فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

طلوع تاریکی در نگارخانه‌های مشهد

  • کد خبر: ۳۰۶۵۷
  • ۲۷ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۱۴
طلوع تاریکی در نگارخانه‌های مشهد
بررسی اوضاع نگارخانه‌های مشهد در روز‌های تعطیلی به علت کووید ۱۹
امیرمنصوررحیمیان/ شهرآرانیوز -  تصور کنید خانه‌ای بزرگ و دلباز دارید که دیوارهایش پر از تابلو‌های رنگارنگ است. موسیقی آرامی در آن پخش می‌شود و کتاب‌ها در قفسه‌هایش، پشت به پشت هم داده‌اند. در حیاطش دو سه درخت سال‌خورده و تعدادی نهال چهار، پنج‌ساله به همراه چند صندلی در زیر سایه‌سارشان، میزبان تنهایی و خلوت شما هستند و سماورش همیشه جوش است. در بعد از ظهر‌های تابستان می‌توانید از نسیمی که لای شاخه‌ها می‌پیچد لذت ببرید و در زمستان‌ها از دیدن برف در پشت شیشه پنجره‌هایش حظ کنید. این خانه جایی است که آدم‌های دوست‌داشتنی زیادی به آن رفت و آمد می‌کنند و پر از حرف‌های خوب و قشنگ است. بعضی‌هایشان برایت شعر می‌خوانند و برخی برایت نقاشی می‌کشند. عکاس‌ها می‌آیند و عکس‌هایشان را آنجا می‌گیرند و فیلم‌ساز‌ها برای لوکیشن سراغ شما می‌آیند. در آنجا می‌توانید از کتاب‌ها حرف بزنید و آدم‌ها حرف‌های شما را می‌فهمند و کلی با هم حرف‌های خوب رد و بدل می‌کنید. جالب نیست؟ حالا  داستان جالب‌تر هم می‌شود وقتی می‌فهمید از همین خانه می‌توانید رزق و روزیتان را هم در بیاورید. رزق و روزی زیاد و حلال و لابد پول خوبی هم در انتظار شماست! این‌هایی که تعریف کردم تصورات مردم از شغل «گالری گردانی» است. در اینکه این شغل جذاب است، شکی نیست. ولی با این موضوع که وضع اکثر نگارخانه‌داران توپ است، مخالفم. سروکار هرکس به هنرمند جماعت افتاد باید دور پول زیاد و قلنبه را خط بکشد، مگر معدودی- و اکثرا هم هنرمندان مرده می‌توانند پول‌ساز باشند. والا هنرمندان زنده اگر وصل به آبشخوری نباشند روزگار معمولی دارند. نوک پیکان جامعه هستند و هر آسیبی اول آن‌ها را می‌خراشد و می‌تراشد. بگذریم، می‌خواهم از اتفاقی برایتان داستانی تعریف کنم که چندان خوشایند نیست. پر از صدای خرد شدن استخوان است. پر از صدای محزون هق‌هق و ساییدن دندان‌ها به هم است. در این چند وقتی که درگیر کرونا بودیم -و هم‌چنان هم هستیم- بیشترین آسیب را اقشار کم درآمد خوردند، هنرمندان هم یکی از همین دسته آدم‌ها بودند. ربط این دو مقوله را الان توضیح می‌دهم. هنرمندان کجا کارهایشان را به نمایش می‌گذاشتند و می‌فروختند؟ بله صحیح است، در همان نگارخانه‌هایی که اول صحبتشان بود. نگارخانه‌گردان چه می‌کند وقتی محصولی برای عرضه ندارد؟ درست است، تعطیل می‌کند. ضرر این قضیه را چه‌کسی تقبل می‌کند؟ هیچ‌کس. چون هیچ‌کس مسئولیت این بیماری را به گردن نمی‌گیرد. تعطیل شدن یک واحد صنفی، ضرری برای هیچ‌کس ندارد، الا صاحب آنجا و آدم‌هایی که محصولش را تهیه می‌کردند. حالا اگر اجاره هم برای مکان پرداخت می‌کرده باید چه کند؟ ساده‌ترین راه که اتفاقا سخت‌ترین راه هم هست، جمع کردن آنجاست. نتیجه‌ای که خیلی‌ها پیش‌تر از این گرفته‌اند و بعضا دارند می‌گیرند. همین چند وقت گذشته بود که خبر تعطیل شدن همیشگی «نگارخانه رادین» در خیابان سجاد را شنیدیم. «حمید طالبی» آن‌قدر تحمل کرد تا صدای خرد شدن استخوان‌هایش بلند شد و عطای این کار را به لقایش بخشید. وقتی تصمیم گرفتم تا این مطلب را بنویسم با او هم تماس گرفتم. ولی آدمی که هر روز و همیشه در دسترس بود، جواب تلفنش را هم نداد.
