پر از اصطلاحات و اشتراکات، باز خواهید ماند.
مسیر حفظ هویت از طریق عنصر کلیدی زبان در تاریخ بشر از دوران انقلاب فرانسه به اوج خود رسید. جدایی فرانسه از امپراتوری مسیحی نیازمند یک عنصر باقیمانده مشترک بود تا تعریفی از فرانسویبودن ارائه دهد؛ این شاید مشابه همان کاری بود که فردوسی با سرودن شاهنامه برای حفظ هویت ایرانیاسلامی انجام داد.
ارائه عمیق احساسات، شوخیها، دردها و... از طریق زبان مادری صورت میگیرد و برای تمام عمر ماندگار میشود؛ بنابراین مهم است تا این کلید طلایی گنجینه فرهنگی برای هر ملت و قومیتی حفظ شود؛ چالشی که امروزه گریبانگیر ما شده است.
زبان فارسی در طول دورانها، فرازونشیبهای بسیاری را طی کرده، بااینحال برای هزاران سال حفظ شده و هویت فرهنگی، ملی و تاریخی را نسلبهنسل انتقال داده است؛ اما متأسفانه بیتوجهی و سیاستهای اشتباه، ضربههای سهمگینی را به بدنه این کلید وارد ساخته است؛ ضرباتی که در اثر تکرار، کاربرد زبان را برای دسترسی به همه آنچه پشتسر گذاشتهایم، به مخاطره میاندازد. مخاطرهای که به دلیل قطع ارتباط با آنچه بودهایم، تنه این درخت کهن را از ریشه جدا میکند و برگریزان فرهنگی به راه خواهد انداخت.
جوانان و نوجوانان ما این روزها کمتر مینویسند، کمتر میخوانند و کلمات را دچار دگرگونی کردهاند. انگار دیگر کسی اهمیتی نمیدهد که «ه» آخر چسبان را نباید بهجای «کسره» به کار برد و بهجای «زبانِ من» نباید گفت «زبانه من».
نه آنکه یادگیری زبان دوم و سوم و... امری بیاهمیت باشد، بلکه یادگیری زبانهای مختلف و آشنایی با نگاه پدیدارشناسی متفاوت آنها به گسترش ظرفیتهای فکری کمک شایانی خواهد کرد؛ اما این آموزش باید مشروط به حفظ زبان مادری و هویتی باشد.