«نگارخانه آذرنور» تماس بعدی بود. «آذر انورحسینی» با تلخند از مِلک خاک خورده‌اش در این روز‌ها و ماه‌ها گفت. از اینکه می‌توانست به جای نگران فرهنگ و هنر این شهر بودن، ملکش را به یکی از مانتوفروش‌های خیابان راهنمایی اجاره بدهد تا این‌قدر ریشخندش نکنند. از اینکه در این هفت سال چقدر خون‌دل خورده و چه حرف‌هایی را تحمل کرده است. بعد در جواب اینکه مگر قرار نیست فرهنگ و هنر این شهر را شما ارتقاء بدهید؟ می‌گوید: «من وظیفه خودم را انجام داده‌ام. در این هفت سال خیلی فعال بوده‌ایم، ولی نتیجه‌ای نگرفتیم. اصلا ربطی هم به بیماری کرونا ندارد. قبل از آن هم چندان فعالیتی نمی‌کردیم. یعنی نمایشگاهی نبود که نگارخانه فعالیتی داشته باشد.» در جواب این سؤال که چشم‌اندازتان به آینده این حرفه چیست؟ «در مشهد کمتر خبر خوبی در زمینه فعالیت نگارخانه‌ها می‌شنویم. هر چه هنرمند بزرگ و حرفه‌ای است به جز تعداد اندکی، به تهران می‌رود یا با مجموعه‌داران تهرانی کار می‌کند. اینجا کسی برای هنر پولی خرج نمی‌کند.»
نفر بعدی که با او صحبت می‌کنم «محمدعباس‌زاده» مسئول «نگارخانه روند» است. او نظرش کلا متفاوت است. امیدوارانه و مصرانه، می‌خواهد هنرمندان گمنام و جوان را به جامعه هنری معرفی کند و جدا پای کار ایستاده است. از وظیفه‌اش به عنوان نگارخانه در فرهنگ‌سازی و ترغیب مردم به خرید آثار هنری گفت و از نقشه‌هایش برای ترغیب صاحبان ثروت در مشهد برای خرید آثار تعریف کرد. او امیدوار است که درکی از آثار هنری به آن‌ها برساند، که تا کنون به آن نرسیده‌اند. از خاصیت خرید اثر هنری از سوی متمولان گفت و از مجموعه‌داری به عنوان یک شغل پرسود یاد کرد. صحبت‌هایش امیدوارم کرد. از او پرسیدم آیا اجاره پرداخت می‌کنید؟ که در جواب گفت: «ما خوشبختانه مشکل اجاره نداریم. صاحب آنجا خودم هستم. اصلا شغل «گالری‌گردانی» با ملک اجاره‌ای نمی‌سازد. مگر چقدر درآمد دارد که بخواهد اجاره را هم پرداخت کند. من با درک کامل همین موضوع وارد این حرفه شدم. اینکه با فروش آثار هنری نمی‌شود روزگار گذراند. همه‌جای دنیا همین‌طور است. اصلا فروش آثار هنری کار مشکلی است.» عباس زاده بر این باور است که آدمی باید برای کار جلو بیاید که چم و خم بازار دستش باشد و به همه رمز و رموز و کاغذبازی‌ها اشراف داشته باشد. به گفته او سود اصلی کار هنری به دست هنرمند نمی‌رسد. مجموعه‌دار است که سود می‌کند.
«مرتضی خرمی» مسئول «نگارخانه بهار» هم به سرنوشت نگارخانه رادین دچار شده بود. البته قبل از کرونا و این ویروس منحوس، به دلایل اقتصادی فعلا مجبور به جمع کردن نگارخانه‌اش شده است. او از آدم‌هایی که حاضرند برای یک وعده غذا با خانواده‌شان در شاندیز و طرقبه مشهد، حدود یک میلیون تومان هزینه کنند، ولی حاضر نیستند یک اثر هنری با نصف این مبلغ یا هم‌سنگش بخرند، دل پُری داشت. از اینکه نگارخانه‌داران تمام هدفشان کمک به هنرمندان گمنام و جوان است و از آن‌ها حمایت می‌کنند، ولی به وقتش هیچ‌کس از آن‌ها حمایتی نمی‌کند شاکی بود. از اینکه وضع اقتصادی نامطلوب پیش آمده، جلوی فعالیتش را گرفته بود عصبانی بود. در جواب اینکه اجاره پرداخت می‌کرده یا خیر؟ گفت: «نه ملک یک‌طور‌هایی مال خودم بود و اجاره‌ای پرداخت نمی‌کردم. ولی همان‌طور هم از آنجا هیچ عایدی هم نداشتم. همان یک ذره عوایدی هم که داشت صرف خرید آثار هنرمندان جوان می‌شد تا انگیزه بگیرند.» از او پرسیدم برای این حرفه چه چشم‌اندازی متصور می‌شود؟ کمی سکوت کرد و گفت: «تا وقتی اوضاع فرهنگ و تقسیم ثروت این‌طور باشد، هیچ افق روشنی را نمی‌بینم.» البته من با هرکدام از این بزرگواران چیزی حدود ۲۰ دقیقه صحبت کردم و این‌ها چکیده آن صحبت‌های طولانی بود. آخر اینکه، نگارخانه داشتن قبل از اینکه خانه‌ای دلباز بخواهد. دل بزرگ و چشم‌پوشی از مال دنیا می‌خواهد.  
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->